شرف چیز بهنگام پدید آید از او
چون پدید آمد تشریف علی روز غدیر.
ناصرخسرو.
علی آن یافت ز تشریف که در روز غدیرشد چو خورشید درخشنده در آفاق شهیر.
ناصرخسرو.
از خلیفه اندرخواست که او را گرامی کند و به خانه وی رود به مهمانی... تا او را اندر میان عرب تشریف بود. خلیفه اجابت کرد. ( تاریخ بخارا ). اما چون سوگند در میان است از جامه خانه خاص برای تشریف و مباهات... برگیرم. ( کلیله و دمنه ).تشریف ضربت او، ارواح وحشیان را
تعلیم شکر دادی ،هنگام انفصالش.
خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 229 ).
بر در او چون درش حلقه بگوشی رفته ام تا پی تشریف سر، تاج کیان آورده ام.
خاقانی ( ایضاً ص 257 ).
اگر تشریف شه ما را نوازدکمر بنددرهی ، گردن فرازد.
نظامی.
به تشریفم حدیث از گنج میرفت غلام از ده ، کنیز از پنج میرفت.
نظامی.
میم و واو و میم و نون ، تشریف نیست لفظ مؤمن جز پی تعریف نیست.
مولوی.
ملک بهم برآمدو کشف خبر فرمود، قاصد را بگرفتند و رسالت بخواندند. نبشته بود که حسن ظن بزرگان بیش از فضیلت بنده است و تشریف قبولی که فرمودند، بنده را امکان اجابت آن نیست. ( گلستان ).اجزای خاک مرده به تشریف آفتاب
بستان میوه و چمن لاله زار کرد.
سعدی.
- تشریف آوردن ؛ آمدن شخص بزرگ. ( ناظم الاطباء ). آمدن. ( آنندراج ).- تشریف بردن ؛ رفتن. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) :
شام هجران تو تشریف به هر جا ببرد
در پس و پیش هزاران شب یلدا ببرد.
ملا وحشی ( از آنندراج ).
بیشتر بخوانید ...