[ویکی فقه] جریان بابیت پس از دستگیری علی محمد باب روزهای نابسامانی را سپری می کرد و هر روز وضعیت بابیت رو به افول می رفت. از طرفی حسینعلی نوری نیز که جایگاهی در بین بابیان نداشت، سعی داشت در کسوت پیشکاری برادر کوچک خود یعنی صبح ازل (که به عنوان جانشین باب منصوب گردیده بود) موقعیت خود را سامان بخشد و در بین بابیان این موقعیت نداشته را تثبیت نماید؛ لذا از هر خوش خدمتی به روس دریغ نمی نمود و در این راه حاضر گردید چه خون ها که بر روی زمین بریزد و این شوق به ریاست در حسینعلی نوری به حدی بود که حتی نه از ترور غیر بابیان، بلکه بابیان معترض به اوضاع نیز درنگ نمی نمود و در این مقاله به گوشه ای از جنایات سران بابی و بهائی اشاره ای می نمائیم.
این واقعه را شاید از حیث سیاسی بتوان با اهمیت ترین واقعه تاریخ بابیت و بهائیت ارزیابی کرد. پس از اعدام سید علی محمد باب که توسط امیر کبیر و به مقصود ختم ماجرای بابیه صورت گرفت، گروهی از بابیان به رهبری شیخ علی ترشیزی بر آن شدند تا ناصرالدین شاه و امیر کبیر و امام جمعه تهران را به قتل رسانند، اما ناکارآمدی نقشه طراحی شده، موجب دستگیری ۳۸تن از سران بابیان و براه افتادن موجی از بابی کشی در کشور شد. امان الله شفا مبلغ سابق بهائی معتقد است که حادثه ترور شاه با برنامه ریزی و دستور شخص بهاءالله (میرزا حسینعلی نوری) بوده است و صدها نفر، قربانی جاه طلبی و نقشه شوم او شده اند و اگر چنین نبود چرا بهاء مضطرب شده و خود را به سفارت روس می انداخته. البته ذکر این مطلب ضروری است که در پی ترور شاه و مخصوصا امیرکبیر، بیشترین نفع را دولت هایی می بردند که در ایران به هر طریق ممکن سرمایه های مختلف این مملکت را به یغما می بردند؛ لذا دست داشتن بیگانگان در این ترورها را که در پی منافعی برای دول متبوع خود بوده است نمی توان نادیده انگاشت.
ترور شهید ثالث
در جوامع مذهبی و سنتی، طبقه و قشر روحانی از جایگاه خاصی برخوردار می باشند، لذا علمای شیعه بخصوص از آغاز غیبت کبری تاکنون، نقش شایان توجهی در گسترش مذهب حقه شیعه ایفا کرده اند و از نفوذ و اقتدار خود، نهایت استفاده را برای خدمت به اسلام و مسلمین نموده اند. با روی کار آمدن پادشاهان صفوی که برای اولین بار در کل ایران، مذهب تشیع بعنوان مذهب رسمی اعلام گردید، بطور طبیعی و قهری، میدان فعالیت برای علمای شیعه آماده تر شد. در دوران سلسله قاجاریه نیز، نقش روحانیت و موضع گیری های آنها در مسائل مختلف سیاسی، اجتماعی و فرهنگی، بسیار حائز اهمیت و قابل توجه و تامل می باشد. آیت الله شیخ محمد تقی برغانی از جمله عالمان این دوره است. وی نقش بسیار زیادی در هدایت و ارشاد مردم و مبارزه با افکار انحرافی شیخیه و بابیه ایفاء کرده و سرانجام در این راه به شهادت رسیده است. بی تردید قتل مرحوم ملا محمدتقی برغانی توسط بابیان صورت گرفته و توطئه آن را قرةالعین (از یاران خاص باب و جزء حروف حی) طراحی کرده بود. محمدمصطفی بغدادی بهائی، از همراهان قرة العین در آخرین سفر وی به قزوین، درباره این جنایت می گوید: قره العین به این عبد (که در آن وقت کودکی دهساله بودم) فرمودند که به آنها (بابیان همراه با قرةالعین) بگویم: جمیع از قزوین خارج شوید زیرا اتفاق عظیمی در قزوین روی خواهد داد