جارم

لغت نامه دهخدا

جارم. [ رِ ] ( ع ص ) درونده. || فراهم آورنده. ج ، جُرّم ، جُرّام. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

جارم. [ رِ ] ( اِخ ) شیخ عبدالفتاح بن برهان الدین ابراهیم جارم بن محمدبن احمدبن عبدالمحسن حسنی ، معروف به رشیدی بود. وی در 1240 هَ.ق. متولد شد و ابتدا نزد پدر خود به تعلم پرداخت و معقول و تفسیر را نزد او آموخت ، سپس به قاهره رفت و در الازهر به تحصیل پرداخت و از شیخ ابراهیم سقا و جز او اجازه گرفت و بسوی بلد خویش مراجعت کرد و مردم از کثرت علم و دانش بدو روی آوردند. وی مدیر دقهلیه شد و در سال 1300 هَ.ق. درگذشت. او راست : الایضاحات الجلیة فیما تصح به الدعاوی الشرعیة. این کتاب در سال 1318 هَ.ق. در مطبعة الدمیاطیة بطبع رسیده است. ( معجم المطبوعات ).

جارم. [ رِ ] ( اِخ ) شیخ علی. او راست : کتاب علم النفس و آثاره فی التربیة و التعلیم ، که آن را با کمک مصطفی امین افندی تألیف کرده است و بسال 1333 هَ.ق. در مطبعه معارف بطبع رسید. ( معجم المطبوعات ). این کتاب توسط دکتر معین بنام «روانشناسی تربیتی » به فارسی ترجمه گردیده و در اهواز از طرف اداره اوقاف بسال 1316 هَ. ش. چاپ و منتشر شده است.

جارم. [ رِ ] ( اِخ ) محمد صالح حنفی رشیدی. از قضات بود. او راست : المجانی الزهریة علی الفواکه البدریة در فقه حنفی که در مطبعة النیل بطبع رسیده است. ( معجم المطبوعات ).

جارم. [ رِ ]( اِخ ) یکی از بلاد فرنگ است که بدست نورالدین محمود بسال 568 هَ.ق. فتح شد. ( وفیات الاعیان ج 2 ص 205 ).

پیشنهاد کاربران

بپرس