تلیمان

فرهنگ اسم ها

لغت نامه دهخدا

تلیمان. [ ت َ ] ( اِخ ) پهلوانی است ایرانی. ( برهان ) ( فرهنگ رشیدی ) ( شرفنامه منیری ) ( آنندراج ). پهلوان ایرانی در لشکر فریدون. ( ناظم الاطباء ). شاهزاده ایرانی به زمان فریدون. رجوع به فهرست ولف و حاشیه برهان چ معین شود :
چو شاه تلیمان و سرو یمن
به پیش سپاه اندرون رای زن.
فردوسی.

تلیمان. [ ت َ ]( اِخ ) یکی از نجبای سغد، به زمان کیخسرو. ( فهرست ولف از حاشیه برهان چ معین ). و در جای دیگر تورانی نیز گفته اند واﷲ اعلم. ( برهان ) ( آنندراج ) :
به سغد اندرون بود یک هفته بیش
تلیمان وخوزان همی رفت پیش.
فردوسی.
رجوع به ماده قبل شود.

پیشنهاد کاربران

تلیمان نژاد:دکتر کزازی در مورد واژه ی "تلیمان نژاد" می نویسد : ( ( تلیمان نژاد ویژگی یکی از پهلوانان منوچهر که از وی با نام " گُرد" سخن رفته است و تلیمان نام دوده و تبار اوست. مان در تلیمان به گمان بسیار، به معنی دودمان است و همان است که نمونه را در" سپیدمان" به کار رفته است که نام دودمان زرتشت است و چونان ویژگی او در اوستا و نوشته های پهلوی به کار برده شده است. ریشه و معنای بخش نخست این نام بر من روشن نیست ) )
...
[مشاهده متن کامل]

( ( طلایی به پیش اندرون، چون قَباد
کمین ور چو گرد تلیمان نژاد ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص ۳۷٠ )

بپرس