تنفیذ در معنای حکومتی: به فرمان و حکم کسی روایی و اعتبار و نفوذ بخشیدن، فرمانروادهی، کارایی بخشی
تنفیذ: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است:
ویچیات vicyāt ( سغدی )
اصطلاحی حقوقی مانند تنفیذ صلح نامه ، تنفیذ مبایعه نامه ، تنفیذ وصیت نامه و . . .
کارابخشی
تأیید
معادل انگلیسی: Corroboration
مجری داشتن . [م ُ را ت َ ] ( مص مرکب ) اجراکردن . به مرحله ٔ اجرا درآوردن . تنفیذ کردن . || معمول داشتن . برقرارکردن : گفت ای خداوند مصلحت آن بینم که چنین کسان را وجه کفاف به تفاریق مجری دارند. ( گلستان
... [مشاهده متن کامل] ) . و همه ٔ اوقات و ساعات پروانه ها و احکام و بروات و انعام در حق ایشان مجری داشته . . . ( تاریخ قم ص 5 ) .
نافذ و استوار کردن حکم و فرمان
ابقا و انفاذ و وصل شدن
تایید حکم یا نامه ای برای اجرا یا ابلاغ
تایید کردن و امضای آن
اجرا کردن
ک در بعضی موارد اجازه دادن نیز هست
مثل وصیت ب بخش تنفیذ شده اجرا میشود
قبول یا رد کردن معامله فضولی توسط مالک
درست و بابرنامه به پیش رفتن
اعتبار بخشیدن به سندی به وسیله تایید و امضای آن .
نفوذکردن وگذشتن درچیزی مثل گذشتن تیرازنشانه , اجراکردن وروان کردن فرمان ونامه, فرستادن حکم
1 - ( مصدر ) نفوذ دادن . 2 - نفوذ کردن و عبور از چیزی همچون تیز از نشانه . 3 - روان کردن ( فرمان نامه ) اجرا کردن . 4 - امضا کردن گذراندن . 5 - تایید کردن استوار کردن. 6 - فرستادن ( حکم نامه ) . 7 - ( اسم ) انفاذ . 8 - اجرائ . 9 - ارسال . جمع : تنفیذات .
... [مشاهده متن کامل] مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)