[ویکی فقه] تَسْمیه، در لغت به معنی نام گذاری، نیز اصطلاحی در علوم مختلف اسلامی است.
اگر از نامهای ایرانی که در منابع غیر ایرانی دورۀ باستان آمده اند، صرف نظر کنیم، باید نامهایی را که در کهن ترین بخشهای اوستا آمده اند و سپس نامهای نوشته های هخامنشی را قدیم ترین نامهایی بدانیم که در منابع ایرانی ذکر شده اند. نامهای اوستایی عمدتاً اساطیری اند، مانند کیومرث (در اوستا: gayō-mareta- به معنی (دارندۀ) زندگی میرا، که حمزۀ اصفهانی، طبری، بیرونی و برخی دیگر از قدما آن را به حیّ ناطق میت ترجمه کرده اند و او را اولین انسان و نخستین شاه دانسته اند)، هوشنگ، منوچهر، (کی) کاووس، گرشاسب، ارجاسب، لهراسب، گشتاسب، جمشید، ایرج، افراسیاب، سیاوش، اسفندیار و غیره. برخی نیز مانند نام زردشت و خانوادۀ او بر اشخاص حقیقی دلالت می کنند. معنی بسیاری از این نامها را ایران شناسان روشن کرده اند. مثلاً لهراسب (در اوستا auruvat. aspa-) به معنی دارندۀ اسب تندرو، گرشاسب (در اوستا kərəsāspa-) به معنی دارندۀ اسب لاغر، ارجاسب (در اوستا arəIJat. aspa-) به معنی به دست آورندۀ اسب، و گشتاسب به معنی دارندۀ اسب رها کرده برای مسابقه است.ساخته شدن این نامها با اسب بی شک مربوط به هندواروپایی بودن ایرانیان است که نخستین رام کنندگان اسب بوده اند. شماری از نامهای ایرانی باستان بر صفاتی دلالت دارند که مایل بوده اند شخص به آن صفت متصف باشد، مانند داریوش یا دارا (ب) که در فارسی باستان dāraya-vau- به معنی دارندۀ (چیز) خوب است؛ یا اردشیر که به صورت فارسی باستان ŗtaxšaça- برمی گردد و معنی آن ظاهراً «(کسی) که شاهی او مطابق با راستی است» یا «شاهی او ناشی از خدایان است» می باشد، یا اَرشامه، در فارسی باستان ŗšāma- به معنی «دارندۀ نیروی قهرمانان» است. بعضی نامها اشاره به نژاد آریایی (ایرانی) دارندگان آن ها دارند. مثلاً ariyāramna- مرکب از ariya- به معنی آریایی (ایرانی) است و جزء دوم آن از ریشۀ ram- به معنی صلح و آرامش است و کل نام ظاهراً به معنی «موجب صلح و آرامش ایرانیان» است؛ یا ariya-ºršan- به معنی «دارندۀ مردان آریایی (ایرانی)» است. بعضی نامها نیز معرف یک ویژگی ظاهری اند، مانند θ-u-y-r (اوستایی: suxra) که به معنی سرخ است. شماری از نامها نیز از اسمهای معمولیِ زبان گرفته شده اند، مانند martiya- به معنی «مرد». در این دوره بعضی از نامها به صورت تحبیبی یا مصغر نیز به کار رفته اند. برخی از پسوندهای تحبیب و تصغیر در ایرانی باستان عبارت اند از -ka-، -ina-، -ita، ya- (i) - و غیره، چنان که در ŗša-ka «ارشک، اشک» که شکل تحبیبی نامی است که جزء آخر آن (n) ŗša است، در āçina- که از نامی که با °>āç °ātr «آتش» ساخته شده، گرفته شده است؛ در xšaθrita- که از مخفف یک نام ساخته شده با xšaθra- است؛ و در bŗdiya- «بردیا» (مادی: bŗziya) که مخفف نامی ساخته شده با کلمۀ ایرانی bŗzi- است، مانند کلمۀ اوستایی bərəziiaršti-، و غیره.
