تهمتن

/tahamtan/

مترادف تهمتن: دلاور، دلیر، شجاع، قوی، گرد، نیرومند، رستم

معنی انگلیسی:
title of rostam, stout, valiant, colossal, herculean, hercules, knight, mighty, potent, powerful, robust, rugged, stalwart, strong, vigorous, strapping, title of rostem, [o.s.] stout or valiant

فرهنگ اسم ها

اسم: تهمتن (پسر) (فارسی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: tah (a) m tan) (فارسی: تَهمتن) (انگلیسی: tahm tan)
معنی: دارنده تن نیرومند، لقب رستم پهلوان شاهنامه، ( در قدیم ) تنومند، قوی جثه، نیرومند، ( اَعلام ) ( در شاهنامه ) لقبِ رستم پهلوانِ داستانی شاهنامه، ( در اعلام ) از القاب رستم زال
برچسب ها: اسم، اسم با ت، اسم پسر، اسم فارسی، اسم تاریخی و کهن

لغت نامه دهخدا

تهمتن. [ ت َ هََ ت َ ] ( ص مرکب ) مردم قوی جثه و شجاع و بی نظیر را نیز گویند چه معنی ترکیبی این لغت بی همتاتن است ؛ یعنی تنی که عدیل و نظیر نداشته باشد. ( برهان ). از«تهم » + «تن » به معنی دارنده بدن قوی. ( حاشیه برهان چ معین ). قوی. نیرومند. شجاع. دلیر. ( فرهنگ فارسی معین ). بی همتا در بزرگی و حشمت و مردی و قامت. ( صحاح الفرس ). پهلوان. ( شرفنامه منیری ). معنی ترکیبی آن بزرگ تن است. ( آنندراج ). قوی جثه و شجاع و زورآور و دلاور و زبردست سهمگین و مهیب و بی نظیر و بی همتا. ( ناظم الاطباء ). تهم. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) :
در میان مهد چشم من نخسبد طفل خواب
تا ببینم روی آن برجیس رای تهمتن.
منوچهری.
هم وصف تو اندر لب ناهید مغنی
هم نام تو بر بازوی مریخ تهمتن.
شرف شفروه ( از انجمن آرا ).
عاجزش کرده نورسیده زنی
از تنی اوفتاده تهمتنی.
نظامی.
کدامین تهمتن بدو پادشاست.
نظامی.
یکی تن که درپیش صد تن بود
اگر خود تهمتن بود زن بود.
امیرخسرو.
|| به معنی سپهدار و لشکرکش و خداوند سپاه هم هست. ( برهان ). خداوند سپاه گران. ( شرفنامه منیری ). سپهدار و لشکرکش و خداوند سپاه. ( ناظم الاطباء ). || ( اِ ) بندگی و فرمانبرداری کردن را نیز گویند. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ).

تهمتن. [ ت َ هََ ت َ ] ( اِخ ) از القاب رستم زال است. ( برهان ) ( فرهنگ فارسی معین ). یکی از القاب رستم است زیرا که او عظیم الجثه و شجاع و بی همتا بود. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). و نیز رستم را نامند و پیلتن هم گویندش. ( شرفنامه منیری ). یکی از القاب رستم است چون که عظیم جثه بود و در مردانگی و دلاوری بی مثل و همتا بود او را به این لقب ملقب ساختند. ( فرهنگ جهانگیری ). لقب رستم زیرا که دلاور بی همتا بود. ( فرهنگ رشیدی ). از القاب رستم. ( ناظم الاطباء ). در شاهنامه تهمتن لقبی است که به رستم داده شده ؛ یعنی بزرگ پیکر و قوی اندام. در واقع تهمتن معنی کلمه رستم است چه رستم نیز مرکب از دو جزء: نخست از کلمه «رئوذ» که به معنی بالش و نمو است... کلمه مذکور از ریشه فعل رئود که به معنی بالیدن است می باشد از همین کلمه است رستن و روئیدن. دوم از کلمه تهم. بنابراین رستم درست به معنی تهمتن است یعنی کشیده بالا و بزرگ تن و قوی پیکر.... ( یشتها ج 2 ص 139 ) : بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

لقب رستم بن زال .
تنومند، تناور، دلیری، قوی جثه، لقب رستم پهلوان
( صفت ) ۱- قوینیرومند.۲ - شجاع دلیر . ۳- ( اسم ) لقب رستم بن زال . ۴ - ( اسم ) لقب بهمن بن گشتاسب .
فلک نهم نام فلک نهم است که از همه افلاک بزرگتر است و بر همه احاطه دارد

فرهنگ معین

(تَ هَ تَ ) (ص مر. ) ۱ - دارای تنی نیرومند. ۲ - شجاع ، لقب رستم .

فرهنگ عمید

۱. تنومند، تناور، قوی جثه، نیرومند.
۲. دلیر. &delta، دراصل لقب رستم، پهلوان داستانی ایران است.

دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:رستم (شاهنامه)

مترادف ها

power (صفت)
تهمتن

valiant (صفت)
شجاع، دلاور، مرد، دلیرانه، نیرومند، تهمتن، بهادر

پیشنهاد کاربران

قوی قدرت مند ( صفتی نسبت به یک فرد ) دلاور بزرگ مرد
تهمتن و تهمینه دو نام برای پسر و دختر. معنای هر دو اسم در دو بُعد فکر و فیزیک یعنی حاوی مُحتوا. متضاد کلمه تهمتن و تهمینه کلمه مُتَهاون به مفهوم تهی از محتوا در هر کاری می باشد. و مترادف مفهومی کلمه تهمتن
...
[مشاهده متن کامل]
و تهمینه، دو کلمه مَهد و تُحفه یا تَهفه به مفهوم حاوی محتوا می باشد. اصطلاح مهد تمدن نیز یعنی محتوی تمدن.

اسم قشنگی هست ولی چرا نام شاه شاهزادگان ایرانی نیست فقط لقب رستم
پهلوان دلاور غیرتمند بزرگ شرافتمند قدرتمند یل میداندار مرد رزمی و نبرد مردی که با ترس اشنایی ندارد و حرف و عملش یکی است و صداقتش از شجاعتش میاید
درود
تو شاهنامه گاهی به اسفندیار هم تهمتن میگن
لقب رستم چون اشاره به دلاوری شجاعت دارد
معنی:لقب رستم بن زال - قوی جثه - قدرتمند - توانا
بزرگ تن، قوی اندام

بپرس