تسریج

لغت نامه دهخدا

تسریج. [ ت َ ] ( ع مص ) موی بافتن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ) ( از متن اللغة ). || نیکو گردانیدن روی و جز آن. ( تاج المصادر بیهقی ). زیبا و نیکو گردانیدن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). آراستن و نیکو گردانیدن روی را. ( از متن اللغة ). نیکو کردن چیزی را. ( از المنجد ): سرج اﷲ امرک ؛ ای حسَّنه ُ و نوَّره ُ. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). || توفیق یافتن در چیزی. ( از متن اللغة ). موفق ساختن خدای کسی را. ( از المنجد ). || در تداول عامه دور دور بخیه زدن جامه را و صواب تشریج است. ( از المنجد ). رجوع به تشریج شود. || به دروغ بافتن حدیث را گویند: «سَرَّج َ علی َّ اسروجةً و انه لیسرج الاحادیث تسریجاً». ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). || دروغ گفتن در هر چیز تا بدانجاکه هیچ گفته او را براست ندارند. ( از متن اللغة ).

پیشنهاد کاربران

بپرس