ملک را حسن تقریر و وجه تدبیر ادیب موافق آمد. ( گلستان ).
که آن به عادت خویش انبساط نتواند
وزین نیاید تقریر علم با جهال.
سعدی.
دردمندی من سوخته زار و نزارظاهراً حاجت تقریر و بیان اینهمه نیست.
حافظ.
قلم را آن زبان نبود که سر عشق گوید بازورای حد تقریر است شرح آرزومندی.
حافظ.
ای آنکه به تقریر و بیان دم زنی از عشق ما با تو نداریم سخن خیر و سلامت.
حافظ.
|| ریختن شتر ماده کمیز خود را دفعه دفعه. ( از اقرب الموارد ). || آرام دادن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( مجمل اللغة ). قرار دادن. ( زوزنی )( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). قرار و ثبات دادن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || به قرار بردن ، یقال : قررت عندالخبر حتی استقر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || رها کردن عامل را در عمل و ثبات دادن او را. ( از اقرب الموارد ). || و فارسیان بمعنی سخنی که از تغلب و تصرف دیوانی ظاهر شود، استعمال نمایند و این مجاز است. ( آنندراج ) : سالها عامل دیوان خموشی بودم بیشتر بخوانید ...