تیره گوی. [ رَ / رِ ] ( اِ مرکب ) گوی تیره. کنایه از زمین : بدارنده کاین آتش تیزپوی دواند همی گرد این تیره گوی که تا زنده ام هیچ نازارمت برم رنج و همواره ناز آرامت.اسدی.که آویختست اندرین سبز گنبدمر این تیره گوی درشت و کلان را.ناصرخسرو.رجوع به تیره شود.