تمثیل

/tamsil/

مترادف تمثیل: صورت، نگاره، نماد، تعبیر، افسانه، حکایت، قصه، داستان، مثل، مثال آوردن، تشبیه کردن

معنی انگلیسی:
allegory, parable, proverb, comparison, analogy

لغت نامه دهخدا

تمثیل. [ ت َ ] ( ع مص ) مثل آوردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || تشبیه کردن چیزی را به چیزی : و مثل الشی بالشی تمثیلاً و تمثالاً، تشبیه کرد آن چیز را به آن چیز. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || نگاشتن پیکر نگاشته مانند پیکری. تمثال. ( از منتهی الارب ). نگاشتن پیکر و نمودن صورت چیزی. ( آنندراج ). تصویر کردن چیزی را. ( از ناظم الاطباء ) ( از ذیل اقرب الموارد ). || صورت بستن پیکر کسی را به نگاشتن و جز آن به حدی که گویا می بیند. || عقوبت کردن و عبرت دیگران گردانیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || مثله کردن برای سیاست و عقوبت. ( ناظم الاطباء ). || ( اِ ) مأخوذ از تازی تشبیه و صورت و شکل. || نقل و نمونه و مثل و مانند. ( ناظم الاطباء ).
- امثال :
لقمان را گفتند ادب از که آموختی . ( گلستان ).
|| مثل و مثال و داستان و افسانه و کنایه. || تقلید و در آوردن شبیه. ( ناظم الاطباء ). || ( اصطلاح منطقی ) اثبات حکم واحدی در امری جزئی بخاطر ثبوت آن حکم در جزئی دیگر بعلت وجود معنی مشترکی بین آن دوجزئی. و فقها آن را قیاس نامند و جزئی اول را فرع و دوم را اصل و مشترک را علت جامع گویند چنانکه گویند عالم مؤلف است پس حادث است مانند خانه. چون خانه حادث است و بعلت آنکه مرکب ومؤلف از اجزا مختلف است و این علت ( تألیف از اجزاء مختلف ) در عالم موجود است. پس عالم حادث است. ( از تعریفات جرجانی ). || ( اصطلاح علم بدیع ) از جمله استعارات است الا آنکه این نوع استعارتی است بطریق مثال یعنی چون شاعر خواهد که بمعنیی اشارتی کند لفظی چند که دلالت بر معنیی دیگر کند بیارد و آن را مثال معنی مقصود سازد و از معنی خویش بدان مثال عبارت کند و این صنعت خوش تر از استعارت مجرد باشد چنانکه گفته اند:
کرا خرما نسازد خار سازد
کرا منبر نسازد دار سازد.
چون خواست تا بگوید که هر دشمنی که به مراعات و استمالت دوست نگردد و بمدارات ومجاملت عادیه عداوت او کم نشود درمان آن جز دوری نباشد و وجه خلاص از او الا به قهر و قمع ممکن نگردد. از این معانی بدان دو مثال عبارت کرد و این همان معنی است که دیگری گوید:
هرکجا داغ بایدت فرمود
چون تو مرهم نهی ندارد سود.
و چنانکه ازرقی گفته است :
زمرد و گیه سبز هر دو همرنگ اند
ولیک زین به نگین دان کشند وزآن بجوال.
چون خواست که میان دو صاحب صدر یا دو برادر که یکی ببعضی از فضایل نفسانی مخصوص بود دیگری از شرف تحلی بدان محروم فرق گذارد بمثال زمرد و گیاه و عزت آن و رخص این از آن عبارت کرد. ( از المعجم فی معاییر اشعار العجم ص 369-370 ).

فرهنگ فارسی

مثال آوردن، تشبیه کردن، صورت چیزی رامصورساختن
۱ - ( مصدر ) مثال آوردن.۲ - تشبیه کردن مانند کردن.۳ - صورت چیزی را مصور کردن . ۴ - داستانی یا حدیثی را بعنوان مثال بیان کردن داستان آوردن . جمع : تمثیلات .

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - مثال آوردن . ۲ - تشبیه کردن .

