ناوک وهم بر نشانه غیب
خاطر تیزیاب من رانده ست.
خاقانی ( یادداشت ایضاً ).
|| که زود دریابد چیزی را. که زود بچیزی برسد و آن را بگیرد : ایام سست رأی و قدر بخت گیر شد
اوهام کندپای و قضا تیزیاب شد.
خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 156 ).
رجوع به تیز و دیگر ترکیبهای آن شود.