تک گویی اشک های در باران

دانشنامه عمومی

" اشک های در باران " ( که همچنین به عنوان " گفتار پرتوهای سی " نیز شناخته می شود ) یک تک گویی ۴۲ واژه ای از واپسین گفته های شخصیت روی باتی ( با بازی روتخر هاور ) در فیلم بلید رانر ساخته ریدلی اسکات در سال ۱۹۸۲، است. این تک گویی که نوشته دیوید پیپلز است و هاور در آن تغییراتی داده، [ ۱] [ ۲] [ ۳] توجه زیادی به خود جلب کرده است. [ ۴] مارک رولندز آن را «شاید تکان دهنده ترین تک گویی مرگ در تاریخ سینما» توصیف کرده است. [ ۵] این تک گویی به عنوان لحظه ای تعیین کننده در پیشه بازیگری هاور در نظر گرفته می شود. [ ۶] [ ۷]
تک گویی اشک های در باران در پایان بلید رانر، که در آن به کاراگاه ریک دکارد ( با بازی هریسون فورد ) دستور داده شده است برای پیدا کردن و کشتن روی بتی، که یک اندروید ( انسان نما ) سرکش است، گفته می شود. در تعقیب و گریز روی پشت بام ساختمان ها و زیر باران شدید، دکارد در یکی از پرش ها تعادلش را از دست می دهد و از لبه پشت بام آویزان می شود و نزدیک است که سقوط کند و بمیرد. بتی دست از فرار برمی دارد و به عقب برمی گردد و به دکارد می گوید که بازی عوض شده است، با این وجود او در آخرین لحظه دکارد را بالا می کشد. سپس، روی که می داند پایان زندگی اش نزدیک است تجربه ها و فناپذیری خود را با مکث های دراماتیک بین هر جمله به زبان می آورد:
من چیزهایی را دیده ام که شما مردم باور نمی کنید… کشتی های فضایی تازان را بر شانه های شکارچی ( هم اختران ) دیده ام… من پرتوهای سی را تماشا کردم که در تاریکی، نزدیک دروازه تانهاوزر می درخشند. همه آن لحظه ها در زمان گم خواهند شد، مانند اشک هایی در باران… زمان مردن است.
در مستند روزهای خطرناک: ساخت بلید رانر، هاور، کارگردان ریدلی اسکات و فیلمنامه نویس دیوید پیپلز تأیید می کنند که هاور به اندازه زیادی تک گویی «اشک های در باران» را تغییر داده است. هاور در زندگی نامه خود گفت که او تنها نوشته اصلی تک گویی را به چند سطر قطع کرده و یک جمله هم به آن افزوده: «همه آن لحظه ها در زمان از دست خواهند رفت، مانند اشک های در باران». [ ۸] یکی از رونوشت ها و نسخه های پیشین در فیلمنامه پیش نویساین بود:
من رخدادهایی را می شناختم، مکان هایی را دیده ام که شما مردم هرگز نخواهید دید، من بیرون از جهان بوده ام و… به درون آن بازگشتم! من با عرق در چشمانم روی عرشه پشتی رهسپار اردوگاه های غبارآلود ایستاده ام و ستارگان را بر شانه شکارچی ( هم اختران ) دیده ام… وزیدن باد در موهایم را حس کرده ام، سوار بر کلک های آزمایشی از کهکشان های سیاه گذشته ام و دیده ام که ناوگانی تازان به مانند کبریت می سوزد و ناپدید می شود. من آن را دیده ام، احساسش کردم…!
عکس تک گویی اشک های در باران
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

بپرس