ایران میانه
از این دوره نامهای بسیاری در کتیبه ها، مهرها، مهرواره ها، سکه ها، کتابها، سنگ قبرها و غیره باقی مانده است. نامهای این دوره را می توان به این دسته ها تقسیم کرد:
← نامهای ساده
بسیار طبیعی است که در دو سه قرن اول بعد از اسلام ایرانیانی که مسلمان نشده بودند، همان شیوه های نام گذاری ایران دورۀ ساسانی را به کار برده باشند، اما ایرانیانی که به اسلام گرویده بودند، نامهای اسلامی اختیار کرده بودند. در متون تاریخی به ایرانیانی برمی خوریم که قبل از اسلام آوردن یک نام ایرانی داشتند، ولی پس از مسلمان شدن یک نام اسلامی انتخاب کردند. معروف ترین این شخصیتها ابن مقفع است که نام اصلی او روزبه پسر دادبه بود، ولی پس از گرویدن به اسلام نام عبدالله را انتخاب کرد.نامهای ایرانیان سنی مذهب با نام عربها تفاوتی نداشت، جز آن که برخی از نامهای خاص عرب که میراث قبل از اسلام بود، در میان ایرانیان جا باز نکرد. مثلاً ایرانیان نام معاویه به معنی ماده سگ عوعوکننده، یا یعرب، یا ثعلب، یا کلب، یا ذُؤیب، یا صخر به معنی تخته سنگ را بر خود ننهادند یا اگر به کار بردند بسیار نادر بود. برعکس نامهای محمد، احمد، مصطفی، محمود، هاشم، ابوبکر، عمر، عثمان، علی، حسن، حسین، محسن، قاسم، جعفر، و نامهای پیامبران بنی اسرائیل، مانند ابراهیم، اسماعیل، اسحاق، یعقوب، یوسف، یونس، عیسی، موسی، و نیز نام آدم و نامهای ترکیب شده با عبد و یکی از نامها یا صفات خداوند، مانند عبدالله، عبدالجبار، عبدالحمید، عبدالجلیل، عبدالرحمان، عبدالرشید، عبدالخالق، عبدالرزاق، عبدالصمد، عبدالعزیز، عبدالعظیم، عبدالغنی، عبدالغفار، عبدالغفور، عبدالقادر، عبدالقاهر، عبدالکریم، عبداللطیف، عبدالمجید، عبدالملک، عبدالمنعم، عبدالواحد، عبدالوهاب، و نیز اسدالله، هبةالله، نصرالله، سعدالله، و غیره در میان ایرانیان نامهای رایجی بود. نامهایی مانند نصرةالدین، ناصرالدین، جلال الدین، هبةالدین، محیی الدین، زین الدین، کمال الدین، جمال الدین و غیره نیز رواج داشتند که در اصل همه لقب بوده اند. شماری از کنیه های عربی، مانند ابوالقاسم، ابوالحسن، ابوالفضل و غیره نیز به عنوان اسم به کار رفته اند. چنان که می بینیم، این نامها همه جنبۀ مذهبی دارند. از نامهای حیوانات به عربی، ایرانیان تنها نامهای اسد، لیث، ضرغام، غضنفر و هِـزَبر را (که در فارسی دوره های بعد به شکل هُژَبر تلفظ شده) و همه به معنی شیر است، پذیرفتند. این نامها تا سدۀ ۷ق کاملاً رایج بودند و بیش تر آن ها تا امروز نیز رواج دارند.