اندرآمد مرد با زن چرب چرب
گنده پیر از خانه بیرون شد به ترب.
رودکی ( از لغت فرس اسدی ایضاً ).
|| چون شکنجه و قنج ( کذا ) بود در رفتن به تیزی. ( فرهنگ اسدی نخجوانی ) ( حاشیه لغت فرس اسدی چ اقبال ص 28 ). شکنجه و رفتار تند و شتاب. ( ناظم الاطباء ). || کشک سیاه که بترکی قراقروت گویند. و با را با فا تبدیل کرده ترف و ترفه گویند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). کشک سیاه باشد، و آنرا ترف نیز گویند. ( فرهنگ جهانگیری ). رجوع به ترف شود.ترب. [ ت ُ / ت ُ رُ ] ( اِ ) معروف است که عربان فجل خوانند. ( برهان ). ریشه گیاهی از طایفه خاجی شکل مأکول و تند و تیز، و بتازی فجل گویند. ( ناظم الاطباء ). از تیره چلیپائیان که ریشه ضخیم آن خوراکی و خرجینک آن بندبند است. ( از گیاه شناسی گل گلاب ص 208 ) :
چون در حکایت آید بانگ شتر کند
وآروغها زند چو خورد ترب و گندنا.
لبیبی.
بی توهمه ظریفان بی ترب و ترّه اندتو همچو ترب غاتفری زینت تره.
سوزنی.
ممدوح را به ترب صفت هیچکس نکردچون من که شاعر سخن آرایم و سره.
سوزنی.
از دکانی گر کسی تربی بردکاین ز حکم ایزد است ای باخرد.
مولوی.
در افواه افتاده بود که در مشرق پادشاهی از نسل مغول نشسته است که ترب و تبر نزد او یکسان است. ( جهانگشای جوینی ). سینه فلان زمین بلند است ، آنرا می باید هموار کرد تا آب خورد و ترب کشته شود و بی کشت نماند. ( انیس الطالبین بخاری ص 194 ).گزر و شلغم و چندر، کلم و ترب و کدو
تره ها رسته تر و سبز بسان زنگار.
بسحاق اطعمه.
ترب. [ ت َ رَ ] ( ع مص ) خاک آلوده شدن. ( زوزنی ). بسیارخاک شدن و خاک آلوده گردیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). خاک رسیدن بر چیزی. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). خاک آلوده شدن. ( آنندراج ). || زیان کار شدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || درویش شدن. ( زوزنی ). محتاج گردیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). فقیر شدن ، گویی که خاک نشین شده است. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). بلغت بربر، عزلت گزیدن و خاک نشین شدن. ( دزی ج 1 ص 143 ). || تربت یداه ؛ یعنی او بخیر نرسد. و این کلمه ایست که عربان گاه در مدح و گاه در ذم آرند، مانند لا اب لک و لا ام لک و لا ارض لک و نحو آن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). صاحب اقرب الموارد گوید این از سخنانی است که عرب آن را بصورت دعا استعمال کنند ولی مرادشان دعا نیست بلکه تحریک و تشویق است و گویند: فعلیک بذات الدین تربت یداک. و در صحاح آمده که این جمله دعائیه است یعنی بخیر نرسی ، ولی معنی اول صحیح است - انتهی. || تعب و رنجور شدن. ( زوزنی ). || دوسیدن بخاک. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). خاک بر چیزی کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). گل و آهک بر چیزی یا دیواری مالیدن. ( از دزی ج 1 ص 143 ).بیشتر بخوانید ...