توابع
/tavAbe~/
مترادف توابع: متعلقات، وابسته ها، حومه ها، اطراف، پیروان، چاکران، پی آمدها، نتایج، تابع ها
برابر پارسی: بخش ها، پیروان، فرمانبران
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
- توابع خطابت ؛ آنچه توابع خطابت بود که آنرا تحسینات و تزیینات خوانند. رجوع به اساس الاقتباس صص 574-585 شود.
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. (اسم ) (ادبی ) در دستور زبان فارسی، کلمات مهمل و بی معنی که دنبال بعضی از کلمات گفته و نوشته می شود، مانند «پَخت» در رخت وپَخت، و «پاخت» در ساخت وپاخت.
گویش مازنی
دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] توابع، اصطلاحی در علم نحو می باشد.
تابع در لغت به معنای پیرو است.
معنای اصطلاحی تابع
و در اصطلاح، کلمه ای است که در اِعراب، تابع کلمه پیش از خود (متبوع) است.
توابع به اعتبار لفظ
توابع به اعتبار لفظ شامل نعت یا صفت ، عطف با حروف یا عطف نَسَق ، تأکید یا توکید ، بدل ، و عطف بیان اند ،
توابع به اعتبار معنا
...
تابع در لغت به معنای پیرو است.
معنای اصطلاحی تابع
و در اصطلاح، کلمه ای است که در اِعراب، تابع کلمه پیش از خود (متبوع) است.
توابع به اعتبار لفظ
توابع به اعتبار لفظ شامل نعت یا صفت ، عطف با حروف یا عطف نَسَق ، تأکید یا توکید ، بدل ، و عطف بیان اند ،
توابع به اعتبار معنا
...
wikifeqh: توابع
مترادف ها
پیرامون، اطراف، دوروبر، حومه، توابع، حول و حوش
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
توابع: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است:
لَمبیتان ( سنسکریت: lambita تابع با پسوند جمع �ان� )
لَمبیتان ( سنسکریت: lambita تابع با پسوند جمع �ان� )
اطراف. بخش