[ویکی فقه] صورت، جوهر بالفعلی است که منشا آثار و خواص شیء است و به هیج وجه بالقوه است.
هیچ صورتی بدون ماده ممکن نیست که محقق شود همانطور که هیچ ماده ای بدون صورت وجود خارجی نخواهد یافت؛ زیرا صورت حلول می کند و بدون محل که همان ماده می باشد تحققی ندارد و ماده نیز قوه و استعداد محض است و فعلیت آن عبارتست از صورت. یعنی باید صورتی باشد که در ماده حلول کند و با آن ترکیب شود تا با این ترکیب، ماده فعلیت یابد. این حالت جزء از طریق حس و تجربه قابل کشف نیست و فقط با برهان عقلی می توان به وجود آن پی برد.
دیدگاه فلاسفه
پس جسم، مرکب از صورت جسمیه و ماده ای است که به آن "هیولی" یا "ماده حقیقی" گفته می شود. البته این نظر به منسوب به ارسطو و مشهور فلاسفه اسلامی است وگرنه افلاطونیان، برخلاف نظر آنان معتقدند که وجود چنین جوهری که ذاتا فاقد هرگونه فعلیتی باشد قابل اثبات نیست و نخستین ماده، ماده ای است که دارای فعلیت است. با انکار این جوهر (هیولی اولی)، وجود جوهری که به عنوان صورت برای ماده نخستین می باشد نیز مورد انکار قرار می گیرد. به هر حال، طبق نظر مشهور، ماده حقیقی در میان اجسام همان هیولی است و باقی مواد، نسبت به آن، ماده ثانوی و نسبی می باشند و به اعتبار هیولی درونی شان است که ماده خوانده می شوند. به نظر جمهور فلاسفه، این ترکیب از نوع انضمامی نیست بلکه اتحادی است؛ یعنی چنان نیست که در خارج دو وجود باشد یکی متعلق به صورت و دیگری برای ماده بلکه در خارج حقیقتا یک چیز بیشتر وجود ندارد که مرکب از ماده و صورت است و در آن، ماده و صورت متحد شده اند و شیء سومی را به وجود آورده اند.
حرکت طولی
به غیر از این ترکیب میان ماده و صورت، در میان ماهیت های نوعی یک سلسله که از بالا به پایین پی در پی یکدیگر قرار گرفته اند، حرکت تکاملی وجود دارد که به حرکت طولی یا حرکت مرکب معروف است و از نوع عالی شروع و به طرف نوع اخیر ادامه می یابد. در این حرکت صورت های جسمانی به صورت متناوب در این ماده تحقق می یابند و هر یک باعث تحقق صورت عنصری خاصی می شوند. در این حرکت، موضوع حرکت متناوبا تغییر می نماید؛ یعنی در وهله اول که جسم مرکب از ماده اولی و صورت نباتی بود، در مرحله بعد، این مجموع مرکب از ماده و صورت نباتی موضوع می شود برای صورت بعدی که صورت حیوانی است و ماده آن قرار می گیرد. این سیر تکاملی در مراحل بعد نیز ادامه می یابد و در هر مرحله جسم قبلی، ماده برای صورت جسمی بعدی می گردد تا به نوع اخیر برسد. به همین ترتیب در هر مرحله از حرکت، موضوع متحول می گردد و این تغییر موضوع که در فلسفه به "لبس بعد از لبس" معروف است، به صورت کامل می باشد؛ یعنی در هر مرحله از حرکت، کمالی بر موضوع پیشین افزوده می شود؛ زیرا در هر یک از حدود حرکت، فعلیت آن حد و قوه حد پس از آن مجموعا قوه برای فعلیت حرکت بعدی و حد بعدی حرکت می شوند. البته فعلیت نوع را همان صورت اخیر تشکیل می دهد و همه آثار مترتب بر شیء، از آن صورت سرچشمه می گیرد و به همان صورت تعلق دارد؛ زیرا هر حکمی که برای چیزی ثابت می شود از ناحیه فعلیت آن شیء است و فعلیت فقط یک مرتبه است و فعلیت دوم مستلزم از بین رفتن فعلیت قبلی است وگرنه فعلیت های متعدد موجب این می شود که یک شیء در عین اینکه یک شیء است، چند شیء باشد از این رو در حرکت طولی که به حرکت مرکب و حرکت اشتدادی نیز معروف است، صورت پیشین با امدن صورت جدید فعلیت خود را از دست می دهد و جزء ماده صورت جدید می گردد و از این رو، همه آثاری که از مرکب صادر می شود، به صورت اخیر آن، که تنها فعلیت آن است نسبت داده می شود.
