تواند دل به جنگ غمزه شد تیغ
گرش از زخم خفتانی نبخشی.
ظهوری ( از آنندراج ).
کوه قاف از سپرانداختگان است اینجاکه دگر تیغ شود پیش دم تیشه ما.
صائب ( از آنندراج ).
تیغ نتواندشدن انگشت پیش حرف من تا چو ماه نو سپر کردم کمان خویش را.
صائب ( ایضاً ).
دی از طرفی برآمد آن چرده پسربا تیغ سپر چو آفتاب از خاور
افکند سپرهر که بدیدش با تیغ
ما تیغ شدیم و سینه کردیم سپر.
علی منصور ( از فرهنگ رشیدی ).