اینها نامهای عربی ای است که بعد از اسلام ایرانیان برای نامیدن خود از آن ها استفاده کردند، اما در این دوره برخی از نامهای اصیل ایرانی نیز در نوشته ها دیده می شود که در دوره های بعد بیش تر آن ها متروک شده، و بعضی نیز تا به امروز باقی مانده اند. در اینجا گروهی از آن ها را با ذکر مأخذ نقل می کنیم:آذه، آذین، ابزون = افزون، ازداد ظاهراً مخفف ایزد داد، اشته، اشکیب به معنی شکیب، ایران، بابا، اندیشه، بازور؛ باناز، بانک بُبُل، بختیار، بزیست بن فیروزان، بهرست ظاهراً: به رست، پادشاه، جهان، خربام ظاهراً: خوربام، یعنی خورشید درخشان، خرّین ظاهراً مرکب از خورّه + ین تحبیب، یا از خور به معنی خورشید، قس xvarēn در نامهای دورۀ ساسانی، خُشْتَرین = خوش ترین، خوشمردان، خشتن، خورشید ماه، داورشاه، درست، دِلّیر، دوست، دوستی، دهزور، دیمهر، دیوداد ظاهراً به معنی خداداد. دیوداد بن دیودُست نام ابوالساج، بزرگ سلسله ساجیان و از امرای متوکل عباسی و از بوداییان اشروسنه بوده است، دیودوست، دیودست، رامش، رخش، ریذه، زوران، زیرک، سَبخُت، سبک، سخت، سرو، سروسان جد بایزید بسطامی، سوسن، سُهْرُک، سیما: ابراهیم بن سیما، از سرداران عباسی در سدۀ ۳ق، سین، شاذک، شادی بن فرج اصفهانی، شاذی: عمر بن حسین بن شاذی اصفهانی اهل نیشابور، شارک، شاه، شاه مردان عبیدالله بن محمد بن علی بن شاه مردان، نحوی لغوی (د ح۶۰۰ ق،) شاهونه، شبانه (نام دو همدانی و یک دینوری)، شعله، شنبذ، شنبذین نام شخصی که ابوعبدالله از او و او از ابوموسی دیبلی و او از بایزید نقل می کند، شهجور، شهراب، شهر آشوبه نام فقیهی گیلانی یا طبری، شهرمرد، شیر، شیرین، شین، طوسی، غورک، فرینام به معنی دارای نام مطبوع، فرینام بن جماهر، از بَرفَشْخِ بخارا، فرینام بن مزدک، (د ۳۳۰ق،) فرینام بن زرعه، فرینام بن خازم بخاری، ابوزید عمران بن فرینام، فولادستون، قهزاد اسحاق بن زوران بن قهزاد سیرافی، کاماور، کامساز، کوشیل ابوالقاسم... بن بهمن بن کوشیل بن حسنونه بن آذرجشنس المدینی الاصل، مافنه فصیح خوافی، ماهک، ماه نوش نام شخصی در زمان عبدالرحمان بن اشعث، مردانشاه یوستی، ذیل این نام)، مردشاه، مهبسطام، مه بود، مهرجان، مهریزد، مهفادار، میناء، نازک، نمراد، وردین، همیماه. آنچه نقل شد همه نامهای مردان بود. نامهای زنان در منابع کمتر به چشم می خورند. با این همه، با جست وجوی دقیق می توان به برخی از آن ها دست یافت و شیوۀ نام گذاری زنان بعد از اسلام را نیز به دست آورد. نامهای عربی ای که در تمام قرون پس از اسلام بیش از سایر نامها رایج بوده اند، در درجۀ اول عبارت اند از نامهای مقدسین اسلامی، مانند فاطمه، زهرا، خدیجه، بتول، زینب، عائشه (تا قبل از رواج تشیع در ایران)، آمنه، رقیه، سکینه و صفاتی مانند کبری، صغری، عذرا، لعیا، بشری، حمیرا، راضیه، رابعه، سعیده، و نامهای دیگری مانند زبیده، زلیخا، آسیه، ساره و غیره. کنیه هایی که به عنوان اسم به کار رفته اند نیز گاه گاه، به ویژه در سده های بعد دیده می شوند، مانند ام کلثوم و ام سلمه و ام البنین و غیره. برخی از نامها نیز با کلمۀ عربی سِتّ و سِتّی ساخته شده اند، مانند مَهْسِتی (نام شاعرۀ معروف) و ست آزرمیه زنی محدثه، سِتَکا ستشکر، ست ناز، ستیک، ست الجلیل، ست العراق، ست الناس و غیره.
