تیر پرتاب

لغت نامه دهخدا

تیر پرتاب. [ رِ پ َ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) تیر پرتابی. نوعی از تیر که بسیار دور می رود اما بر نشانه نمی رسد. ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از غیاث اللغات ). || در بهار عجم نوشته که به معنی تیر هوائی نیز آمده. ( غیاث اللغات ). تیر هوائی را نیز گویند. ( ناظم الاطباء ) :
چه تیر است آنکه هرگز یک خدنگم بر نشان ماند
دعای دردمندان تیر پرتاب است پنداری.
سالک یزدی ( از آنندراج ).
از این جا ( شاهد فوق ) مستفاد می شود که همان تیر هوائی است چنانکه گفته اند. ( آنندراج ). رجوع به ماده بعد شود.، تیرپرتاب. [ پ َ ] ( اِ مرکب ) فاصله ای که تیرانداز بطور متوسط تواند تیر اندازد. تیررس. مسافت پرتاب شدن تیری.مسافتی که یک تیر پیماید، چون بیفکنند :
دگر گنج پردرّ خوشاب بود
که بالاش یک تیرپرتاب بود
که خضرا نهادند نامش روان
همان تازیان نامور بخردان.
فردوسی.
به یک تیرپرتاب بر، خوان نهاد
برو بره و مرغ بریان نهاد.
فردوسی.
فلک با رتبتش یک تیرپرتاب
زمین با همتش یک میل وار است.
مسعودسعد.
اگر عطسه زدی یک تیرپرتاب آواز صدای آن برسیدی. ( تاریخ طبرستان ). و خندقی ژرف گرداگرد شهر بزدند عمق سی و سه ارش یاارش مساحان و عرض یک تیرپرتاب. ( تاریخ طبرستان ). و در میان این باغ دریاهکی کده از هر جانب تیرپرتاب. ( تاریخ طبرستان ).

فرهنگ فارسی

تیر پرتابی نوعی از تیر که بسیار دور می رود اما بر نشانه نمی رسد

پیشنهاد کاربران

بپرس