تنازع

/tanAzo~/

مترادف تنازع: دعوا، ستیز، کشمکش، منازعه، نزاع، باهم پیکار کردن، باهم ستیز کردن، باهم نزاع کردن

برابر پارسی: ستیزه کردن، کشمکش

معنی انگلیسی:
struggle, dispute, litigation, contention

لغت نامه دهخدا

تنازع. [ ت َ زُ ] ( ع مص ) خصومت کردن دو گروه باهم. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ). تخاصم در چیزی. ( از اقرب الموارد ). با یکدیگر خصومت کردن. ( از ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). || اختلاف. ( اقرب الموارد ) : و این مسئله در میان علمای اوائل در تنازع است. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 289 ). و کس را در اختلاف مذاهب و تنازع مناصب مجال نماند. ( ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 436 ). || از همدیگر گرفتن چیزی را. ( منتهی الارب ). از همدیگر گرفتن چیزی. ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ). تناول و تجاذب چیزی. ( از اقرب الموارد ). || جام از یکدیگر گرفتن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). تعاطی جام. ( از اقرب الموارد ). || ( اصطلاح نحو ) نزد نحویان عبارت است از توجه دو عامل یا بیشتر بسوی معمول واحد به اختلاف جهت یا به اتحاد جهت... ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). و تنازع کنند باهم دوفعل باسم ظاهر که بعد آنها باشددر فاعلیت چون ضربنی واکرمنی زید، یا در مفعولیت چون ضربت و اکرمت زیدا یا در فاعلیت و مفعولیت یعنی یکی فاعل را خواهد و دیگر مفعول را. مثل ضربت واکرمنی زید. پس مختار بصریین اعمال فعل ثانی است به جهت قرب او و فعل اول اگر اقتضای فاعل کند در صورت موافق اسم ظاهر در فعل مفرد ضمیر مستتر فرض کند و در غیر آن ضمیر بارز چنانچه ضربنی و اکرمت زیدا و ضربانی واکرمت الزیدین. اگرچه در این صورت اضمار قبل الذکر لازم می آید لیکن نزد بصریین تنازع در فاعل جایز است و اگر اول مفعول را خواهد ضمیر مفعول را حذف کنند، بشرطی که آن هر دو فاعل از افعال قلوب نباشند. چنانکه ضربت و اکرمت زیداً؛ یعنی ، زدم او را و گرامی کردم زید را، تا اضمار قبل الذکر لازم نیاید در مفعول. و کسائی خلاف بصریین اضمار فاعل و فعل اولی روا ندارد بخوف اضمار قبل الذکر، بلکه حذف می کند ضمیر فاعل را از فعل اول و قرار اعمال فعل ثانی روا نداشته بوقت خواستن فعل اول فاعل را برای خوف حذف فاعل باضمار قبل الذکر واین هر دو ممنوع است و مختار کوفیین اعمال فعل اول است به جهت سبقت آن فقط تنصیف دو نیم کردن چیزی را واز هم نصف نصف کردن. ( از کنز، بنقل غیاث اللغات ).

فرهنگ فارسی

باهم نزاع کردن، بایکدیگرکشمکش وستیزه کردن
۱- ( مصدر ) با هم نزاع کردن بایکدیگر پیکار کردن درهم افتادن . ۲ - ( اسم ) کشمکش . جمع : تنازعات . یا تنازعات بقا . کشمکش موجودات با یکدیگر برای حفظ بقای خود

فرهنگ معین

(تَ زُ ) [ ع . ] (مص ل . ) با یکدیگر پیکار کردن .

فرهنگ عمید

با هم نزاع کردن، با یکدیگر کشمکش و ستیزه کردن.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] تنازع (ادبیات). تنازع، اصطلاحی است در علم نحو، که به دو یا چند عامل داشتن معمول گفته می شود.
تنازع در لغت به معنای با یکدیگر اختلاف یافتن و مخاصمت کردن است و در اصطلاح علم نحو آن است که یک معمول (متنازَعٌ فیه)، دو یا چند عامل داشته باشد.
محل اختلاف
نحویان مبحث تنازع را بر اساس شواهد شعری و برخی مثال های ساختگی مطرح کرده اند و اصطلاح «عامل» را در نحو به «مؤثر» در فلسفه تشبیه کرده و التزام به اصلِ «جایز نبودن اجتماع دو عامل برای یک معمول» را مطرح کرده اند؛ ازینرو، در احکام تنازع اختلاف نظر و تشتّت به وجود آمده است، برای مثال در جمله «قامَ و خرجَ فلانٌ» عاملِ رفعِ «فلان» فقط یکی از دو فعل است اما با قطعیت نمی توان یکی را انتخاب کرد، زیرا با انتخاب هر کدام، موقعیت فعل دیگر در ابهام قرار می گیرد، در جمله «دَخَلَتْ و رَأیتُ فلانة» نیز «فلانة» را یا باید منصوب خواند زیرا مفعولِ «رأیتُ» است، یا مرفوع زیرا فاعلِ «دخلتْ» است.
سایر اسامی
نحویان کوفه، به جای تنازع، اصطلاح «اِعمال عاملَین» و دیگر نحویان سده های دوم تا چهارم، لفظ «اعمال» را به کار برده اند زَمَخشَری (متوفی ۵۳۸) با تعبیر «اِضمار فاعل» به بیان قاعده آن پرداخته است.
اختلاف بصری ها و کوفی ها
...

دانشنامه آزاد فارسی

تَنازُع
(یا: نقش دوسویه) در اصطلاح دستور زبان آن است که کلمه ای در جملۀ پایه، یک نقش و در جملۀ پیرو، نقشی دیگر داشته باشد. مثلاً، کلمۀ «کتاب» در عبارتِ «کتابی که فرستاده بودی دیروز رسید»، در جملۀ پیرو، مفعول است و در جملۀ پایه، فاعل. یا ضمیر «کسی» در عبارتِ «کسی که مطلب را به شما گفته، بیمار روانی است»، در جملۀ پیرو، فاعل است و در جملۀ پایه، مسندالیه.

مترادف ها

struggle (اسم)
مبارزه، کشمکش، کشاکش، تنازع

فارسی به عربی

کفاح

پیشنهاد کاربران

نزاع ، جنگ ، دعوا
تنازع به معنی گرفتن از یکدیگر است . تنازع بقا یعنی گرفتن زندگی از دست یکدیگر .
ستیزش

بپرس