توماس هریس ( به انگلیسی: Thomas Harris ) ( زاده ۱۱ آوریل ۱۹۴۰ ) نویسنده و فیلم نامه نویس آمریکایی است که بیشتر برای سری رمان هایش در مورد شخصیت هانیبال لکتر شناخته می شود. تمامی کارهای او به فیلم تبدیل شده اند. از جمله آن ها می توان به سکوت بره ها اشاره کرد که اقتباس سینمایی آن سومین فیلم در تاریخ جایزه اسکار بود که توانست در بخش های مختلف اصلی برنده شود.
توماس هریس، کارش را با خبرنگاری جنائی در آمریکا و مکزیک آغاز و پس از مدتی به عنوان نماینده آسوشیتدپرس در نیویورک، مسیر ترقی را به سرعت پیمود. نخستین رمان او با نام «یکشنبه سیاه» به سال ۱۹۷۵ منتشر و دو سال بعد توسط «جان فرانکن هایمر» به فیلم درآمد. داستان های بعدی وی به ترتیب «اژدهای سرخ» در سال ۱۹۸۱، سکوت بره ها در سال ۱۹۸۸ و هانیبال در سال ۱۹۹۹ منتشر شدند. دکتر لکتر در اژدهای سرخ تنها یک شخصیت جانبی بود، اما سکوت بره ها او را به نقطه عطف ماجرا بدل کرد.
سه سال بعد جاناتان دمی این داستان را به تصویر کشید و نقش دکتر لکتر را به آنتونی هاپکینز سپرد: نتیجه خارق العاده بود. تماشاگران و منتقدین به اتفاق از فیلم استقبال نموده و سازندگان، جوایز اسکار بهترین بازیگر مرد و زن نقش اول، بهترین کارگردانی، بهترین فیلم و بهترین تدوین سال را درو کردند
: جریان از این قرار است که "کلاریس استرلینگ" از سوی اف. بی. آی، مسئول رسیدگی به پرونده یک قاتل زنجیره ای روان پریش به نام بوفالو بیل می شود که پوست قربانیانش—که همه زن هستنند—را می کند. تنها یک نفر قادر به کمک اوست، و آن کسی نیست جز یک دکتر روانشناس "آدم خوار" به نام هانیبال لکتر… موفقیت بزرگ سکوت بره ها باعث ترغیب هریس به نگاشتن ادامه داستان شد. کتاب "هانیبال" اگرچه به قوت سکوت بره ها نبود، ولی طرفداران پروپا قرصش را راضی نگه داشت: هانیبال در ایتالیا زندگی آرامی را آغاز کرده بود، در حالیکه، یکی از قربانیان سابق آدم خواریهای دکتر—که حالا از ریخت و قیافه افتاده و از زندگی عادی بازمانده است—برای به چنگ آوردن او دست به هر کاری می زند، و ناگفته پیداست که پای کلاریس هم به ماجرا باز شده و…، کار ساخت فیلم، بلافاصله بعد از موافقت آنتونی هاپکینز و به کارگردانی ریدلی اسکات کبیر در حالی آغاز شد که جودی فاستر دیگر جرات گذاشتن نقاب "کلارنس استرلینگ" به چهره را در خود نمی دید، این بود که جولین مور جانشین وی شده و سیرنزولی فیلم آغاز گردید. "هانیبال" اگرچه در مقابل اثر قبلی گامی به جلو بحساب نیامد لیکن ثابت کرد همچنان می شود از این محصول پول درآورد! و همین برای دوباره سازی نه چندان ضروری "شکارچی انسان - - ۱۹۸۶ مایکل مان - - "، اینبار به نام "اژدهای سرخ" کافی بود. بنظر می رسید پرونده لکتر آدمخوار پس از "اژدهای سرخ" بسته شده باشد. اما انگار زمان استخراج طلا از معدن آقای دکتر هنوز به پایان نرسیده بود!، توماس هریس خواست بسیاری از علاقه مندان مجموعه را لبیک گفته و "خیزش هانیبال" را نگاشت. بسیارانی کنجکاو بودند تا از خاستگاه هیولای آدم خوار سر در بیاورند و این کتاب قرار بود پاسخ آن ها باشد… دینو دولارنتیس، تهیه کننده معظم و تنومند آثار بزرگانی چون فلینی… بلافاصله پس از اعلام خبر انتشار قریب الوقوع کتاب، حقوق سینمائیش را خرید. هریس هم که زمینه را مساعد می دید قبول کرد شخصاً زحمت اقتباس از داستان و نگارش فیلم نامه را برعهده بگیرد.
