[ویکی فقه] تواتر قرائات، قول به منتهی شدن همه قرائت های مشهور به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلّم به نقل متواتر است.
یـکی از مسایل مهم، مساله تواتر قرائات سبع است که آیا این قرائات بالخصوص، متواترند و حجیت قـطـعی دارند؟ زیرا اگر متواتر باشند و با نقل همگانی روایت شده باشند، در حجیت آن ها شک و تردیدی نخواهد بود. در گـفتار بسیاری از نویسندگان و نیز برخی فقها، مساله تواتر قرائات سبع مطرح شده است آنان گمان برده اند که این قرائات جملگی متواترند و حجیت شرعی دارند، بنابراین نمازگزار می تواند یـکـی از ایـن قـرائت هـا را برگزیند ولی محققین، تواتر قرائات را انکار می کنند و آن را قابل تصور نمی دانند، زیرا مقصود از تواتر قرائات سبعه چیست؟اگر مقصود از نقل همگانی این قرائات نقل از خـود قرا سبعه باشد،این فاقد ارزش است، چه مبدا تواتر باید مقام معصوم باشد تا منقول حجیت پـیـدا کند و اگر مقصود تواتر نقل از پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) تا به این قرا باشد، این امر ثابت نیست، زیرا بیش تر قرا، حتی سند قرائت ندارند چه رسد به تواتر به علاوه بیش تر قرائات از روی اجتهاد شخصی بوده و هـرگـز مـسـتند به نقل و روایت نیست و اگر فرضا تواتر قاریان را بپذیریم این تواتر اثری نخواهد داشـت، زیـرا تواتر برای کسی حجیت دارد که نسبت به خود او حاصل شده باشد نه دیگران و اگر نقل از پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) به قرا و از آنان به دیگران باشد، فاقد شرط تواتر است، زیرا اساسی ترین شرط تواتر آن است که از مبدا تا مقصد در تمامی طبقات، نقل همگانی وجود داشته باشد و در این فرض چنین نمی باشد، زیرا در وسط به نقل فرد می رسد و از تواتر ساقط می گردد.فرض کنیم که هر یک از قرائت های سبعه، از پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) تا خود قاری متواتر است و سپس از وی به دیـگـران نقل شده است، آن گاه لازمه این فرض آن است که در دوران خود قاری اشخاص دیگری نـیـز این قرائت را نقل کنند در صورتی که چنین نیست و کسی جز خود قاری قرائت را نقل نکرده است و صرفا اوست که ناقل تواتر به دیگران است و این عمده ترین شرط تواتر را از دست داده است، زیرا در تمامی طبقات نقل همگانی وجود نداشته است.بـنـابراین مساله تواتر قرائات سبع، اساسا قابل تصور نبوده و معقول نیست، زیرادر زمان هر یک از قاریان هفت گانه ناقل تواتر، صرفا خود آن قاری بوده نه دیگران، وگرنه آن قرائت بدو نسبت داده نمی شد و جنبه اختصاصی پیدا نمی کرد اینک شرح این اجمال:
اصطلاح تواتر
تـواتـر اصـطـلاحـی اسـت در فن (شناخت حدیث) در این فن، حدیث به اقسام متواتر، مشهور، مستفیض، آحاد، صحیح، حسن، مرسل و ضعیف و تقسیم می شود حدیث متواتر آن است که راویان آن، در تـمـام طـبقات در حدی از کثرت و گستردگی باشند که یقین حاصل شود تبانی آنان بر ساختن آن حدیث و نقل آن به دروغ عادتا ممتنع باشد از این رو حدیث متواتر باید دارای شرایط زیر باشد:
← شرایط حدیث متواتر