هیچ صورتی بدون ماده ممکن نیست که محقق شود همانطور که هیچ ماده ای بدون صورت وجود خارجی نخواهد یافت؛ زیرا صورت حلول می کند و بدون محل که همان ماده می باشد تحققی ندارد و ماده نیز قوه و استعداد محض است و فعلیت آن عبارتست از صورت. یعنی باید صورتی باشد که در ماده حلول کند و با آن ترکیب شود تا با این ترکیب، ماده فعلیت یابد. این حالت جزء از طریق حس و تجربه قابل کشف نیست و فقط با برهان عقلی می توان به وجود آن پی برد.
دیدگاه فلاسفه
پس جسم، مرکب از صورت جسمیه و ماده ای است که به آن "هیولی" یا "ماده حقیقی" گفته می شود. البته این نظر به منسوب به ارسطو و مشهور فلاسفه اسلامی است وگرنه افلاطونیان، برخلاف نظر آنان معتقدند که وجود چنین جوهری که ذاتا فاقد هرگونه فعلیتی باشد قابل اثبات نیست و نخستین ماده، ماده ای است که دارای فعلیت است. با انکار این جوهر (هیولی اولی)، وجود جوهری که به عنوان صورت برای ماده نخستین می باشد نیز مورد انکار قرار می گیرد. به هر حال، طبق نظر مشهور، ماده حقیقی در میان اجسام همان هیولی است و باقی مواد، نسبت به آن، ماده ثانوی و نسبی می باشند و به اعتبار هیولی درونی شان است که ماده خوانده می شوند. به نظر جمهور فلاسفه، این ترکیب از نوع انضمامی نیست بلکه اتحادی است؛ یعنی چنان نیست که در خارج دو وجود باشد یکی متعلق به صورت و دیگری برای ماده بلکه در خارج حقیقتا یک چیز بیشتر وجود ندارد که مرکب از ماده و صورت است و در آن، ماده و صورت متحد شده اند و شیء سومی را به وجود آورده اند.
حرکت طولی
به غیر از این ترکیب میان ماده و صورت، در میان ماهیت های نوعی یک سلسله که از بالا به پایین پی در پی یکدیگر قرار گرفته اند، حرکت تکاملی وجود دارد که به حرکت طولی یا حرکت مرکب معروف است و از نوع عالی شروع و به طرف نوع اخیر ادامه می یابد. در این حرکت صورت های جسمانی به صورت متناوب در این ماده تحقق می یابند و هر یک باعث تحقق صورت عنصری خاصی می شوند. در این حرکت، موضوع حرکت متناوبا تغییر می نماید؛ یعنی در وهله اول که جسم مرکب از ماده اولی و صورت نباتی بود، در مرحله بعد، این مجموع مرکب از ماده و صورت نباتی موضوع می شود برای صورت بعدی که صورت حیوانی است و ماده آن قرار می گیرد. این سیر تکاملی در مراحل بعد نیز ادامه می یابد و در هر مرحله جسم قبلی، ماده برای صورت جسمی بعدی می گردد تا به نوع اخیر برسد. به همین ترتیب در هر مرحله از حرکت، موضوع متحول می گردد و این تغییر موضوع که در فلسفه به "لبس بعد از لبس" معروف است، به صورت کامل می باشد؛ یعنی در هر مرحله از حرکت، کمالی بر موضوع پیشین افزوده می شود؛ زیرا در هر یک از حدود حرکت، فعلیت آن حد و قوه حد پس از آن مجموعا قوه برای فعلیت حرکت بعدی و حد بعدی حرکت می شوند. البته فعلیت نوع را همان صورت اخیر تشکیل می دهد و همه آثار مترتب بر شیء، از آن صورت سرچشمه می گیرد و به همان صورت تعلق دارد؛ زیرا هر حکمی که برای چیزی ثابت می شود از ناحیه فعلیت آن شیء است و فعلیت فقط یک مرتبه است و فعلیت دوم مستلزم از بین رفتن فعلیت قبلی است وگرنه فعلیت های متعدد موجب این می شود که یک شیء در عین اینکه یک شیء است، چند شیء باشد از این رو در حرکت طولی که به حرکت مرکب و حرکت اشتدادی نیز معروف است، صورت پیشین با امدن صورت جدید فعلیت خود را از دست می دهد و جزء ماده صورت جدید می گردد و از این رو، همه آثاری که از مرکب صادر می شود، به صورت اخیر آن، که تنها فعلیت آن است نسبت داده می شود.
wikifeqh: تراکب_صور