تمدن قضایی اسلام

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] قرآن مراجعه به دستگاه قضای اسلامی و اجتناب از رجوع به دستگاه قضایی غیر اسلامی را از شرایط مسلمانی می داند.
در سوره نساء ، آیه ۶۰ می گوید: «ا لم تر الی الذین یزعمون انهم آمنوا بما انزل الیک و ما انزل من قبلک یریدون ان یتحاکموا الی الطاغوت و قد امروا ان یکفروا به و یرید الشیطان ان یضلهم ضلالا بعیدا». «آیا ندیدی آنها را که گمان می کردند ایمان آورده اند به آنچه به تو نازل شده و آنچه که به قبل از تو نازل گردیده ولی می خواهند قضاوت سوی طاغوت برند و حال آنکه به تحقیق امر شده اند که کافر شوند به آن و شیطان می خواهد گمراه کند ایشان را گمراهی دوری» از اینجا اهمیت و نقش قاضی و دستگاه قضا در شریعت اسلام روشن می شود و باز قرآن قضاتی را که بر مبنای احکام و دستورات الهی حکم صادر نمی کنند، گاه فاسق و گاه ظالم و گاه کافر می شناسد و قضاوت را کار پیامبران می داند چنانکه خطاب به داوود می گوید:«یا داود انا جعلناک خلیفة فی الارض فاحکم بین الناس بالحق و لا تتبع الهوی» و قضاوت بین خلق را به این اعتبار در شان داود می شناسد که او خلیفه خدا در زمین است و نیز خداوند به همۀ کسانی که متصدی امر قضا می شوند دستور می دهد:«... و اذا حکمتم بین الناس ان تحکموا بالعدل ان الله نعما یعظکم به ان الله کان سمیعا بصیرا» «وقتی که در میان مردم قضاوت می کنید باید به عدالت حکم کنید خدا به شما توصیۀ نیکو می کند و خدا شنوای بینا است».
آیات و اخبار درباره عظمت قضا
آیات فراوان و احادیث زیاد در مورد قضاوت و تصدی امر قضا وجود دارد که ذکر همه آنها موجب طولانی شدن کلام خواهد بود، ولی همه این آیات و اخبار نشانۀ عظمت قضا و اعتبار و شان قضاوت در اسلام است. به لحاظ حساس بودن کار قضاوت حضرت امام جعفر صادق علیه السّلام می فرماید:«اتقوا الحکومة فان الحکومة انما هی للامام العالم بالقضاء العادل فی المسلمین کنبی او وصی نبی». «از قضاوت بپرهیزید زیرا قضاوت حق امامی همچون نبی یا وصی او است که عالم به اسرار قضا و عادل در صدور حکم باشد».
امتناع فقهای اسلامی از قضاوت
لذا با آن که قضاوت در اسلام از واجبات کفایی است فقهای اسلامی تا می توانستند از قبول آن امتناع می کردند، چنانچه ابو حنیفه از دستور منصور خلیفۀ عباسی که به او پیشنهاد تصدی قضا را در بغداد کرد سرباز زد و زندان را بر این امر ترجیح داد و به قولی آن قدر در زندان بماند تا بمرد. سفیان ثوری برای فرار از قبول مسئولیت قضا از دیار خود متواری شد و به بصره گریخت و چندان متواری بود تا اجلش فرا رسید. وقتی خلیفۀ دوم به عمرو بن عاص که از طرف او والی مصر بود، نوشت که کعب بن ضنه را به قضاوت آن ناحیه منصوب کند عمرو عاص نامۀ خلیفه را برای کعب فرستاد و کعب پاسخ داد: به خدا سوگند کسی که خداوند او را از گمراهی و هلاکت و جاهلیت نجات داد خود را دوباره گرفتار هلاکت نمی کند و شغل قضا را نپذیرفت. قاسم بن ولید وقتی به او پیشنهاد قضاوت شد خود را به جنون زد.
امانت الهی
...

پیشنهاد کاربران

بپرس