که از حدوث آن واقعه قزوین به لرزه خواهد افتاد و خون شما ریخته خواهد شد، در حالیکه خداوند برای شما کارهای مهمی مقدر فرموده مخصوصا برای تو و پدرت شیخ محمد. من به منزل مراجعت کرده امر صریح و مبرم ایشان را به اطلاع همه رسانیدم. گفتند مراجعت کن و عرض کن که چرا شیخ صالح کریمی و ملا ابراهیم محلاتی با ما از قزوین خارج نمی شوند. این عبد مراجعت کرده و عرائض آنها را به عرض حضرت طاهره رساندم. فرمودند برگرد و به آنها بگو: زمان شهادت شیخ صالح کریمی و ملا ابراهیم فاضل محلاتی در رسیده است و.... . بعد از پانزده روز قضیه قتل حاج ملاتقی بزرگ علمای قزوین پیش آمد؛ زیرا هر روز منبر می رفت و به جنابان شیخ احمد احسائی و سید کاظم رشتی که مبشرین به ظهور حضرت اعلی بودند لعن می کرد و همچنین حضرت اعلی را سب ولعن می نمود و مردم را به دشمنی و عداوت با مؤمنین تحریک می کرد و اغوا می نمود؛ تا اینکه خداوند کسی را مسلط فرمود تا از او انتقام بگیرد. دشمنان ظالم این تهمت را به شیخ صالح کریمی و ملاابراهیم محلاتی نسبت دادند و ملا ابراهیم را شهید و ملاصالح را به طهران فرستادند، در صورتی که آن دو مظلوم در قتل آن مرد لعین (ملا تقی) دست نداشتند و از تهمت مبرا بودند. راستی چرا محمدمصطفی بغدادی که در آن روزگار کودکی ده ساله بوده و در قزوین هم حضور نداشته با قاطعیت مدعی عدم مداخله ملاصالح و ملاابراهیم در واقعه قتل میگردد؟ تاریخ نگاری محمدمصطفی بغدادی وبررسی مجموعه وقایعی که در طول مدت ورود قرةالعین به قزوین تا فرار وی از زندان و ورود وی به تهران اتفاق می افتد و نیز نفرت عمیق قرةالعین از عمو و پدرشوهر سابقش، تردیدی باقی نمی گذارد که این قتل با برنامه ریزی و رهبری مستقیم قرةالعین و هماهنگی های او با سایر رهبران بابیه صورت گرفته است؛ چرا که بهاءالله بلافاصله بعد از بازداشت قرةالعین، اقدام به تلاش برای آزادی او از زندان می کند و به راحت موفق به رهانیدن وی می شود. یکی از نویسندگان بهائی در این باره می نویسد: بهاءالله به آقا محمد (هادی فرهادی) دستور دادند که به قزوین رفته مخفیانه جناب طاهره را به طهران آورده، تحویل جناب کلیم بدهد. آقا محمد (هادی فرهادی) با هر تدبیری بود طاهره را مخفیانه به طهران برد و به منزل جمال مبارک رسانید.
رفتار بابیان در عراق
در پی توطئه قتل ناصرالدین شاه توسط بابیان که منجر به دستگیری آنها و تبعیدشان به عراق گردید، بابیان نیز فجایعی را در عراق به بار آوردند که اشاره ای کوتان به آن می نمائیم. در روزهائی که بابیان دسته جمعی به عراق تبعید شده بودند، هر روز حکایت شرم آوری از خود را در تاریخ حیات فرقه پوشالی بابیه ثبت می کردند که حتی بهاءالله نتوانسته است آن را انکار نماید. در کتاب مائده آسمانی این جمله از بهاءالله، درباره شیوه عملکرد اجتماعی بهائیان آمده است: «جمیع ملوک الیوم این طایفه را اهل فساد می دانند، چه که فی الحقیقه در اوایل اعمالی از این طایفه ظاهر، که فرایض ایمان مرتعد (می شد). در اموال ناس، من غیر اذن تصرف می نمودند و نهب و غارت و سفک دماء را از اعمال حسنه می شمردند.» شوقی افندی نیز از ذکر این وقایع ابا نکرده و آورده است «در عراق شیوه بابیان این بود که شب ها به دزدیدن لباس و نقدینه و کفش و کلاه زوار اماکن مقدسه