ارباب کتب قرائات برآن شده اند تا سندهایی برای قرائت ها، به ویژه قرا سبعه به دست آورند و قرائت آنـان را مـسـتند به پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) ارائه دهند در این راه از مشایخ قرا استفاده کرده، سلسله مشایخ را بـه عـنوان سلسله اسناد قرائات جلوه داده اند در حالی که سلسله مشایخ را نمی توان سلسله اسناد روایت گرفت، زیرا شاگردی که نزد استاد خود تعلیم یافته، تربیت شده او است نه راوی از وی هر صـاحـب قـرائت تـربـیـت یـافـتـه، اختیار و نظر خود را در قرائت اظهار می دارد، نه نظر شیخ و استاد خویش را تا روایت یا نقل از وی بوده باشد در حقیقت هر صاحب قرائت در انتخاب نحوه قرائت اجتهاد می کند لذا او را صاحب اختیار می دانیم نه راوی و ناقل قرائت مشایخ خود از این رو است که قـرائت هـر یـک از قرا را به خود او نسبت می دهیم همانند آرای فقهیه فقها که هر نظریه فقهی به هـمـان صاحب نظر انتساب دارد، نه به شیخ او تا حالت نقل و روایت پیدا کند! به علاوه خود قرا در بـیـش تر قرائت ها، «تنها عاصم است که دو قرائتی را که به دو شاگرد خویش (حفص و شعبه) آمـوخـتـه، بـه نقل از اساتید خود استناد می کند قرائتی را که به حفص آموخته، از ابو عبدالرحمان سلمی از مولا امیرمؤمنان (علیه السّلام) گرفته و قرائتی را که به شعبه آموخته از زربن حبیش از عبدالله بن مسعود گرفته است و در دیگر قرا معروف چنین استناد نقلی ارائه نشده است مـتذکر می شویم».چنین ادعایی نکرده اند و در کتب قرائات، برای اختیار هر صاحب قرائتی دلایـل و حـججی اقامه نموده، آن را منشا اختیار قرائت ویژه او شناخته اند این می رساند که مستند قـرائت هـر قـاری بـزرگ، اجتهاد وی می باشد نه روایت از استاد خویش از این رو سندهایی که در بـرخی کتب قرائات، مانند (التیسیر) و (التحبیر) و (المکرر) و غیره آمده، در واقع سندهای تشریفاتی است که به جهت ترفیع شأن قاریان معروف کوشیده اند تا از سلسله مشایخ آنان، به عنوان سـلـسله روایت اسناد استفاده نمایند شیخ و استاد شاگردان خود را تربیت می کند تا خود صاحب نـظـر شـوند نه آن که یافته های خود را به آنان تلقین نمایند و آنان بدون کم و کاست آن را دریافت دارند و به دیگران انتقال دهند!.جـالـب آن کـه ایـن تـلاش در مورد برخی از قرا چندان ثمربخش نبوده، نتوانسته اند حتی سلسله مـشایخ او را به دست آورند مثلا عبدالله بن عامریحصبی (متوفای ۱۱۸) که نزدیک ترین قرا سبعه به دوران صحابه است، مشایخ او را نیافته تا سند روایتی برای قرائت وی ارائه دهند ابن جزری، نه قول در سـلـسـلـه مـشایخ او یاد می کند و در نهایت ترجیح می دهد که وی قرائت را از (مغیرة بن ابی شـهـاب مخزومی) آموخته و (مغیره) نیز قرائت را از عثمان از پیامبر گرفته است این در حالی اسـت کـه از بـرخـی نـقل می کند معلوم نیست ابن عامر، قرائت را از که آموخته و در باره مغیره نیز تشکیک شده که قرائت را از عثمان گرفته باشد. عـلاوه بـر ایـن، مغیره که به عنوان شیخ قرائت ابن عامر معرفی شده، فردی ناشناخته است شمس الدین ذهبی گوید: (گمان می رود که او در دوران حکومت معاویه در شام، قاری دمشق بوده که ابـن عـامـر، قـرائت را از وی آمـوخته باشد) گوید: (مغیرة بن ابی شهاب جز از گفته ابن عامر شناخته نشده است لذا (ابن عساکر) در تاریخ دمشق ـ که شیوه او در آن کتاب گزارش حـال بزرگان دمشق است ـنامی از مغیرة بن ابی شهاب نبرده، جز در شرح حال عبدالله بن عامر که از وی پرسیدند قرائت را نزد که آموختی؟ـ زیرا مورد اتهام بود ـ او در جواب گفت: نزد مغیره و او از عثمان گرفته بود). بـیـش از این از شیخ قرائت بودن مغیره و شخصیت او و فراگیری او از عثمان، اطلاعی در دست نـیـسـت اسـاسا مطرح کردن عثمان به عنوان شیخ قرائت، با آن همه گرفتاری های وی و مشاغل فراوان دیگر او، جای سؤال است که پاسخ قانع کننده ای برای آن نتوان یافت!.
