تکاب

/takAb/

معنی انگلیسی:
brook, canyon, gully

لغت نامه دهخدا

تکاب. [ ت َ ] ( اِ مرکب ) زمین آبکند را گویند و وسط حقیقی دو کوه را نیز گفته اند که دره باشد و زمینی را نیز گویند که از دره و غیر دره که در آن بعضی جا آب فرو رود و از جای دیگر برآید و بعضی جا خشک باشد و در بعضی جا ایستاده و بعضی جا روان باشد و بعضی جاهای آن سبز و مرغزار بود. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). زمین آبکند را گویند و وسط و میانه دو کوه را که دره باشد نیز در برهان آورده و گفته زمینی از دره و غیره که در بعضی جای آن آب فرورود و از دیگر جای برآید و در بعضی آب ایستاده باشد و در بعضی جای روان و این لغت را در فرهنگ جهانگیری نیافتم و در برهان شاهد و برهانی نیست و بنا بر قیاس از لغت تک که بمعنی بن حوض یا آب گیر مذکور شد، تکاب بن آب خواهد بود و شعر امیرخسرو دهلوی مؤید این معنی است.
شعر :
تکابی بد پرآب و سبزه در وی
بلندیهاش پیرامن پیاپی.
و شعر حکیم ابوالفرج رونی این معنی را ثابت می کند که شعر :
آمد آن مهرماه سرو سخن
گرم در گفتگوی شد با من
زیر او در سؤال با من تیز
بم من در جواب او الکن
عرصه های بنات نعش تنم
گشته زو تنگ تر ز شکل پرن
نه مرا با تکاب او پایاب
نه مرا با گشاد او جوشن.
( انجمن آرا ) ( آنندراج ).
چو ابر چتر تو سیل ظفر برانگیزد
از او کمینه تکابی فرات و جیحون باد.
انوری.
رجوع به تکاو شود.
|| رشیدی بمعنی جنگ و خصومت نیز استنباط کرده. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). || قمع و قیف و خوهن نیز می باشد. ( ناظم الاطباء ).تکاو. تکاه. قیف. بتو. راحتی. ترجهاره. ترجهاله. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). رجوع به تکاو شود.

تکاب. [ ت َ ] ( اِخ ) نام الگه و ولایتی هم هست. ( برهان ) ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ). نام الگه ای در ولایت خبیص کرمان. ( ناظم الاطباء ).

تکاب. [ ت َ ] ( اِخ ) یکی از بخشهای شهرستان مراغه است که در جنوب خاوری این شهرستان واقع است. کوهستانی و معتدل است و از دو دهستان بنام حومه تکاب و احمدآباد که شامل 78 آبادی بزرگ و کوچک است تشکیل یافته و جمع سکنه آن به اضافه سکنه قصبه تکاب در حدود 32770 تن است و قراء مهم آن عبارت است از: یلقون آغاج ، دورباش ، قرخلو، احمدآباد بالا و پائین ، سرنجه ، چراغ تپه حسن آباد، قزل قشلاق ، همپا.
در بعضی از نقاطاین بخش آبهای معدنی وجود دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

یکی از بخشهای شهرستان مراغه ( استان چهارم ) کوهستانی و هوای آن معتدل است . محصول عمده غلات است . شغل مردم زراعت و گله داری صنایع دستی گلیم و جاجیم بافی است . بخش تکاب قریب ۳۲۷۷٠ تن جمعیت دارد . مرکز بخش قصبه تکاب است که ۳۲۱٠ تن سکنه دارد .
( اسم )۱ - زمین آبکند . ۲ - دره ( میان دو کوه ) . ۳ - زمینی که در آن بعضی جا آب فرو رود و از جای دیگر بر آید و بعضی جا خشک باشد و در بعضی جا آب ایستاده بود .

فرهنگ معین

(تَ ) (اِ. ) ۱ - زمینی که آب در آن بماند. ۲ - دره . ۳ - ته آب ، قعر آب . ۴ - جنگ ، نبرد.

فرهنگ عمید

۱. آب باریک.
۲. زمینی که آب کم و باریکی در آن جاری باشد، نخ آب.
۳. جایی از رود یا دریا که بسیارگود باشد و پا به قعر آن نرسد، ته آب، غرقاب: نه مرا با تکاب او پایاب / نه مرا با گشاد او جوشن (ابوالفرج رونی: ۱۲۳ ).
۴. جنگ، نبرد.

