تعلیق

/ta~liq/

مترادف تعلیق: آویختگی، آویزش، تأخیر، معلق، آویختن، تحشیه، تعلیقه، تکلمه، حاشیه، معلق کردن، فروهشتن

برابر پارسی: برکنارکردن، آویختن

معنی انگلیسی:
abeyance, hang, stay, suspense, suspension, deepfreeze

لغت نامه دهخدا

تعلیق. [ ت َ ] ( ع مص )درآویختن. ( زوزنی ) ( دهار ) ( از تاج المصادر بیهقی ). درآویختن چیزی را به چیزی و متعلق گردانیدن. یقال : علقه فتعلق. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ). درآویختن چیزی را بچیزی و بر چیزی ، درآویختن و معلق گردانیدن آن. ( از اقرب الموارد ). آویختن چیزی را. ( غیاث اللغات ). و بمجاز علاقه و دلبستگی :
داده شه را به نام نیک غرور
و او ز تعلیق نیکنامی دور.
نظامی.
|| بند کردن در را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || نصب کردن و سوار کردن در بر خانه. ( از اقرب الموارد ). || عاشق گردانیدن. ( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). || دوستی نمودن ، یقال : علق فلان امراةُ مجهولاً. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || ترک و قطع نکردن کاری راو تعلیق افعال القلوب از آن است. ( از اقرب الموارد ). || همراه میاره شتر فرستادن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || انداختن مهار شتر بر گردن آن ، برای کسی گویند که از شتر فرود آید و مهار آن را بگردنش افکند. ( از اقرب الموارد ). || ( اِ ) نوعی از خط که از رقاع و توقیع برآمده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || در شواهد زیر بمعنی یادداشت آمده : خواجه [ احمد حسن ] خلعت بپوشید و به نظاره ایستاده بودم آنچه از معاینه گویم و از تعلیق که دارم. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 150 ). چنان صواب دیدم که بر سر تاریخ مأمونیان شوم چنانکه از استاد ابوریحان تعلیق داشتم. ( تاریخ بیهقی ایضاً ص 681 ). و رجوع به تعلیق کردن شود. || به اصطلاح شعرا تعلیق عبارت است از مرتب کردن حکمی بر ثبوت یا نفی حکم دیگر. حکم اول را جزا و حکم ثانی را شرط گویند و این شش قسم است یکی آنکه ثانی و حکم اول هر دو ممکن باشد عادةً و عقلاً چنانکه :
اگر بر رفیقان نباشی شفیق
به فرسنگ بگریزد از تو رفیق.
دوم آنکه حکم ثانی ممکن و حکم اول مستحیل عادةً و عقلاً:
اگر نهیب دهد چرخ واژگون گردد
و گر عتاب کند آفتاب خون گردد.
سوم آنکه حکم ثانی ممکن و حکم اول مستحیل عادةً و ممکن عقلاً چنانکه :
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را.
حافظ.
چهارم آنکه هر دو حکم محال عقلاً و عادةً چنانکه :
گر چرد در چمن حسن تو زنبور عسل
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) آویختن آویزان کردن در آویختن . ۲ - یاد داشت کردن نوشتن مطالب درذیل رساله یاکتاب . ۳ -( اسم ) یاد داشت ضمیم. کتاب و رساله . جمع : تعلیقات .

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) آویزان کردن . ۲ - چیزی در زیر کتاب یا نوشته ای نوشتن . ۳ - (اِ. ) نام یکی از خطوط اسلامی منشعب از نسخ با شیوة ایرانی . ۴ - (اِمص . ) آویزان بودن ، آویختگی . ۵ - انجام نشدن کاری یا بلاتکلیف ماندن امری بدون مشخص بودن زمان قطعی انجام

فرهنگ عمید

۱. معلق کردن، آویختن، آویزان کردن چیزی به چیز دیگر.
۲. چیزی در ذیل کتاب یا نامه نوشتن، یادداشت هایی بر کتاب افزودن.
۳. (هنر ) در خوشنویسی، نوعی از خطوط اسلامی که از رقاع و توقیع برآمده است.

فرهنگستان زبان و ادب

{suspension} [شیمی، مهندسی بسپار، موسیقی] [شیمی، مهندسی بسپار] فرایند اختلاط ذرات ریز جامد یا مایع در یک مایع یا گاز به صورت معلق [موسیقی] 1. نغمۀ ناملایم یک آکورد که امتدادیافتۀ یک نغمۀ ملایم از آکورد قبلی است و به صورت متصل و پایین رونده حل می شود 2. امتداد نغم...

