تشبیع

لغت نامه دهخدا

تشبیع. [ ت َ ] ( ع مص )سیر شدن. ( دهار ) نزدیک سیری رسیدن گوسپندان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ): شبعت غنمه تشبیعاً اذا قاربت الشبع و لم تشبع. ( منتهی الارب ). || ( اصطلاح علم بدیع ) نزد بلغا از محسنات لفظیه است و آن چنان است که لفظ قافیه را ابتداء بیت دوم کنند و اگر در هر مصراع همچنین کنند خوبتر و لطیفتر آید مثاله :
ز من دل ببردی و خستی جگر
جگر عاشقان را بدین سان نگر
نگر کز غمت شد پریشان دلم
دلم به چنین زد چو دیدم خطر.
.... واین اعم است از معاد.. ( کشاف اصطلاحات الفنون ). و به اصطلاح تشبیع چنان است که لفظ قافیه را ابتدای بیت دوم آرند و همچنین اگر در جمیع ابیات آرند بهتر بود..( آنندراج ).

پیشنهاد کاربران

بپرس