دانشنامه عمومی

تَکاب مرتفع ترین و سردترین شهر استان آذربایجان غربی است. این شهر مرکز شهرستان تکاب بوده و یکی از شهرهای باستانی و قدیمی ایران و جهان است که قدمت آن به دوران هخامنشیان و ساسانیان باز می گردد. تخت سلیمان از مهم ترین مناطق باستانی و فرهنگی ایران است که در میراث جهانی یونسکو ثبت شده است[ ۱۴] و در ۳۲ کیلومتری تکاب قرار دارد. [ ۱۵] تکاب به ( شهر تاریخ و تمدن ) ، ( پایتخت طلا و جواهرات خاورمیانه ) ، ( شهر معادن ) ، ( پایتخت سیب ایران ) ، ( بهشت زمین شناسی جهان ) ، ( سردترین شهر ایران ) و ( مرکز گیاهان دارویی ایران ) معروف است. [ نیازمند منبع] تکاب در بین چهار استان مهم کشور از جمله کردستان، زنجان، آذربایجان غربی و آذربایجان شرقی قرار گرفته است و تنها شهر استان آذربایجان غربی است که با استان زنجان مرز مشترک دارد و همچنین تکاب تنها شهر آذربایجان غربی است که با هر سه استان همسایه آذربایجان غربی مرز مشترک دارد.
تخت سلیمان و زندان سلیمان از مهم ترین جاذبه های گردشگری در این شهر است که در میراث جهانی یونسکو ثبت شده است؛ همچنین مُهر موبد موبدان منقوش اساطیر کهن و بیش تر در ستایش آب و آتش است، در تخت سلیمان کشف شده است.
جمعیت این شهرستان به زبان های ترکی آذربایجانی[ ۱۶] و کردی سورانی[ ۱۷] سخن می گویند. [ ۱۸] [ ۱۹] [ ۲۰] [ ۲۱] [ ۲۲] [ ۲۳] [ ۲۴] مذهب مردمان این شهرستان نیز شیعه دوازده امامی، اهل سنت شافعی و اهل حق است.
تکاب به معنای آب باریک و زمینی که آب کم و باریکی در آن باشد آمده است. تکاب به صورت اسم مرکب به معنی دره، زمینی که در بعضی از جاهای آن آب فرورود و از جای دیگر بر آید.
نام افشار برگرفته از نام قبیله کوچک قرخلو افشار است، که ترکمانان بودند؛ و در حین تاخت و تاز مغول ها به ایران، ماندگاه خویش را در حوالی رود اترک رها کردند و به آذربایجان و کردستان روی آوردند. شاه اسماعیل صفوی قسمتی از ایشان را به شمال خراسان کوچانید و در حوالی ابیورد و نسا جای داد. سپس شاه عباس صفوی در اوایل اقتدار خود، به منظور کاهش نفوذ اقوام محلی، ایل افشار را از خراسان کوچانید، و در جلگه سرسبز و خرم ارومیه و منطقه افشار متوطن گردانید، و امور سرحدی این منطقه وسیع و مهم را تقریباً به طول ۱۲۰ کیلومتر می باشد، در عهده آن ها گذاشت و بدین جهت این منطقه به افشار موسوم گردید است. منطقه افشار از دو قسمت مشخص و با دو آب و هوای متفاوت تشکیل یافت، و در منتهی الیه جنوب خاوری آذربایجان غربی، مابین بیجار، گروس، سقز، خمسه زنجان و سراسکند میانه واقع شد است. منطقه ای که مرکز آن تکاب است و معروف به محال علیا و منطقه دیگر را که مرکز آن شاهین دژ است محال سفلی می نامند. [ ۲۵]
عکس تکابعکس تکابعکس تکابعکس تکابعکس تکابعکس تکاب
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