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] تعلیق یعنی وابسته کردن مفاد عقد یا ایقاع به امری( مثل تعلیق فروش کتاب به آمدن زید از سفر). تعلیق در مقابل تنجیز عبارت است از اینکه مفاد عقد یا ایقاع- مثلا فروش کتاب- به تحقّق امری دیگر- مثلا آمدن زید از سفر- انشاء گردد. به مضمون جمله اوّل (معلق) و جمله دوم (معلق علیه) گفته می‏شود و از آن در باب تجارت سخن رفته است.
از شرایط صحت عقد و ایقاع منجز بودن آن است؛ ازاین‏رو، تعلیق در آن دو به‏طور اجمال موجب بطلان می‏گردد.
برای روشن شدن موارد تعلیق صحیح و باطل به قلمرو بحث و اقسام و احکام هریک اشاره می‏کنیم.
قلمرو بحث
محل بحث و اختلاف در صحّت یا عدم صحّت تعلیق کجا است، انشاء یا منشأ؟
تعلیق در نفس انشاء، محال و غیر معقول است؛ زیرا انشاء به محض صدور آن از متکلم واقعیت خارجی می‏یابد.
آنچه مورد بحث و اختلاف است، تعلیق منشأ (چیزی که انشاء به آن تعلّق گرفته، مثلا منفعت این خانه) است، مانند اینکه کسی به دیگری بگوید: اگر زید از سفر بازگردد تو در فروش خانه من وکیل هستی. در اینجا وکالت، به بازگشت زید مشروط شده است. امّا موردی که انشاء و منشأ هر دو مطلق (منجّز) هستند و تنها متعلّق عقد مشروط به امری است، از قلمرو بحث خارج است و اشکالی در آن نیست، مانند اینکه کسی به وکیل خود بگوید: تو در فروش خانه من در روز جمعه وکیل هستی و مراد مقید کردن فروش خانه به روز جمعه باشد نه وکالت.
اقسام تعلیق
ظرف زمانی معلّق علیه (امری که منشأ مشروط به آن می‏شود) یا حال است و یا آینده. هریک از آن دو، وجودش یا معلوم است و یا مشکوک. هریک از چهار صورت یا در تحقّق مفهوم عقد یا ایقاع دخالت دارد و یا در صحّت آن و یا در هیچ‏کدام. مجموع می‏شود دوازده قسم.
بنابر مشهور- بلکه بر آن ادّعای اجماع شده- تعلیق منشأ بر امری که وجودش مشکوک است موجب بطلان عقد یا ایقاع می‏گردد؛ خواه زمانش حال باشد یا آینده، در مفهوم یا صحّت عقد یا ایقاع دخیل باشد یا نباشد.
برخی فقها با استدلال به اینکه قطع به ترتّب اثر بر عقد یا ایقاع، شرط صحّت آن نیست، تعلیق یاد شده را صحیح دانسته‏اند.
تعلیق بر امر استقبالی دوگونه تصور می‏شود: ۱. قید به‏گونه شرط متأخر در منشأ اخذ شود؛ بدین معنا که مفاد عقد یا ایقاع فعلی است و هم‏اکنون انشاء می‏شود، لیکن مقید به تحقّق معلّق علیه در آینده است، مانند اینکه فروشنده بگوید: این خانه را فروختم اگر ماه رمضان داخل شود و مراد انشای بیع در زمان حال، لیکن مقید به دخول ماه رمضان باشد.
۲. قید به‏گونه شرط مقارن در منشأ اخذ شود؛ بدین معنا که مفاد عقد یا ایقاع پس از تحقّق آن امر انشاء گردد. مثلا در مثال یاد شده مراد، تحقّق بیع از زمان حلول ماه رمضان باشد نه از هم‏اکنون.
اگر قید به‏گونه شرط مقارن در منشأ اخذ شود و امر استقبالی معلوم الحصول باشد، مانند ماه رمضان، برخی بر بطلان این نوع تعلیق ادّعای اجماع کرده‏اند.
هرچند برخی معاصران آن را نپذیرفته‏اند.
صحّت گونه‏های دیگر تعلیق محل اختلاف است. بسیاری، تعلیق عقد یا ایقاع را بر امری که در تحقّق مفهوم عقد یا ایقاع دخالت دارد، صحیح دانسته‏اند، مانند اینکه مردی بگوید: (إن کانت هذه زوجتی فهی طالق)؛ اگر این همسر من است او را طلاق دادم. همچنین تعلیق بر امری که در صحّت عقد یا ایقاع دخالت دارد، مانند اینکه شخص بگوید: اگر فلان چیز تملّک‏پذیر است آن را به تو فروختم.
تعلیق منشأ بر امری که دخالتی در مفهوم و نیز صحّت عقد یا ایقاع ندارد- و از آن به تعلیق بر صفت تعبیر می‏شود- در صورتی که حصول آن صفت در زمان حال یقینی باشد، بسیاری آن را- همچون صورت پیشین- صحیح دانسته‏اند، مانند اینکه فروشنده با علم به اینکه امروز، جمعه است بگوید: اگر امروز، جمعه باشد خانه‏ام را به تو فروختم.