اخبار آحاد نه متواتر
...
یـکی از مسایل مهم، مساله تواتر قرائات سبع است که آیا این قرائات بالخصوص، متواترند و حجیت قـطـعی دارند؟ زیرا اگر متواتر باشند و با نقل همگانی روایت شده باشند، در حجیت آن ها شک و تردیدی نخواهد بود. در گـفتار بسیاری از نویسندگان و نیز برخی فقها، مساله تواتر قرائات سبع مطرح شده است آنان گمان برده اند که این قرائات جملگی متواترند و حجیت شرعی دارند، بنابراین نمازگزار می تواند یـکـی از ایـن قـرائت هـا را برگزیند ولی محققین، تواتر قرائات را انکار می کنند و آن را قابل تصور نمی دانند، زیرا مقصود از تواتر قرائات سبعه چیست؟اگر مقصود از نقل همگانی این قرائات نقل از خـود قرا سبعه باشد،این فاقد ارزش است، چه مبدا تواتر باید مقام معصوم باشد تا منقول حجیت پـیـدا کند و اگر مقصود تواتر نقل از پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) تا به این قرا باشد، این امر ثابت نیست، زیرا بیش تر قرا، حتی سند قرائت ندارند چه رسد به تواتر به علاوه بیش تر قرائات از روی اجتهاد شخصی بوده و هـرگـز مـسـتند به نقل و روایت نیست و اگر فرضا تواتر قاریان را بپذیریم این تواتر اثری نخواهد داشـت، زیـرا تواتر برای کسی حجیت دارد که نسبت به خود او حاصل شده باشد نه دیگران و اگر نقل از پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) به قرا و از آنان به دیگران باشد، فاقد شرط تواتر است، زیرا اساسی ترین شرط تواتر آن است که از مبدا تا مقصد در تمامی طبقات، نقل همگانی وجود داشته باشد و در این فرض چنین نمی باشد، زیرا در وسط به نقل فرد می رسد و از تواتر ساقط می گردد.فرض کنیم که هر یک از قرائت های سبعه، از پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) تا خود قاری متواتر است و سپس از وی به دیـگـران نقل شده است، آن گاه لازمه این فرض آن است که در دوران خود قاری اشخاص دیگری نـیـز این قرائت را نقل کنند در صورتی که چنین نیست و کسی جز خود قاری قرائت را نقل نکرده است و صرفا اوست که ناقل تواتر به دیگران است و این عمده ترین شرط تواتر را از دست داده است، زیرا در تمامی طبقات نقل همگانی وجود نداشته است.بـنـابراین مساله تواتر قرائات سبع، اساسا قابل تصور نبوده و معقول نیست، زیرادر زمان هر یک از قاریان هفت گانه ناقل تواتر، صرفا خود آن قاری بوده نه دیگران، وگرنه آن قرائت بدو نسبت داده نمی شد و جنبه اختصاصی پیدا نمی کرد اینک شرح این اجمال:
اصطلاح تواتر
تـواتـر اصـطـلاحـی اسـت در فن (شناخت حدیث) در این فن، حدیث به اقسام متواتر، مشهور، مستفیض، آحاد، صحیح، حسن، مرسل و ضعیف و تقسیم می شود حدیث متواتر آن است که راویان آن، در تـمـام طـبقات در حدی از کثرت و گستردگی باشند که یقین حاصل شود تبانی آنان بر ساختن آن حدیث و نقل آن به دروغ عادتا ممتنع باشد از این رو حدیث متواتر باید دارای شرایط زیر باشد:
← شرایط حدیث متواتر
