تیز پوی

لغت نامه دهخدا

تیزپوی. ( نف مرکب ) تیزتک. تیزتاز. سریعالسیر. تندرو :
کم آسا و دمساز و هنجارجوی
سبک یاب و آسان رو و تیزپوی.
اسدی.
نماینده بر گنبد تیزپوی
دو پیکر تو گوئی چو زرینه گوی.
اسدی.
بسان کهی جانور تیزپوی
چو کوهی خروشنده و رزمجوی.
اسدی.
رجوع به تیز و دیگر ترکیبهای آن شود.

فرهنگ فارسی

تیزتک تیز تاز سریع السیر

پیشنهاد کاربران

بپرس