دانشنامه عمومی

شناوری یا تعلیق[ ۱] فرایندیست که در آن یک جسم بدون حمایت مکانیکی در یک موقعیت پایدار معلق نگه داشته می شود.
تعلیق مغناطیسی شایع ترین پرکاربردترین شکل تعلیق است.
در تعلیق الکترواستاتیک یک میدان الکتریکی برای مقابله با نیروی گرانشی استفاده می شود.
عکس تعلیقعکس تعلیقعکس تعلیق

تعلیق (روایت). تعلیق ( انگلیسی: Suspense ) به حس و کشش تنش آلود و پرهیجانِ برآمده از موقعیتی غیرقابل پیش بینی و مرموز گفته می شود. که این اصطلاح معمولاً در ادبیات داستانی و نمایشی کاربرد دارد اما منحصر به آن ها نیست.
تعلیق در مفهومِ هیچکاکی اش بدین معناست: در داستان فیلم مخاطب باید از احتمال رخداد وحشتناکی مطلع باشد که بازیگر آن را نمی داند و علی رغم پیش آگاهی مخاطب، توانایی مداخله و جلوگیری از آن را ندارد. فیلم هایی که تعلیق قابل توجهی در آن ها به کار می رود معمولاً در ژانر دلهره آور طبقه بندی می شوند.
در مفهومی وسیع تر حس تعلیق هنگامی به وجودمی آید که فرد از فرآیند و چگونگی خلق یک رخداد در آینده ناآگاه است اما وقوع آن را پیش بینی می کند. از این رو تعلیق آمیزه ای از پیش بینی و عدم قطعیت دربارهٔ وقایع مبهم آینده است و در مقابل احساس شگفتی قرار می گیرد. به عبارت دیگر، تعلیق یعنی ابهام ( به همراه میل به رفع آن ) دربارهٔ این که قصه قرار است چه طور پیش برود. تعلیق ممکن است کم یا زیاد باشد اما می توانیم بگوییم در روایت هایی که نمی گذارند کتاب مان را ببندیم یا پایمان را از سالن سینما یا تئاتر بیرون بگذاریم، تعلیق همواره تا حدی وجود دارد. هنر روایت در حل تعلیق با چاشنی غافل گیری است. در روایت شناسی تفاوت ظریفی بین تعلیق و تعویق وجود دارد. تعویق به معنای کُندکردن جریان گفتمان روایی و اغلب راهی است برای افزایش تعلیق. [ ۱]
تعلیق ( suspense ) ابزاری ادبی است که نویسندگان برای حفظ علاقه خوانندگان در داستان خود از آن استفاده می کنند بطوریکه حس انتظار برای رخداد اتفاقی مهم را در خواننده به وجود آورند. تعلیق تنشی است حاصل از حس عدم اطمینان خواننده از آنچه در داستان اتفاق خواهد افتاد، این تنش می تواند در طول یک صحنه یا یک فصل کتاب باشد و یا در کل آرک داستانی. هدف از استفاده از تعلیق در ادبیات این است که خوانندگان را بیشتر در مورد سرنوشت شخصیت ها نگران کرده و ارتباط همدلانه ای با آنها ایجاد کند. بنابراین تعلیق در داستان از کنجکاوی خواننده بهره می برد.
در داستان از تعلیق برای اهداف زیر استفاده می شود:
• افزایش تنش در حین صحنه
• پنهان کردن جواب از خواننده و ارائه آنها در زمان مورد نظر نویسنده
• به وجود آوردن اتفاقات غیرمنتظره
• مشتاق نگه داشتن خواننده
در حالی که تعلیق اغلب در داستان های معمایی و مهیج به کار می رود، امّا می تواند در هر اثر داستانی حضور داشته باشد زیرا کنجکاوی همان چیزی است که خوانندگان را وادار می کند کتاب را به اتمام برسانند.
عکس تعلیق (روایت)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

تَعْلیق (شیمی)(suspension)
مخلوطی شامل ذرات جامد کوچک پخش شده در مایع یا گاز، به صورت ایستا و معلق. شیرمنیزی تعلیقی از هیدروکسید منیزیوم در آب است.