و شمع ها و صحایف و زیارتنامه ها و جام های آب سقاخانه ها پردازند». بهاءالله در بغداد با عنوان پیشکاری ازل به فعالیت میان جمعیت آشفته بابیان پرداخت. این گروه به علت سر در گمی و نداشتن جایگاه مشخص دینی و دنیوی به یک معضل اجتماعی در عراق تبدیل شده بودند و بهاءالله با استفاده از این فضای آشوب زده و پریشان با زیرکی و سیاست به استحکام جایگاه خود و تضعیف موقعیت یحیی ازل در میان بابیان پرداخت. او ازل را به بهانه های امنیتی در خفاء نگهداشته و خود زمام امور را بدست گرفت. جناب بهاءالله از این اوضاع آشفته و همچنین بی توجهی حکومت عثمانی به مسائل داخلی بابیان استفاده کرده، با شرارت به تسویه حساب و حذف فیزیکی مخالفین خویش پرداخت. نتیجه این شرارت ها فرار بابیان مهم و قابل اعتنا از بغداد و ایجاد فضای رعب شدید در میان آنان و قتل و کشتار مخالفان بود. عزیه خانم نوری گروهی که با رهبری زیر زمینی بهاء به قلع و قمع بابیان بغداد مشغول بودند را جلادان خونخوار نامیده و می گوید: اصحاب طبقه اول که اسامی شان مذکور شد از خوف آن جلادان خونخوار به عزم زیارت اعتاب شریفه به جانب کربلا و نجف و برخی به اطراف دیگر هزیمت نمودند. سید اسماعیل اصفهانی را سر بریدند و حاجی میرزا احمد کاشی را شکم دریدند. آقا ابوالقاسم کاشی را کشته در دجله انداختند. سید احمد را کارش را ساختند. میرزا رضا خالوی سید محمد، مغز سرش را به سنگ پراکندند و میرزا علی، پهلویش را دریده به شاهراه عدمش راندند و غیر از این اشخاص جمعی دیگر را در شب تار کشته، اجساد آنها را به دجله انداختند و بعضی را در روز روشن در میان بازار حراج با خنجر و قمه پاره پاره کردند چنانکه بعضی از مومنین و معتقدین را این حرکات، فاسخ اعتقاد و ناسخ اعتماد گردید بواسطه این اعمال زشت و خلافکاری ها از دین بیان عدول کرده و این بیت را انشاد نموده در محافل می خواندند و می خندیدند: اگر حسینعلی، مظهر حسین علی است هزار رحمت حق بر روان پاک یزید! ! و می گفتند ما هر چه شنیده بودیم حسین مظلوم بوده است نه ظالم! این بود گوشه ای از ترور و کشتار در بهائیت که همچون لکه ننگی بر پیشانی این فرقه می درخشد.
این واقعه را شاید از حیث سیاسی بتوان با اهمیت ترین واقعه تاریخ بابیت و بهائیت ارزیابی کرد. پس از اعدام سید علی محمد باب که توسط امیر کبیر و به مقصود ختم ماجرای بابیه صورت گرفت، گروهی از بابیان به رهبری شیخ علی ترشیزی بر آن شدند تا ناصرالدین شاه و امیر کبیر و امام جمعه تهران را به قتل رسانند، اما ناکارآمدی نقشه طراحی شده، موجب دستگیری ۳۸تن از سران بابیان و براه افتادن موجی از بابی کشی در کشور شد. امان الله شفا مبلغ سابق بهائی معتقد است که حادثه ترور شاه با برنامه ریزی و دستور شخص بهاءالله (میرزا حسینعلی نوری) بوده است و صدها نفر، قربانی جاه طلبی و نقشه شوم او شده اند و اگر چنین نبود چرا بهاء مضطرب شده و خود را به سفارت روس می انداخته. البته ذکر این مطلب ضروری است که در پی ترور شاه و مخصوصا امیرکبیر، بیشترین نفع را دولت هایی می بردند که در ایران به هر طریق ممکن سرمایه های مختلف این مملکت را به یغما می بردند؛ لذا دست داشتن بیگانگان در این ترورها را که در پی منافعی برای دول متبوع خود بوده است نمی توان نادیده انگاشت.
