ترابی

/torAbi/

لغت نامه دهخدا

ترابی. [ ت ُ ] ( ص نسبی ) در زمان بنی امیه دوستداران حضرت علی بن ابیطالب را ترابی می گفتند. ( اللباب فی تهذیب الانساب ص 171 ).

ترابی. [ ت ُ ] ( ص نسبی ) جمعی در مرو به این نسبت انتساب کنند وبداد و ستد حبوبات اشتغال دارند. ( انساب سمعانی ).

ترابی. [ ت ُ ] ( اِخ ) از اهالی قسطمون و از شعرای قرن دهم هجری است و بوعظ و تدریس اشتغال داشت. اشعار او عارفانه است. ( از قاموس الاعلام ترکی ).

ترابی. [ ت ُ ] ( اِخ ) تقی الدین بن اسماعیل بن یوسف السندی حصکفی الشافعی ، مکنی به ابوبکر، مشهور به ترابی. بسال 920 هَ. ق. در عمادیه در گذشت. او راست : شرح القصاری فی التصریف. ( از اسماء المؤلفین ص 238 ).

ترابی. [ ت ُ ] ( اِخ ) زاهد نخشبی ، ابن احمد. محدث است. ( منتهی الارب ).

ترابی. [ ت ُ ] ( اِخ ) عبدالکریم بن عبدالرحمن. محدث است. ( منتهی الارب ).

ترابی. [ ت ُ ] ( اِخ ) محمدبن ابی الهیثم. محدث است. ( منتهی الارب ). ابوبکربن ابی الهیثم محمدبن عبدالصمد ترابی.ابن ماکولا گوید وی ابوبکر محمدبن ابی الهیثم عبدالصمد الترابی المروزی است. از ابومجد عبداﷲبن احمدبن حمویه السرخسی روایت کند و از او حسین بن مجدالفراء البغوی و ابوالمظفر سمعانی که هر دو تن شافعی اند و جز آن دو روایت دارند. وی در ماه رمضان 463 هَ. ق. در سن 96سالگی درگذشت. ( اللباب فی تهذیب الانساب ص 171 ).

ترابی. [ ت ُ ] ( اِخ )محمدبن مروزی ، ابن احمد. محدث است. ( منتهی الارب ).

ترابی. [ ت ُ ] ( اِخ ) مصطفی افندی. از شعرای عثمانی در قرن دهم هجری و از اهالی کلیل است. دارای اشعاری لطیف است و در ذکر تاریخ مهارتی دارد. ( از قاموس الاعلام ترکی ).

ترابی. [ ت ُ ] ( اِخ ) نصربن یوسف. محدث است. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

نصر ابن یوسف محدث است .

پیشنهاد کاربران

تیره ترابی
باغ تراب ذیلایی
در دهستان جهانگیری *زیلابی *
محل سکونت اولاد تراب از طایفه خلیلی بیگیوند پلنگ ایل منجزی بهداروند بود
این اولاد همراه
اولاد ابن علی - کای گردو - عیدی - معصوم علی - ذوالفقاری . . . . .
کوچ کردند

ترابی یعنی خاکی خاکی

بپرس