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفتوماس هریس، کارش را با خبرنگاری جنائی در آمریکا و مکزیک آغاز و پس از مدتی به عنوان نماینده آسوشیتدپرس در نیویورک، مسیر ترقی را به سرعت پیمود. نخستین رمان او با نام «یکشنبه سیاه» به سال ۱۹۷۵ منتشر و دو سال بعد توسط «جان فرانکن هایمر» به فیلم درآمد. داستان های بعدی وی به ترتیب «اژدهای سرخ» در سال ۱۹۸۱، سکوت بره ها در سال ۱۹۸۸ و هانیبال در سال ۱۹۹۹ منتشر شدند. دکتر لکتر در اژدهای سرخ تنها یک شخصیت جانبی بود، اما سکوت بره ها او را به نقطه عطف ماجرا بدل کرد.
سه سال بعد جاناتان دمی این داستان را به تصویر کشید و نقش دکتر لکتر را به آنتونی هاپکینز سپرد: نتیجه خارق العاده بود. تماشاگران و منتقدین به اتفاق از فیلم استقبال نموده و سازندگان، جوایز اسکار بهترین بازیگر مرد و زن نقش اول، بهترین کارگردانی، بهترین فیلم و بهترین تدوین سال را درو کردند
: جریان از این قرار است که "کلاریس استرلینگ" از سوی اف. بی. آی، مسئول رسیدگی به پرونده یک قاتل زنجیره ای روان پریش به نام بوفالو بیل می شود که پوست قربانیانش—که همه زن هستنند—را می کند. تنها یک نفر قادر به کمک اوست، و آن کسی نیست جز یک دکتر روانشناس "آدم خوار" به نام هانیبال لکتر… موفقیت بزرگ سکوت بره ها باعث ترغیب هریس به نگاشتن ادامه داستان شد. کتاب "هانیبال" اگرچه به قوت سکوت بره ها نبود، ولی طرفداران پروپا قرصش را راضی نگه داشت: هانیبال در ایتالیا زندگی آرامی را آغاز کرده بود، در حالیکه، یکی از قربانیان سابق آدم خواریهای دکتر—که حالا از ریخت و قیافه افتاده و از زندگی عادی بازمانده است—برای به چنگ آوردن او دست به هر کاری می زند، و ناگفته پیداست که پای کلاریس هم به ماجرا باز شده و…، کار ساخت فیلم، بلافاصله بعد از موافقت آنتونی هاپکینز و به کارگردانی ریدلی اسکات کبیر در حالی آغاز شد که جودی فاستر دیگر جرات گذاشتن نقاب "کلارنس استرلینگ" به چهره را در خود نمی دید، این بود که جولین مور جانشین وی شده و سیرنزولی فیلم آغاز گردید. "هانیبال" اگرچه در مقابل اثر قبلی گامی به جلو بحساب نیامد لیکن ثابت کرد همچنان می شود از این محصول پول درآورد! و همین برای دوباره سازی نه چندان ضروری "شکارچی انسان - - ۱۹۸۶ مایکل مان - - "، اینبار به نام "اژدهای سرخ" کافی بود. بنظر می رسید پرونده لکتر آدمخوار پس از "اژدهای سرخ" بسته شده باشد. اما انگار زمان استخراج طلا از معدن آقای دکتر هنوز به پایان نرسیده بود!، توماس هریس خواست بسیاری از علاقه مندان مجموعه را لبیک گفته و "خیزش هانیبال" را نگاشت. بسیارانی کنجکاو بودند تا از خاستگاه هیولای آدم خوار سر در بیاورند و این کتاب قرار بود پاسخ آن ها باشد… دینو دولارنتیس، تهیه کننده معظم و تنومند آثار بزرگانی چون فلینی… بلافاصله پس از اعلام خبر انتشار قریب الوقوع کتاب، حقوق سینمائیش را خرید. هریس هم که زمینه را مساعد می دید قبول کرد شخصاً زحمت اقتباس از داستان و نگارش فیلم نامه را برعهده بگیرد.
wiki: توماس هریس