مترادف ها

stop (اسم)
ترک، تعلیق، نقطه، ایست، توقف، تکیه، ایستگاه

suspension (اسم)
متارکه، وقفه، تعلیق، ایست، توقف، تاخیر، تعطیل، بی تکلیفی، اندروایی، اویزانی، سوسپانسیون، اندروا، اویزش

abeyance (اسم)
بی تکلیفی، وقفه، تعلیق

pendency (اسم)
تعلیق، اویختگی

hang (اسم)
تعلیق، تمایل، مفهوم، طرزاویختن

interruption (اسم)
تعلیق، فاصله، انقطاع

suspensive (صفت)
تعلیق، در حال تعلیق، در حال توقف، اویزشی، اندروا پذیری

فارسی به عربی

تعلیق , توقف , علق

پیشنهاد کاربران

می توان از ریشه " بر زمین ماندن" واژه ساخت.
واژه تعلیق
معادل ابجد 610
تعداد حروف 5
تلفظ ta'liq
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی]
مختصات ( تَ ) [ ع . ]
آواشناسی ta'liq
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
...
[مشاهده متن کامل]

فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد

تعلیق: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است:
آکوژ ākuž ( سغدی آکوچ: ākuc )
تعلیق
روبیکام تعلیق شوده
"دَروایی"
دروایی به چم در هوا بودن، آویزان بودن است.
بهترین برابر این واژه "آویختن" است.
بدرود!
در حقوق
عقود به منجز و معلق تقسیم شده
که تعلیق یعنی وابسته کردن عقد به یک امر احتمالی که همان معلق علیه است میباشد
و اقسام تعلیق
تعلیق در انشاء که باطل است
و تعلیق در منشاء و اثر عقد که صحیح است
...
[مشاهده متن کامل]

مُنشاء یعنی ماهیت عقد و برخی معتقدند یعنی اثر عقد
سایر توضیحات:
در عقد در واقع انشاء یعنی فعل ایجاد کردن عقد و محصول آن منشاء ( ماهیت عقد ) است و اثر عقد، نتیجه منشاء است.
البته برخی حقوقدانان منشاء ( ماهیت عقد ) و اثر عقد را یکی دانسته اند

افزون بر معانی که شد و همگی هم درست هست در مبحث داستان و نمایشنامه، واژه تعلیق می تواند ایجاد علاقه کردن برای پیگیری ادامه داستان، به کار رود.
انتظار کشیدن منتظر ماندن
پیوست کردن چیزی به چیزی
تعلیق/شناوری : Levitation
سامانه تعلیق/فنربندی : Suspension
تعریق/عرق کردن بدن : Perspiration/Sweating
تبخیر : Vaporization
تقطیر : Distillation
تخمیر : Fermentation
والایش/تصعید : Sublimation
...
[مشاهده متن کامل]

پالایش : Refining
میعان : Condensation
چگالش : Deposition
انجماد : solidification/Freezing/Crystallization
ذوب : Melting
ذوب : تبدیل شدن ماده ، از حالت جامد به مایع در اثر گرما را ذوب می گوئیم.
انجماد : وقتی یک مایع را به اندازه ی کافی سرد کنیم به جامدتبدیل می شود . تبدیل شدن ، ماده از حالت مایع به جامد را انجمادمی گوئیم، عمل انجماد دقیقاً عکس عمل ذوب است .
تبخیر : تبدیل شدن مایع بهگاز را دراثرگرما، تبخیر می گویند
میعان : اگر بخار یا گاز به اندازه کافی سرد شود مولکول ها تا حدی به هم نزدیک می شوند که بخار به مایع تبدیل می شود این تغییر حالت میعان نام دارد. به بیان دیگر : میعان یعنی مایع شدن و یا تبدیل بخار یا گاز به مایع
تشکیل شبنم، مه، تشکیل ابر و بارش ، تشکیل قطرات آب برروی شیشه ای پنجره در زمستان نمونه هایی از عمل میعان هستند.
تقطیر : به عمل تبخیر و میعان متوالی ( پشت سر هم ) مایع ، تقطیر می گویند .
برای مثال ، ایرانی های باستان با همین روش به گلابگیری می پرداختند
تصعید : به تبدیل مستقیم جامد به گاز تصعید می گویند. ( تبدیل جامد به بخار )
بلورهای ید، کافور و قرص های نفتالین اگر در ظروف روباز قرار گیرند بدون آنکه مایع شوند مستقیما به گاز تبدیل می شوند ( ناپدید می شوند ) این تغییر حالت ها نمونه هایی از عمل تصعید هستند.
چگالش : عکس عمل تصعید است یعنی تبدیل گاز به جامد ( تبدیل بخار به جامد )
تشکیل برفک یخچال و تشکیل برف در آسمان نمونه هایی از عمل چگالش هستند. برفک یخچال هنگامی تشکیل می شود که بخار آب حاصل از مواد غذایی و میوه ها و سبزیجات درون یخچال به اطراف جایخی که دمای آن کمتر از نقطه انجماد آب است برخورد کنند.