← فهرستی از نامها پس از اسلام
...
اگر از نامهای ایرانی که در منابع غیر ایرانی دورۀ باستان آمده اند، صرف نظر کنیم، باید نامهایی را که در کهن ترین بخشهای اوستا آمده اند و سپس نامهای نوشته های هخامنشی را قدیم ترین نامهایی بدانیم که در منابع ایرانی ذکر شده اند. نامهای اوستایی عمدتاً اساطیری اند، مانند کیومرث (در اوستا: gayō-mareta- به معنی (دارندۀ) زندگی میرا، که حمزۀ اصفهانی، طبری، بیرونی و برخی دیگر از قدما آن را به حیّ ناطق میت ترجمه کرده اند و او را اولین انسان و نخستین شاه دانسته اند)، هوشنگ، منوچهر، (کی) کاووس، گرشاسب، ارجاسب، لهراسب، گشتاسب، جمشید، ایرج، افراسیاب، سیاوش، اسفندیار و غیره. برخی نیز مانند نام زردشت و خانوادۀ او بر اشخاص حقیقی دلالت می کنند. معنی بسیاری از این نامها را ایران شناسان روشن کرده اند. مثلاً لهراسب (در اوستا auruvat. aspa-) به معنی دارندۀ اسب تندرو، گرشاسب (در اوستا kərəsāspa-) به معنی دارندۀ اسب لاغر، ارجاسب (در اوستا arəIJat. aspa-) به معنی به دست آورندۀ اسب، و گشتاسب به معنی دارندۀ اسب رها کرده برای مسابقه است.ساخته شدن این نامها با اسب بی شک مربوط به هندواروپایی بودن ایرانیان است که نخستین رام کنندگان اسب بوده اند. شماری از نامهای ایرانی باستان بر صفاتی دلالت دارند که مایل بوده اند شخص به آن صفت متصف باشد، مانند داریوش یا دارا (ب) که در فارسی باستان dāraya-vau- به معنی دارندۀ (چیز) خوب است؛ یا اردشیر که به صورت فارسی باستان ŗtaxšaça- برمی گردد و معنی آن ظاهراً «(کسی) که شاهی او مطابق با راستی است» یا «شاهی او ناشی از خدایان است» می باشد، یا اَرشامه، در فارسی باستان ŗšāma- به معنی «دارندۀ نیروی قهرمانان» است. بعضی نامها اشاره به نژاد آریایی (ایرانی) دارندگان آن ها دارند. مثلاً ariyāramna- مرکب از ariya- به معنی آریایی (ایرانی) است و جزء دوم آن از ریشۀ ram- به معنی صلح و آرامش است و کل نام ظاهراً به معنی «موجب صلح و آرامش ایرانیان» است؛ یا ariya-ºršan- به معنی «دارندۀ مردان آریایی (ایرانی)» است. بعضی نامها نیز معرف یک ویژگی ظاهری اند، مانند θ-u-y-r (اوستایی: suxra) که به معنی سرخ است. شماری از نامها نیز از اسمهای معمولیِ زبان گرفته شده اند، مانند martiya- به معنی «مرد». در این دوره بعضی از نامها به صورت تحبیبی یا مصغر نیز به کار رفته اند. برخی از پسوندهای تحبیب و تصغیر در ایرانی باستان عبارت اند از -ka-، -ina-، -ita، ya- (i) - و غیره، چنان که در ŗša-ka «ارشک، اشک» که شکل تحبیبی نامی است که جزء آخر آن (n) ŗša است، در āçina- که از نامی که با °>āç °ātr «آتش» ساخته شده، گرفته شده است؛ در xšaθrita- که از مخفف یک نام ساخته شده با xšaθra- است؛ و در bŗdiya- «بردیا» (مادی: bŗziya) که مخفف نامی ساخته شده با کلمۀ ایرانی bŗzi- است، مانند کلمۀ اوستایی bərəziiaršti-، و غیره.
