تیز چنگال

/tizCangAl/

لغت نامه دهخدا

تیزچنگال. [ چ َ ] ( ص مرکب ) تیزچنگل. تیزچنگ :
چنان اندیشد او از دشمن خویش
چو باز تیزچنگال ازکراکا.
دقیقی.
یعنی دَدَگان مرا به دنبال
هستند سگان تیزچنگال.
نظامی.
عقابان تیزچنگالند و بازان آهنین پنجه
ترا باری چنین بهتر که با عصفور بنشینی.
سعدی.
رجوع به تیز و دیگر ترکیبهای آن شود.

فرهنگ فارسی

تیز چنگل تیز چنگ

پیشنهاد کاربران

بپرس