‏آلَنگیدن = to suspend، به حالت تعلیق درآوردن،
آلنگش = تعلیق، suspension
آلنگان = در حالت تعلیق
آلنگیده = به حالت تعلیق درآمده
{برساخته از ‹آلنگان› ( اولنگون ) که در گویش بهدینی به چم آویزان است}
...
[مشاهده متن کامل]

بن مایه: فرهنگ بهدینان، سروشیان
_____________________________________
( ( آیا آلنگ با علق ( ریشه تعلیق و معلق و . . . ) پیوند دارد؟! ) )
______________________________________
‎#پیشنهاد_شخصی
‎#پارسی دوست

تعلیق
به عقب انداختن
آویختن
‏برآویختن = به حالت تعلیق درآوردن، to suspend
برآویزش = suspension ( در اصطلاح سزگان شناختی ( =حقوقی ) )
‎#پیشنهاد_شخصی
‎#پارسی دوست
یکی از معانیش: در بلاتکلیفی. . .
مثلا وضعیت کاری او به صورت تعلیق درآمده: وضعیت کاری او در بلاتکلیفی به سر می برد
تعلیق: تعلیق در انتظار نگهداشتن تماشاگر است برای دریافت آنچه درادامه روایت خواهد آمد وازعناصر مهم داستان به شمار می رود. یکی از اساتید تعلیق در ادبیات داستان غیر ایرانی جوزف کنراد است. درسینما آثار هیچکاک نمونه ی بارز تعلیق است. ( اصطلاح سینمایی )
وانهادن
بجای واژه ی از ریشه عربی �تعلیق� می توان �آمیخته واژه� ی: �وانهادن� را بکار برد. در �واژه نامه دهخدا�، �وانهادن� به آرش های:
نهادن، مقرر کردن، نصب نمودن، نشاندن، پاها را به زیر نهادن، بازنهادن و عوض و بدل کردن آمده که
...
[مشاهده متن کامل]

از دید من، هیچکدام از آن ها آرش درست �وانهادن� نیست. این واژه را بگونه ای باریک می توان بجای واژه ی از ریشه عربی �تعلیق� ( و نه آرشی دیگر! ) بکار برد.
برگرفته از یادداشت �روندی ضدانقلابی که شیرازه ی سرزمین ایران را از هم خواهد پاشاند . . . � ب. الف. بزرگمهر دهم اسپند ماه ۱۳۹۳
https://www. behzadbozorgmehr. com/2015/03/blog - post_78. html

آویختن، ( . . . و تعلیق آن مانع گزیدن هوام است. ) ( مخزن الادویه )
یک لنگ در هوا بودن
لنگ در هوا
در پهلوی " آگیش " در نسک :فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو.
فروهِشت
تعلیق :معلق کردن، آویزان کردن چیزی به چیز دیگر، چیزی در ذیل کتاب یا نامه نوشتن. و نام نوعی از خط.
معلق کردن، آویزان کردن چیزی به چیز دیگر، چیزی در ذیل کتاب یا نامه نوشتن. و نام نوعی از خط.
تعلیق از ریشه ع ل ق است
بروزن تفعیل، که میشود:
علق یعلق تعلیق. . . . .
ازمعانی باب تفعیل نسبت است
پس میتوان این چنین معناکرد. . . .
علقه:به اوعلاقه مندشد، به اونسبت علاقه مندشد داد
این واژه عربی است و پارسی آن این است:
هِلواس ( کردی: هه لواسین )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٧)

بپرس