فرهنگ عمید

۱. (ادبی ) بیان کردن شعر، حدیث، داستان، و مانند آن به عنوان مثال در میان سخن، تمثل، تشبیه کردن.
۲. [قدیمی] مصور ساختن صورت چیزی.
۳. (اسم ) (ادبی ) حدیث یا داستانی که به عنوان مَثَل بیان می شود.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] تمثیل (ابهام زدایی). تمثیل ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: علوم قرآنی• تمثیل حسی به حسی، تشبیه شیء محسوس به شیء محسوس• تمثیل حسی به غیرحسی، تشبیه شیء محسوس به شیء غیرمحسوس• تمثیل غیرحسی به حسی، تشبیه امر غیرحسی به امر حسی• تمثیل مختلط، تشبیه چیزی به شیء مرکب از امور محسوس به حواس ظاهری و باطنی کاربردهای دیگر• تمثیل (علم بیان)، اصطلاحی در علم بیان• تمثیل (منطق)، اصطلاحی در منطق، یکی از راه های استدلال غیر مستقیم• تمثیل (فقه)، استنباط حکم یک موضوع از موضوع دارای نصّ معتبر به دلیل شباهت بین آن دو قیاس
...

[ویکی فقه] تمثیل (علم بیان). تمثیل اصطلاحی در علم بیان می باشد.
در لغت به معنای «تشبیه کردن» و «مَثَل آوردن» ، و نیز به معنای «نگاشتن پیکر و نمودن صورت چیزی» است.
از دیدگاه موضوعی
تمثیل، به عنوان اصطلاحی ادبی ـ بلاغی (بیانی)، از دو دیدگاه موضوعی و تاریخی قابل بحث و بررسی است.تمثیل به عنوان موضوعی ادبی یا اصطلاحی بیانی، دارای دو معنای عام و خاص است.
← معنای عام
از آن جا که استعاره ، تشبیهی است که یک سوی آن در سخن ذکر می شود، بزرگان و پیشروان دانش بلاغت مثل جرجانی در اسرارالبلاغه سکّاکی در مفتاح العلوم خطیب قزوینی در الایضاح و در التّلخیص و تفتازانی در مطوّل و شرح المختصر از دو گونه تمثیل سخن گفته اند: تشبیه تمثیل، و استعاره تمثیلیه یا تمثیل بر سبیل استعاره. تهانوی تمثیل در معنای خاص را شامل تشبیه تمثیل و استعاره تمثیلیه دانسته و ابوالبقاء نیز به همین صورت از اقسام تمثیل سخن گفته است. با آن که علمای بلاغت جز از تشبیه تمثیل و استعاره تمثیلیه سخن نگفته اند، بی گمان، تمثیل در آثار قدما معنایی دیگر نیز دارد که می توان آن را گونه سوم تمثیل به شمار آورد و نام «داستان تمثیلی» بر آن نهاد. علمای بیان ، به هر جهت، از این گونه تمثیل غفلت ورزیده اند و از آن سخن نگفته اند. برخی از متون ادبی مثل کلیله ودمنه و مرزبان نامه و بویژه بسیاری از آثار عرفانی قدما آکنده از داستان های تمثیلی است؛ چنانکه داستان های منطق الطیر یا مقامات الطیور سروده شیخ فریدالدین عطارنیشابوری ، نه فقط با عنوان حکایت، که غالباً با عنوان الحکایة و التّمثیل طرح شده اند. بدین ترتیب، تمثیل در معنای خاص دارای سه معنی است: تشبیه تمثیل؛ استعاره تمثیلیه و داستان تمثیلی.
تشبیه تمثیل
...

[ویکی فقه] تمثیل (منطق). تمثیل، اصطلاحی در منطق که یکی از راه های استدلال غیر مستقیم است.
تمثیل حجتی است که بر اساس آن حکمی را برای چیزی از راه شباهت آن با چیز دیگر معلوم می کنند؛ به عبارت دیگر، حکم به جزئی است از روی حکم جزئی دیگر که در معنایی جامع با آن موافق است.نخستین بار ارسطو این صورت از استدلال را مطرح کرد و آن را استدلال به مثال نامید.
شیوه استدلال
استدلال به مثال، حرکت از کلی به جزئی یا بالعکس نیست، بلکه حرکت از جزئی به جزئی است و این هنگامی است که هر دو جزئی تابع حد واحدی باشند و یکی از آن ها شناخته شده باشد.
در منطق اسلامی
دیدگاه فلاسفه و منطق دانان مسلمان در باره تمثیل، مسبوق به آرای ارسطوست و با آن که در تطبیق قاعده تمثیل بر مثال های آن در عبارات تغییراتی داده اند، در اصل مطلب تغییرات اساسی دیده نمی شود.در اینگونه استدلال حکم یک جزئیِ مسلّم الثبوت را، از جهت شباهت هایی که با جزئی دیگر دارد، به این جزئی تسری می دهند؛ به عبارت دیگر، هرگاه دو جزئی، در یک معنی همسان و مشترک باشند و یکی از آن دو بنا بر نص یا عقل ، حکمی خاص داشته باشد، حکم آن جزئی به جزئیِ دیگرِ مشابه آن سرایت می کند.
ارکان تمثیل
...