ترور شهید ثالث
در جوامع مذهبی و سنتی، طبقه و قشر روحانی از جایگاه خاصی برخوردار می باشند، لذا علمای شیعه بخصوص از آغاز غیبت کبری تاکنون، نقش شایان توجهی در گسترش مذهب حقه شیعه ایفا کرده اند و از نفوذ و اقتدار خود، نهایت استفاده را برای خدمت به اسلام و مسلمین نموده اند. با روی کار آمدن پادشاهان صفوی که برای اولین بار در کل ایران، مذهب تشیع بعنوان مذهب رسمی اعلام گردید، بطور طبیعی و قهری، میدان فعالیت برای علمای شیعه آماده تر شد. در دوران سلسله قاجاریه نیز، نقش روحانیت و موضع گیری های آنها در مسائل مختلف سیاسی، اجتماعی و فرهنگی، بسیار حائز اهمیت و قابل توجه و تامل می باشد. آیت الله شیخ محمد تقی برغانی از جمله عالمان این دوره است. وی نقش بسیار زیادی در هدایت و ارشاد مردم و مبارزه با افکار انحرافی شیخیه و بابیه ایفاء کرده و سرانجام در این راه به شهادت رسیده است. بی تردید قتل مرحوم ملا محمدتقی برغانی توسط بابیان صورت گرفته و توطئه آن را قرةالعین (از یاران خاص باب و جزء حروف حی) طراحی کرده بود. محمدمصطفی بغدادی بهائی، از همراهان قرة العین در آخرین سفر وی به قزوین، درباره این جنایت می گوید: قره العین به این عبد (که در آن وقت کودکی دهساله بودم) فرمودند که به آنها (بابیان همراه با قرةالعین) بگویم: جمیع از قزوین خارج شوید زیرا اتفاق عظیمی در قزوین روی خواهد داد که از حدوث آن واقعه قزوین به لرزه خواهد افتاد و خون شما ریخته خواهد شد، در حالیکه خداوند برای شما کارهای مهمی مقدر فرموده مخصوصا برای تو و پدرت شیخ محمد. من به منزل مراجعت کرده امر صریح و مبرم ایشان را به اطلاع همه رسانیدم. گفتند مراجعت کن و عرض کن که چرا شیخ صالح کریمی و ملا ابراهیم محلاتی با ما از قزوین خارج نمی شوند. این عبد مراجعت کرده و عرائض آنها را به عرض حضرت طاهره رساندم. فرمودند برگرد و به آنها بگو: زمان شهادت شیخ صالح کریمی و ملا ابراهیم فاضل محلاتی در رسیده است و.... . بعد از پانزده روز قضیه قتل حاج ملاتقی بزرگ علمای قزوین پیش آمد؛ زیرا هر روز منبر می رفت و به جنابان شیخ احمد احسائی و سید کاظم رشتی که مبشرین به ظهور حضرت اعلی بودند لعن می کرد و همچنین حضرت اعلی را سب ولعن می نمود و مردم را به دشمنی و عداوت با مؤمنین تحریک می کرد و اغوا می نمود؛ تا اینکه خداوند کسی را مسلط فرمود تا از او انتقام بگیرد. دشمنان ظالم این تهمت را به شیخ صالح کریمی و ملاابراهیم محلاتی نسبت دادند و ملا ابراهیم را شهید و ملاصالح را به طهران فرستادند، در صورتی که آن دو مظلوم در قتل آن مرد لعین (ملا تقی) دست نداشتند و از تهمت مبرا بودند. راستی چرا محمدمصطفی بغدادی که در آن روزگار کودکی ده ساله بوده و در قزوین هم حضور نداشته با قاطعیت مدعی عدم مداخله ملاصالح و ملاابراهیم در واقعه قتل میگردد؟ تاریخ نگاری محمدمصطفی بغدادی وبررسی مجموعه وقایعی که در طول مدت ورود قرةالعین به قزوین تا فرار وی از زندان و ورود وی به تهران اتفاق می افتد و نیز نفرت عمیق قرةالعین از عمو و پدرشوهر سابقش، تردیدی باقی نمی گذارد که این قتل با برنامه ریزی و رهبری مستقیم قرةالعین و هماهنگی های او با سایر رهبران بابیه صورت گرفته است؛ چرا که بهاءالله بلافاصله بعد از بازداشت قرةالعین، اقدام به تلاش برای آزادی او از زندان می کند و به راحت موفق به رهانیدن وی می شود. یکی از نویسندگان بهائی در این باره می نویسد: بهاءالله به آقا محمد (هادی فرهادی) دستور دادند که به قزوین رفته مخفیانه جناب طاهره را به طهران آورده، تحویل جناب کلیم بدهد. آقا محمد (هادی فرهادی) با هر تدبیری بود طاهره را مخفیانه به طهران برد و به منزل جمال مبارک رسانید.
