باید واژه ای باشد که فقط به این چم و کاربست به کار رود.
بهترین واژه "هِدارش" است که می توان از کنار آن نو واژه های بسیاری افزود.
شرح
تعریف کردن چیزی، برابر شناساندن و روشن و آشکارا ساختن آن است.
تعریف چیزی ( نه تعریف کردن چیزی ) ، برابر شناسه چیزی است. همچنین تعریف، دل و روده ( ! ) و درون مایه چیزی را هم نشان می دهد.
... [مشاهده متن کامل]
تعریف
پارسی یا عربی یا انگلیسی:عربی
برابر پارسی:شناساندن، روشن کردن، آشکارکردن، آشکاراکردن، شناسه، درون مایه
تلاش انسان برای ایجاد مفاهیم انتزاعی برای پدیده ها.
تعریف: آن چه ذات و ویژگی ها را روشن می کند. ( مبانی فلسفه دکتر علی اکبر سیاسی )
همتای پارسی تعریف، واژه ی فَروید farvid است که در اوستایی فره وید fravid بوده است.
واژه تعریف
معادل ابجد 760
تعداد حروف 5
تلفظ ta'rif
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی]
مختصات ( دستور )
آواشناسی ta'rif
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی عمید
تعریف در حقوق به معنای اطلاع رسانی به هر نحوی، بابت اشیائی که گمشده است
در بحث لقطه
شناسش= تعریف= گرفاک، ئرف، گرف، زئان، فَرستو، پَرژید، پَری چَهید، چَهیدن،
فروید، ویمند، آلپ، شناسه، ستایش، شناسانده، کران نمود، زِئاتنی، مَریوواژ، مریووَچ، مریوویچ، واکرد، بیان، شناخت، شناساندن
... [مشاهده متن کامل]
برگرفته از فرهنگ نامه ( ( چیلو ) ) .
اسل شناسی واژگان فارسی از ( ( زبان روزمره ) ) و ( ( زبان سازی دیرینه و نو ) ) .
نویسنده: امیرمسعودمسعودی مسعودلشکر نجم آبادی.
#آسانیک گری
بیان، شناخت، شناساندن
خوشامدگویی ( در برخی باره ها همراه با کارواژه ی �کردن� به همان آرش تعارف = خوشامدگویی است )
فَرستو
تبیین
در برخی گویشهای ایرانی تعریف کردن واکرد کردن میباشد
واکرد کردن همان تعریف کردن است
بیش از هفتاد درصد عربی ایرانی است،
لغت سغدی گرف ɣərβ* شکل اصلی لغت ئرف←عرف است که در متن های بازمانده از این زبان به معنای دانش خرد فهم understand knowledge ثبت شده و از آن لغت گرفاک ɣərβāk* به معنای دانا wise و گرفاکیا ɣərβākyā* به معنای دانش knowledge به دست آمده است. بدل شدن گرف←ئرف مانند بدل شدن گید←ئید است که عرب آنرا عید مینویسد، واژه تعریف هم از همین ریشه است
... [مشاهده متن کامل] ( = ستودن، گفتن ویژگی ها ) این واژه اربی است و پارسی آن اینهاست:
فَرستو farastu ( اوستایی: frastu ) از من بسیار فرستو کرد.
مَریوواژ maryuvãž ( اوستایی: مْریووَچ mryuvaĉ ) .
( = شناساندن ) این واژه اربی است و پارسی آن اینهاست:
زِئان zeãn ( اوستایی: زِئانتی zeãnti )
ویمَند vimand ( پهلوی )
پَرژید paržid ( سنسکریت: پَریچّهید pariĉĉhid )
پَروید parvid ( اوستایی: فْرَوید fravid )
( = گفتن، شرح داددن ) این واژه اربی است و پارسی آن اینهاست:
آلَپ ãlap ( سنسکریت ) آلپ کن ببینیم چه شد.
سَمباشsambãŝ ( سنسکریت: سَمبهاش sambhãŝ )
آکیا ãkiã ( سنسکریت: آکهیا ãkhiã )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)