تکریتی

لغت نامه دهخدا

تکریتی. [ ت َ ] ( ص نسبی ) منسوب است به تکریت که شهرکی بزرگست و دژ استواری دارد در سی فرسخی بغداد. ( از انساب سمعانی ). رجوع به تکریت شود.

تکریتی. [ ت ِ ] ( اِخ ) تیره ای از شعبه شیبانی ایل عرب ، ازایلات خمسه فارس. ( از جغرافیای سیاسی کیهان ص 87 ).

تکریتی. [ ت َ ] ( اِخ ) جعفربن عثمان. رجوع به جعفربن عثمان تکریتی شود.

تکریتی. [ ت َ ]( اِخ ) عبدالسلام بن یحیی بن القاسم بن المفرج. متوفی بسال 675 هَ. ق. است و بنا بر قول صاحب فوات الوفیات او را تصانیفی است. ( از اسماء المؤلفین ج 1 ص 570 ).

تکریتی. [ ت َ ] ( اِخ ) عبداﷲبن علی بن رفاعی بن محمد عبیدبن علی البناء التکریتی ثم البغدادی. وی در حدود سال 1211 هَ. ق. درگذشت. او راست : خمرة الکؤس لحیاة النفوس در مناقب شیخ عبداﷲ عیدروس. و الرحلة المترجمة فی الایام المحترمة. ( از اسماء المؤلفین ج 1 ص 487 ).

تکریتی. [ ت َ ] ( اِخ ) عبداﷲبن علی سوید بغدادی مکنی به ابومحمد که در سال 584 هَ. ق. در گذشت. او راست تاریخ تکریت. ( از اسماء المؤلفین ج 1 ص 457 ). رجوع به عبداﷲ شود.

تکریتی. [ ت َ ] ( اِخ ) یحیی بن جریر مکنی به ابونصر. رجوع به ابونصر تکریتی شود.

تکریتی. [ ت َ ] ( اِخ ) یحیی بن ابی السعادات بن سعداﷲبن الحسین بن ابی تمام مکنی به ابوالفتوح. از قضات است. بسال 531 هَ. ق. متولد شد و در سال 618 درگذشت. سبکی در طبقات الشافعیه گوید وی احادیثی جعل کرده است. ( از اسماء المؤلفین ج 2 ص 522 ).

فرهنگ فارسی

منسوب است به تکریت که شهرکی بزرگ است و دژ استواری دارد و در سی فرسخی بغداد

پیشنهاد کاربران

بپرس