ترصاه

لغت نامه دهخدا

ترصاه. [ ت ِ ] ( اِخ ) ( شادی ) اول : یکی از شهرهای کنعانیان بود که یوشع متصرف شده به اَسباط بنی اسرائیل داد ( صحیفه یوشع 12:24 ) و تا پنجاه سال پایتخت مملکت شمالی ایشان بود. وقتی که عمری سامره را بنا نمود ( اول پادشاهان 14:17 و 15:21 - 23 و 6:23 ) و در زمان سلطنت منحیم ( 772 ق.م. ) نیز مذکور است. ( دوم پادشاهان 15:16 ). ترصه در نهایت نیکویی و رونق بود. ( غزلهای سلیمان 6:4 ). بعضی بر آنند که ترصه همان تلوزه می باشد و آن بر تلی که به شمال شرقی کوه عیبال دو میل مسافت دارد واقع است و درختان زیتون زیادی بر اطراف آن می باشد لیکن «کاندر» و «ولسون » بر ضد این رای هستند و گمان می برند که موقع آن نیز تیاسیر می باشد و آن به راهی که در میانه نابلس یعنی شکیم و بیسان یعنی بیت شان می باشد واقع است و در اطراف شمالی این قریه مغاره و قبرهای چندی هست که گمان می برند قبر چهار پادشاه اول اسرائیل است. ( اول پادشاهان 16:6 ). دوم : اسم دختر کهتر صلفحاد است. ( سفر اعداد 26:33 و 27:1 و 36:11، صحیفه یوشع 17:3 ) ( از قاموس کتاب مقدس ).

پیشنهاد کاربران

بپرس