ارباب کتب قرائات برآن شده اند تا سندهایی برای قرائت ها، به ویژه قرا سبعه به دست آورند و قرائت آنـان را مـسـتند به پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) ارائه دهند در این راه از مشایخ قرا استفاده کرده، سلسله مشایخ را بـه عـنوان سلسله اسناد قرائات جلوه داده اند در حالی که سلسله مشایخ را نمی توان سلسله اسناد روایت گرفت، زیرا شاگردی که نزد استاد خود تعلیم یافته، تربیت شده او است نه راوی از وی هر صـاحـب قـرائت تـربـیـت یـافـتـه، اختیار و نظر خود را در قرائت اظهار می دارد، نه نظر شیخ و استاد خویش را تا روایت یا نقل از وی بوده باشد در حقیقت هر صاحب قرائت در انتخاب نحوه قرائت اجتهاد می کند لذا او را صاحب اختیار می دانیم نه راوی و ناقل قرائت مشایخ خود از این رو است که قـرائت هـر یـک از قرا را به خود او نسبت می دهیم همانند آرای فقهیه فقها که هر نظریه فقهی به هـمـان صاحب نظر انتساب دارد، نه به شیخ او تا حالت نقل و روایت پیدا کند! به علاوه خود قرا در بـیـش تر قرائت ها، «تنها عاصم است که دو قرائتی را که به دو شاگرد خویش (حفص و شعبه) آمـوخـتـه، بـه نقل از اساتید خود استناد می کند قرائتی را که به حفص آموخته، از ابو عبدالرحمان سلمی از مولا امیرمؤمنان (علیه السّلام) گرفته و قرائتی را که به شعبه آموخته از زربن حبیش از عبدالله بن مسعود گرفته است و در دیگر قرا معروف چنین استناد نقلی ارائه نشده است مـتذکر می شویم».چنین ادعایی نکرده اند و در کتب قرائات، برای اختیار هر صاحب قرائتی دلایـل و حـججی اقامه نموده، آن را منشا اختیار قرائت ویژه او شناخته اند این می رساند که مستند قـرائت هـر قـاری بـزرگ، اجتهاد وی می باشد نه روایت از استاد خویش از این رو سندهایی که در بـرخی کتب قرائات، مانند (التیسیر) و (التحبیر) و (المکرر) و غیره آمده، در واقع سندهای تشریفاتی است که به جهت ترفیع شأن قاریان معروف کوشیده اند تا از سلسله مشایخ آنان، به عنوان سـلـسله روایت اسناد استفاده نمایند شیخ و استاد شاگردان خود را تربیت می کند تا خود صاحب نـظـر شـوند نه آن که یافته های خود را به آنان تلقین نمایند و آنان بدون کم و کاست آن را دریافت دارند و به دیگران انتقال دهند!.جـالـب آن کـه ایـن تـلاش در مورد برخی از قرا چندان ثمربخش نبوده، نتوانسته اند حتی سلسله مـشایخ او را به دست آورند مثلا عبدالله بن عامریحصبی (متوفای ۱۱۸) که نزدیک ترین قرا سبعه به دوران صحابه است، مشایخ او را نیافته تا سند روایتی برای قرائت وی ارائه دهند ابن جزری، نه قول در سـلـسـلـه مـشایخ او یاد می کند و در نهایت ترجیح می دهد که وی قرائت را از (مغیرة بن ابی شـهـاب مخزومی) آموخته و (مغیره) نیز قرائت را از عثمان از پیامبر گرفته است این در حالی اسـت کـه از بـرخـی نـقل می کند معلوم نیست ابن عامر، قرائت را از که آموخته و در باره مغیره نیز تشکیک شده که قرائت را از عثمان گرفته باشد. عـلاوه بـر ایـن، مغیره که به عنوان شیخ قرائت ابن عامر معرفی شده، فردی ناشناخته است شمس الدین ذهبی گوید: (گمان می رود که او در دوران حکومت معاویه در شام، قاری دمشق بوده که ابـن عـامـر، قـرائت را از وی آمـوخته باشد) گوید: (مغیرة بن ابی شهاب جز از گفته ابن عامر شناخته نشده است لذا (ابن عساکر) در تاریخ دمشق ـ که شیوه او در آن کتاب گزارش حـال بزرگان دمشق است ـنامی از مغیرة بن ابی شهاب نبرده، جز در شرح حال عبدالله بن عامر که از وی پرسیدند قرائت را نزد که آموختی؟ـ زیرا مورد اتهام بود ـ او در جواب گفت: نزد مغیره و او از عثمان گرفته بود). بـیـش از این از شیخ قرائت بودن مغیره و شخصیت او و فراگیری او از عثمان، اطلاعی در دست نـیـسـت اسـاسا مطرح کردن عثمان به عنوان شیخ قرائت، با آن همه گرفتاری های وی و مشاغل فراوان دیگر او، جای سؤال است که پاسخ قانع کننده ای برای آن نتوان یافت!.
اخبار آحاد نه متواتر
...
wikifeqh: تواتر_قرائات_سبع