ثمام

لغت نامه دهخدا

ثمام. [ ث ُ ] ( ع اِ ) گیاهی است که بفارسی یز نامند. ( منتهی الارب ). یزبُن . و آن از درختان کوهی باشد شبیه به اَثل و از آن حصیر سازند. مؤلف تحفةالمؤمنین گوید: بعربی اسم نباتیست شبیه بگندم و قدش کوتاه تر و ساقش باریکتر و بی بند و غیر مجوف و خوشه او شبیه به ارزن و طعم او شیرین و در تنکابن زراواش نامند. در دوم گرم ودر اول خشک و ضماد تازه او جهت ورم چشم و منع ریختن مواد و آشامیدن او محلل ریاح و مفتح سدد و خاکستر او جهت تقویت مژگان و رویانیدن آن و تقویت باصره نافع و مضر گرده و مصحلش کتیرا و قدر شربتش تا پنج مثقال و بدلش تودری است - انتهی. || برگ ِ گیاه یز را عرب حجنةالثمام گوید. ( منتهی الارب ). || هذاعلی طرف الثمام ؛ یعنی این چیزی است که دست بدان میرسد و این مثل است در آنکه سهل المأخذ باشد.

ثمام. [ ث ُ ] ( اِخ ) ابن لیث. محدث است.

فرهنگ فارسی

ابن لیث محدث است

پیشنهاد کاربران

بپرس