رفتار بابیان در عراق
در پی توطئه قتل ناصرالدین شاه توسط بابیان که منجر به دستگیری آنها و تبعیدشان به عراق گردید، بابیان نیز فجایعی را در عراق به بار آوردند که اشاره ای کوتان به آن می نمائیم. در روزهائی که بابیان دسته جمعی به عراق تبعید شده بودند، هر روز حکایت شرم آوری از خود را در تاریخ حیات فرقه پوشالی بابیه ثبت می کردند که حتی بهاءالله نتوانسته است آن را انکار نماید. در کتاب مائده آسمانی این جمله از بهاءالله، درباره شیوه عملکرد اجتماعی بهائیان آمده است: «جمیع ملوک الیوم این طایفه را اهل فساد می دانند، چه که فی الحقیقه در اوایل اعمالی از این طایفه ظاهر، که فرایض ایمان مرتعد (می شد). در اموال ناس، من غیر اذن تصرف می نمودند و نهب و غارت و سفک دماء را از اعمال حسنه می شمردند.» شوقی افندی نیز از ذکر این وقایع ابا نکرده و آورده است «در عراق شیوه بابیان این بود که شب ها به دزدیدن لباس و نقدینه و کفش و کلاه زوار اماکن مقدسه و شمع ها و صحایف و زیارتنامه ها و جام های آب سقاخانه ها پردازند». بهاءالله در بغداد با عنوان پیشکاری ازل به فعالیت میان جمعیت آشفته بابیان پرداخت. این گروه به علت سر در گمی و نداشتن جایگاه مشخص دینی و دنیوی به یک معضل اجتماعی در عراق تبدیل شده بودند و بهاءالله با استفاده از این فضای آشوب زده و پریشان با زیرکی و سیاست به استحکام جایگاه خود و تضعیف موقعیت یحیی ازل در میان بابیان پرداخت. او ازل را به بهانه های امنیتی در خفاء نگهداشته و خود زمام امور را بدست گرفت. جناب بهاءالله از این اوضاع آشفته و همچنین بی توجهی حکومت عثمانی به مسائل داخلی بابیان استفاده کرده، با شرارت به تسویه حساب و حذف فیزیکی مخالفین خویش پرداخت. نتیجه این شرارت ها فرار بابیان مهم و قابل اعتنا از بغداد و ایجاد فضای رعب شدید در میان آنان و قتل و کشتار مخالفان بود. عزیه خانم نوری گروهی که با رهبری زیر زمینی بهاء به قلع و قمع بابیان بغداد مشغول بودند را جلادان خونخوار نامیده و می گوید: اصحاب طبقه اول که اسامی شان مذکور شد از خوف آن جلادان خونخوار به عزم زیارت اعتاب شریفه به جانب کربلا و نجف و برخی به اطراف دیگر هزیمت نمودند. سید اسماعیل اصفهانی را سر بریدند و حاجی میرزا احمد کاشی را شکم دریدند. آقا ابوالقاسم کاشی را کشته در دجله انداختند. سید احمد را کارش را ساختند. میرزا رضا خالوی سید محمد، مغز سرش را به سنگ پراکندند و میرزا علی، پهلویش را دریده به شاهراه عدمش راندند و غیر از این اشخاص جمعی دیگر را در شب تار کشته، اجساد آنها را به دجله انداختند و بعضی را در روز روشن در میان بازار حراج با خنجر و قمه پاره پاره کردند چنانکه بعضی از مومنین و معتقدین را این حرکات، فاسخ اعتقاد و ناسخ اعتماد گردید بواسطه این اعمال زشت و خلافکاری ها از دین بیان عدول کرده و این بیت را انشاد نموده در محافل می خواندند و می خندیدند: اگر حسینعلی، مظهر حسین علی است هزار رحمت حق بر روان پاک یزید! ! و می گفتند ما هر چه شنیده بودیم حسین مظلوم بوده است نه ظالم! این بود گوشه ای از ترور و کشتار در بهائیت که همچون لکه ننگی بر پیشانی این فرقه می درخشد.
wikifeqh: ترور_در_بهائیت