تریکه

لغت نامه دهخدا

تریکه.[ ت َ ک َ ] ( ع ص ، اِ ) زنی که مانده باشد و کسی او رانخواهد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). زنی که فروگذاشته شود و هیچکس با او زناشویی نکند. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). زنی که شوهر نکند. ( آنندراج ). || مرغزاری که ناچریده مانده باشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || آبی که از سیل باقیمانده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || بیضه ای که بچه از آن برآمده یا بیضه شترمرغ که گذاشته باشد. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). بیضه متروک شتر مرغ ، بیضه ای که جوجه از آن خارج شده باشد. ( از المنجد ). بیضه ای که جوجه از آن خارج شده باشد و بقولی بیضه شترمرغ بخصوص. ( از اقرب الموارد ). || خود آهنین.( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). خود آهنینی که در جنگها بر سر نهند. ( از المنجد ) : اقتحم فی المعرکة و علی رأسه تریکة. ( اقرب الموارد ). ج ، ترائک و تریک. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). و رجوع به تریک و ترائک شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس