تلع

لغت نامه دهخدا

تلع. [ ت َ ] ( ع مص ) برآمدن روز. ( از اقرب الموارد ). || گسترده شدن چاشتگاه. ( از اقرب الموارد ). || بیرون آوردن مرد سر را از آنچه درآن فروبرده است. ( از اقرب الموارد ). || برون آوردن آهو سرش را از کنام. ( از اقرب الموارد ).

تلع. [ ت َ ل َ ] ( ع مص ) درازگردن شدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || پر شدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). پرشدن ظرف. ( از اقرب الموارد ). || دراز شدن قد مرد. ( ناظم الاطباء ). || ( ع اِ ) درازی گردن با سختی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). درازی گردن. ( از اقرب الموارد ).

تلع. [ ت َ ل ِ ] ( ع ص ) اناء تلع؛ آوند پر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). ظرفی که پر باشد. ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || رجل تلع؛ مرد بسیار نگرنده چپ و راست. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). آنکه بر گرداگرد خود بسیار نگرد. ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).

پیشنهاد کاربران

بپرس