در شهر سنقراستان کرمانشاه به نوعی نقشه فرش میگن تکاب.
از بانگ سِرافیل دمیده ست رباب/ تا تازه و زنده کرد دل های کباب
آن سوداها که غرقه گشتند و فنا/ چون ماهیَکان برآمدند از تک آب
* ( کلیات شمس )
برادر آذرآپادگانی ایا نمیدانی شر و شریدن و آبشار یکیست و هیچ گاه ش و یا شی نمیشود و ایا نمیدانی نام کهن شیز گنجک و گزن و جزنگ و جزن و گندزک بودو شیز معرب ان است و شیر را پیش از آمدن غزان به ایران گفته اند و این شهر یکی از سه مقدس ترین شهرهای زرتشتی بود و انجا آتشکده آذر گشسب که یکی از سه آتشکده بزرگ زرتشتی و گرامی ترشان بود و زادگاه زرتشت آنجا بدانند و جایگاه تابستانی خسرو پرویز بود میان شهر دریاچه ای و آتشکده آذر گشنسب بر کنار دریاچه بود دیگر انکه این شهر از دیرباز در زبانهای گوناگون شناخته شده و نااور بود و در سریانی و ارمنی و عبری گندزک ویونانی و لاتین گنزک نام داشته و بسیاری انرا دیده بودند سریان و یونان و روم و ارمن و یهودان در سده های گوناگون از ان شهر گزارش نوشته اند و همه ان شهر را از پایگاه های پارسیان گفته اند و همه نامهای گوناگونش را گفته اند و هیچکس بجز عرب و پارسیان انرا شیز نگفته است - و شیز کجا و شر کجا - این شر که ابشار و شریدن با ان یکیست ان چنان در پارسی کهن است که عربی و زبان سامی نیز ان را شر شل و سپس شلال گفته اند -
...
[مشاهده متن کامل]

و در کجای ترکی میانه چیزی را اوز گفته اند اگر اینگونه بود باید جایی که اطراف آن پر از کوه باشد داغ اوز گویند و جایی که اطراف ان پر از دبنگ باشد دبنگوز گویند و دایره را بوش اوز - بشیوز بنامند چون اطرافش بوش هست پوچ هست هیچی نیست ( پوچ را عربها بوش گفتند و غزان سلجوق انرا از عربها گرفتند ) و جایی که اطراف ان پر از اب است سوئِز ( سوئوز ) گویندفردا نگویید کانانل سوئز ترک ها درست کردند سو یعنی اب و اوز یعنی جایی که اطرافش پر از اب است کانال سوئز چون اطرافش پراز شن است اما میان دو اب ایکی اوچ اب دیر - ترکا به میان دو آب میگویند سوئُز - ایکی تانه میان دو اب دیر - دوتا کانال سوئُز داریم - - بیر کانال سوئُز - بیر داها میان دو آب شهری سوئُز - کانان سوئُز داریوش درست نکرد فرعون ترک بود آمد گفت امروز میخوام سوئُز میان دو آب درست کنم که اطرافش پر اب باشه - ایکی اوچ اب سو اوچ آب باشه بیوگ فرعونه سه تا سوئُز میان دو اب درست کرد - روی اهرام نوشتند اوچ داری فرعون داری اوچ - اهرام مصر که تامام شد امد سه چوخ بیوک بیوک زبان زنده دنیا ، ترکی کتیبه سنگی بیستون نوشت
اوچ داری داریوش خاقانی یاخچی قونوشده - ترکی باستان ترکی سومری و ترکی ایلامی اوچ داری -

نام قدیمی آن ( شیز ) میباشد که در اصل ( شَ اوز ) که مخفف شده دو کلمه ترکی ( 1 _شر =şr = آبشار 2_ اوز =�z = راستای افقی )
شراوز =şr�z = جایی که اطراف آن پر از آبشار است . این آبشارها از دوطرف غرب وشرق به سمت آبادی حرکت میکنند ودر وسط آبادی توسط مسیر آبی که یکی از محلات قدیمی آن هم به این اسم می باشد ( قره ناو ) به بیرون از شهر هدایت میشود.
...
[مشاهده متن کامل]

هو
نام شهری در استان اذربایجانغربی و به معنی سرزمینی که آب به راحتی در ان فرو رفته و رسوخ پیدا میکند و در جای جای ان میماند.
شهری در جنوب استان آذربایجان غربی نام قدیمی آن تیکان تپه می باشد.

بپرس