ایران میانه
از این دوره نامهای بسیاری در کتیبه ها، مهرها، مهرواره ها، سکه ها، کتابها، سنگ قبرها و غیره باقی مانده است. نامهای این دوره را می توان به این دسته ها تقسیم کرد:
← نامهای ساده
بسیار طبیعی است که در دو سه قرن اول بعد از اسلام ایرانیانی که مسلمان نشده بودند، همان شیوه های نام گذاری ایران دورۀ ساسانی را به کار برده باشند، اما ایرانیانی که به اسلام گرویده بودند، نامهای اسلامی اختیار کرده بودند. در متون تاریخی به ایرانیانی برمی خوریم که قبل از اسلام آوردن یک نام ایرانی داشتند، ولی پس از مسلمان شدن یک نام اسلامی انتخاب کردند. معروف ترین این شخصیتها ابن مقفع است که نام اصلی او روزبه پسر دادبه بود، ولی پس از گرویدن به اسلام نام عبدالله را انتخاب کرد.نامهای ایرانیان سنی مذهب با نام عربها تفاوتی نداشت، جز آن که برخی از نامهای خاص عرب که میراث قبل از اسلام بود، در میان ایرانیان جا باز نکرد. مثلاً ایرانیان نام معاویه به معنی ماده سگ عوعوکننده، یا یعرب، یا ثعلب، یا کلب، یا ذُؤیب، یا صخر به معنی تخته سنگ را بر خود ننهادند یا اگر به کار بردند بسیار نادر بود. برعکس نامهای محمد، احمد، مصطفی، محمود، هاشم، ابوبکر، عمر، عثمان، علی، حسن، حسین، محسن، قاسم، جعفر، و نامهای پیامبران بنی اسرائیل، مانند ابراهیم، اسماعیل، اسحاق، یعقوب، یوسف، یونس، عیسی، موسی، و نیز نام آدم و نامهای ترکیب شده با عبد و یکی از نامها یا صفات خداوند، مانند عبدالله، عبدالجبار، عبدالحمید، عبدالجلیل، عبدالرحمان، عبدالرشید، عبدالخالق، عبدالرزاق، عبدالصمد، عبدالعزیز، عبدالعظیم، عبدالغنی، عبدالغفار، عبدالغفور، عبدالقادر، عبدالقاهر، عبدالکریم، عبداللطیف، عبدالمجید، عبدالملک، عبدالمنعم، عبدالواحد، عبدالوهاب، و نیز اسدالله، هبةالله، نصرالله، سعدالله، و غیره در میان ایرانیان نامهای رایجی بود. نامهایی مانند نصرةالدین، ناصرالدین، جلال الدین، هبةالدین، محیی الدین، زین الدین، کمال الدین، جمال الدین و غیره نیز رواج داشتند که در اصل همه لقب بوده اند. شماری از کنیه های عربی، مانند ابوالقاسم، ابوالحسن، ابوالفضل و غیره نیز به عنوان اسم به کار رفته اند. چنان که می بینیم، این نامها همه جنبۀ مذهبی دارند. از نامهای حیوانات به عربی، ایرانیان تنها نامهای اسد، لیث، ضرغام، غضنفر و هِـزَبر را (که در فارسی دوره های بعد به شکل هُژَبر تلفظ شده) و همه به معنی شیر است، پذیرفتند. این نامها تا سدۀ ۷ق کاملاً رایج بودند و بیش تر آن ها تا امروز نیز رواج دارند.