شعر :
تکابی بد پرآب و سبزه در وی
بلندیهاش پیرامن پیاپی.
و شعر حکیم ابوالفرج رونی این معنی را ثابت می کند که شعر :
آمد آن مهرماه سرو سخن
گرم در گفتگوی شد با من
زیر او در سؤال با من تیز
بم من در جواب او الکن
عرصه های بنات نعش تنم
گشته زو تنگ تر ز شکل پرن
نه مرا با تکاب او پایاب
نه مرا با گشاد او جوشن.
( انجمن آرا ) ( آنندراج ).
چو ابر چتر تو سیل ظفر برانگیزداز او کمینه تکابی فرات و جیحون باد.
انوری.
رجوع به تکاو شود.|| رشیدی بمعنی جنگ و خصومت نیز استنباط کرده. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). || قمع و قیف و خوهن نیز می باشد. ( ناظم الاطباء ).تکاو. تکاه. قیف. بتو. راحتی. ترجهاره. ترجهاله. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). رجوع به تکاو شود.
تکاب. [ ت َ ] ( اِخ ) نام الگه و ولایتی هم هست. ( برهان ) ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ). نام الگه ای در ولایت خبیص کرمان. ( ناظم الاطباء ).
تکاب. [ ت َ ] ( اِخ ) یکی از بخشهای شهرستان مراغه است که در جنوب خاوری این شهرستان واقع است. کوهستانی و معتدل است و از دو دهستان بنام حومه تکاب و احمدآباد که شامل 78 آبادی بزرگ و کوچک است تشکیل یافته و جمع سکنه آن به اضافه سکنه قصبه تکاب در حدود 32770 تن است و قراء مهم آن عبارت است از: یلقون آغاج ، دورباش ، قرخلو، احمدآباد بالا و پائین ، سرنجه ، چراغ تپه حسن آباد، قزل قشلاق ، همپا.
در بعضی از نقاطاین بخش آبهای معدنی وجود دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).بیشتر بخوانید ...