شاه باخود گفت شادی را سبب
آنچنان غم بود از تسبیب رب .
مولوی.
|| دشنام دادن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). فراوان دشنام دادن. ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ): او را بدین سبب به انواع تعذیب و تسبیب فراگرفتند. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 360 ). || راست و برابر کردن مجرای آب. ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ): سببه ُللماءِ مجری ؛ سَوّاه ُ. ( متن اللغة ) ( اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || در اصطلاح حقوقی آنکه کسی براثر ترک یا انجام عملی سبب تلف یا نقصان مالی گردد که این در صورت اول باید مثل یا قیمت مال تلف شده و در صورت دوم باید از عهده نقص قیمت آن مال برآید. این اصطلاح با اتلاف از این جهت فرق دارد که در اتلاف فعل مثبت و بلاواسطه موجب تلف است ، بخلاف تسبیب که فعل یا ترک و باواسطه سبب تلف مال میشود. ( از حقوق مدنی امامی ج 1 ص 392 و ماده 331 قانون مدنی ). || مال متعذرالوصولی را چون رزق کسی قرار دادن ، تا مرتزق در وصول آن با عامل یاری دهد. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) : صواب آن است که از خازنان نسختی خواسته آید به خرجها که کرده اند و آن را به دیوان عرض فرستاده شود و منکه بوسهلم لشکر را بر یکدیگر تسبیب کنم و براتها بنویسند تا این مال مستغرق شود و بیست گانی نباید داد یکسال ، تا مالی به خزانه باز رسد.( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 258 ). من که بونصرم باری هرچه امیر محمد مرا بخشیده است از زر و سیم و جامه نابریده و قباها و دستارها و جز آن همه معد دارم... و هم امروز به خزانه بازفرستم پیش از آنکه تسبیب کنند وآب بشود. ( تاریخ بیهقی ایضاً ص 259 ). و اتباع خدم رابه تسبیب بر سر عمال کرد. ( ترجمه تاریخ یمینی یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).