اینها نامهای عربی ای است که بعد از اسلام ایرانیان برای نامیدن خود از آن ها استفاده کردند، اما در این دوره برخی از نامهای اصیل ایرانی نیز در نوشته ها دیده می شود که در دوره های بعد بیش تر آن ها متروک شده، و بعضی نیز تا به امروز باقی مانده اند. در اینجا گروهی از آن ها را با ذکر مأخذ نقل می کنیم:آذه، آذین، ابزون = افزون، ازداد ظاهراً مخفف ایزد داد، اشته، اشکیب به معنی شکیب، ایران، بابا، اندیشه، بازور؛ باناز، بانک بُبُل، بختیار، بزیست بن فیروزان، بهرست ظاهراً: به رست، پادشاه، جهان، خربام ظاهراً: خوربام، یعنی خورشید درخشان، خرّین ظاهراً مرکب از خورّه + ین تحبیب، یا از خور به معنی خورشید، قس xvarēn در نامهای دورۀ ساسانی، خُشْتَرین = خوش ترین، خوشمردان، خشتن، خورشید ماه، داورشاه، درست، دِلّیر، دوست، دوستی، دهزور، دیمهر، دیوداد ظاهراً به معنی خداداد. دیوداد بن دیودُست نام ابوالساج، بزرگ سلسله ساجیان و از امرای متوکل عباسی و از بوداییان اشروسنه بوده است، دیودوست، دیودست، رامش، رخش، ریذه، زوران، زیرک، سَبخُت، سبک، سخت، سرو، سروسان جد بایزید بسطامی، سوسن، سُهْرُک، سیما: ابراهیم بن سیما، از سرداران عباسی در سدۀ ۳ق، سین، شاذک، شادی بن فرج اصفهانی، شاذی: عمر بن حسین بن شاذی اصفهانی اهل نیشابور، شارک، شاه، شاه مردان عبیدالله بن محمد بن علی بن شاه مردان، نحوی لغوی (د ح۶۰۰ ق،) شاهونه، شبانه (نام دو همدانی و یک دینوری)، شعله، شنبذ، شنبذین نام شخصی که ابوعبدالله از او و او از ابوموسی دیبلی و او از بایزید نقل می کند، شهجور، شهراب، شهر آشوبه نام فقیهی گیلانی یا طبری، شهرمرد، شیر، شیرین، شین، طوسی، غورک، فرینام به معنی دارای نام مطبوع، فرینام بن جماهر، از بَرفَشْخِ بخارا، فرینام بن مزدک، (د ۳۳۰ق،) فرینام بن زرعه، فرینام بن خازم بخاری، ابوزید عمران بن فرینام، فولادستون، قهزاد اسحاق بن زوران بن قهزاد سیرافی، کاماور، کامساز، کوشیل ابوالقاسم... بن بهمن بن کوشیل بن حسنونه بن آذرجشنس المدینی الاصل، مافنه فصیح خوافی، ماهک، ماه نوش نام شخصی در زمان عبدالرحمان بن اشعث، مردانشاه یوستی، ذیل این نام)، مردشاه، مهبسطام، مه بود، مهرجان، مهریزد، مهفادار، میناء، نازک، نمراد، وردین، همیماه. آنچه نقل شد همه نامهای مردان بود. نامهای زنان در منابع کمتر به چشم می خورند. با این همه، با جست وجوی دقیق می توان به برخی از آن ها دست یافت و شیوۀ نام گذاری زنان بعد از اسلام را نیز به دست آورد. نامهای عربی ای که در تمام قرون پس از اسلام بیش از سایر نامها رایج بوده اند، در درجۀ اول عبارت اند از نامهای مقدسین اسلامی، مانند فاطمه، زهرا، خدیجه، بتول، زینب، عائشه (تا قبل از رواج تشیع در ایران)، آمنه، رقیه، سکینه و صفاتی مانند کبری، صغری، عذرا، لعیا، بشری، حمیرا، راضیه، رابعه، سعیده، و نامهای دیگری مانند زبیده، زلیخا، آسیه، ساره و غیره. کنیه هایی که به عنوان اسم به کار رفته اند نیز گاه گاه، به ویژه در سده های بعد دیده می شوند، مانند ام کلثوم و ام سلمه و ام البنین و غیره. برخی از نامها نیز با کلمۀ عربی سِتّ و سِتّی ساخته شده اند، مانند مَهْسِتی (نام شاعرۀ معروف) و ست آزرمیه زنی محدثه، سِتَکا ستشکر، ست ناز، ستیک، ست الجلیل، ست العراق، ست الناس و غیره.
← فهرستی از نامها پس از اسلام
...
wikifeqh: تسمیه_در_ایران