تشظی. [ ت َ ش َظْ ظی ] ( ع مص ) توتو از هم برخاستن نی و آنچه بدان ماند چون بشکند. ( تاج المصادر بیهقی ) ( از زوزنی ) ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). || انشقاق پی : «کالدرتین تشظی عنهما الصدف ». ( از اقرب الموارد ). کفتن پی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || برجستن پاره چوب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || پراکنده شدن قوم. ( از اقرب الموارد ). و رجوع به تشظیظ شود.