دانشنامه آزاد فارسی

(در لغت به معنای تشبیه کردن و مثال آوردن) اصطلاحی در منطق، فقه و کلام و نیز ادبیات. تمثیل از دیدگاه اهل منطق و فقه از اقسام نُه گانۀ حجت به شمار می آید و استدلالی است که در آن حکم چیزی به چیز دیگر، براساس وجود همانندی یا وجه شَبَه سرایت داده می شود، مانند «شراب خرما مثل خمر حرام است». روش استدلالی تمثیل در فلسفه اعتبار ندارد، اما در فقه اهل سنت معتبر است و فقها از آن به قیاس فقهی تعبیر می کنند. قیاس در نظر فقهای شیعه مردود به حساب می آید جز در مواردی که دلیل یا همان وجه شبه در متون منسوب به امام وجود داشته باشد (قیاس منصوص العله). از دیدگاه برخی از متکلمان «تمثیل» روشی درست در استدلال است و از آن به «رَدُّالغائبِ الی الشاهد» تعبیر کرده اند. متکلمان می کوشند علت حکم را در اصل بازجویند و نشان دهند که این علت در فرع نیز موجود است، مانند «آسمان مُحدَث است چون مانند خانه دارای شکل است». در این تمثیل «خانه»، اصل یا شاهد، «آسمان» فرع یا غایب و «شکل داشتن» وجه شبه یا جامع محسوب می شود. نیز ← علت

مترادف ها

allegory (اسم)
حکایت، تمثیل، کنایه، نشانه

parable (اسم)
قیاس، تمثیل، مثال، نمونه، داستان اخلاقی

exemplification (اسم)
تمثیل، استنساخ، نمونهاوری، مثال اوری

similitude (اسم)
بیرون، تمثیل، تشبیه، شباهت صورت

emblem (اسم)
نشان، تمثیل، نشانه، شعار، علامت، ارم

exemplum (اسم)
حکایت، تمثیل، مثال، قصیده، نمونه، روایت

فارسی به عربی

حکایة , شعار

پیشنهاد کاربران

مَتَلی ( مَثَلی ) :تمثیلی.
تمثیل:
برای تقریب و نزدیک کردن ذهن جهت درک یک امر را گویند و کسی که بتواند مطلبی را عمیقاً درک نماید باید قابلیت مثال و نمونه آوری بر آن را داشته باشد. �وَلَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِی هَٰذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ�
۱. پیکر نگاری
۲. تندیس سازی
۳. مانندآوری
۴. مَتَل گفتن
۵. نمونه آوری
۶. نمونه سازی
ستاک فرهنگ برابر های پارسی واژگان بیگانه از ابولقاسم پرتو
تَمثیل:
١. نمونەآوری
٢. شکل / دیسه / نگاره کشیدن
٣. نماد
۴. داستانِ نمونەای، نمونەداستان
۵. مانندپنداری، همگونپنداری، همجورپنداری، برابرپنداری، همشکل - پنداری، یکسان - انگاری، همجورانگاری، برابرانگاری، برابرپنداری، مانندسازی، مانانیدن، همگونسازی، همجورسازی، همسنجی
در منطق، تمثیل یک استدلال یا حجت است که به واسطه آن، حکمی را برای چیزی از طریق شباهت آن چیز با چیزی دیگر معلوم می کنند. خلاصه آنکه: تمثیل حکم به جزئی است از روی حکم جزئی دیگر که در معنی جامعی با آن موافق است.
...
[مشاهده متن کامل]

مثال: سیاره الف، آب و هوای مشابه زمین دارد. پس حکم می کنیم که سیاره الف مانند زمین دارای حیات است.

مانندگی
همانندگی
نمونه آوردن

بپرس