تراکم

/tarAkom/

مترادف تراکم: انباشتگی، انبوهی، تکاثف، تمرکز، غلظت، فشردگی ، میزان مجاز زیربنا

متضاد تراکم: تخلخل

برابر پارسی: انبوهی، انباشتگی، توده، انباشت، چگالی

معنی انگلیسی:
accumulation, heaping up, compression, agglomeration, compactness, congestion, crush, density, pressure, trachoma

لغت نامه دهخدا

تراکم. [ ت َ ک ُ ] ( ع مص ) بر هم نشستن. ( زوزنی ) ( دهار ). گرد آمدن و بر هم نشستن. ( منتهی الارب )( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). ارتکام. فراهم آمدن با ازدحام و کثرت. || چاق و فربه شدن. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || مجازاً بمعنی هجوم و انبوه. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). هجوم و انبوهی و تکاثف و هنگفتی. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

روی هم جمع شدن، انباشته شدن، انبوه شدن، انبوهی
۱-( مصدر ) روی هم افتادنبر هم نشستن انباشته شدن انبوه شدن تراکم امور. ۲- ( اسم ) انبوهی انباشتگی .جمع : تراکمات .

فرهنگ معین

(تَ کُ ) [ ع . ] (مص ل . ) انباشته شدن ، انبوه شدن .

فرهنگ عمید

۱. روی هم جمع شدن، انباشته شدن، انبوه شدن، بر روی هم گرد آمدن و توده شدن.
۲. انبوهی.

فرهنگستان زبان و ادب

{compaction} [حمل ونقل درون شهری-جاده ای] فشردگی ذرات خاک
{compression} [فیزیک، قطعات و مجموعه های خودرو] [فیزیک] کاهش حجم ماده براثر تغییر فشار [قطعات و مجموعه های خودرو] فرایند کاهش حجم و افزایش فشار مخلوط سوخت و هوا در سیلندر براثر حرکت روبه بالای پیستون
{consolidation} [پزشکی] در بیماری های ریوی، حالتی که در آن حبابچه های ریه با مایع ناشی از آماس بافت پُر می شود

واژه نامه بختیاریکا

بُرُم

دانشنامه آزاد فارسی

تَراکُم (condensation)
در شیمی آلی، واکنشی حاصل از ترکیب دو مادۀ آلی، به همراه جداشدنِ مولکول کوچکی، که معمولاً آب است، برای ایجاد مولکولی بزرگ تر. این واکنش را واکنش افزایشی ـ حذفی نیز می گویند. پُلی آمیدهایی مثل نایلون و پُلی استرهایی مثل تریلن با واکنش بسپارش تراکمی تولید می شوند.

مترادف ها

compression (اسم)
اختصار، تراکم، ضغطه، فشردگی، فشرده سازی، فشار، متراکم سازی، هم فشارش، بهم فشردگی

aggregate (اسم)
توده، جمع، تراکم، مجموع

agglomeration (اسم)
انباشتگی، توده، تراکم، انبار

density (اسم)
انبوهی، تراکم، سیری، ستبری، غلظت، چگالی، ضخامت، سفتی

congestion (اسم)
انبوهی، تراکم، ازدحام، گرفتگی، جمع شدن خون یا اخلاط

aggregation (اسم)
توده، تراکم، انبوه، تجمع، اجتماع، گرد امدگی

congeries (اسم)
توده، تراکم، انبوه، کومه، کپه

فارسی به عربی

تجمع , تکتل , ضغط

پیشنهاد کاربران

چند برابرواژه ی پارسی در کنار هم:
۱: لطیف و کثیف: نرمینه و سختینه.
۲: رقیق و غلیظ: کم مایه و پرمایه.
۳: متکاثف و متخلخل: چَگال و تَنُک.
۴: متراکم: انبوه، انباشته.
پارسی را پاس بداریم: )
فشرده
density
agglomeration
پرپشتی
انباشتگی
فشردگی
تراکم = فشردگی، تنجش، انبوهی
متراکم = فشرده، تنجیده، انبوه
انبوهی، فشردگی، انباشتگی
شک نکنید👍
انباشته شدن
خراب شدن لرزش
تَنجِش
منبع: واژه نامه لغت فرس اسدی طوسی
فرض کنید شما در یک آپاتمان که در یک کوچه ۱۰ متری واقع شده است زندگی می کنید اگر در این کوچه به طور متوسط ۲۰ قطعه تفکیکی موجود باشد و در هر قطعه ساختمانی ۴ طبقه وجود داشته باشد حدودا ۸۰ تا ۱۰۰ خانواده در
...
[مشاهده متن کامل]
این کوچه زندگی می کنند. تصور کنید که روز اول مهر هر خانواده تصمیم بگیرد فرزند دانش آموز خود را با اتومبیل شخصی خود به مدرسه برساند! شما در این کوچه ساعت ۸ صبح با حجم انبوه اتومبیل و رفت و آمد مواجه خواهید شد.

انبوه شدن جمع شدن روی هم انباشته شدن انبار کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس