تحویل

/tahvil/

مترادف تحویل: استرداد، واسپاری، واگذاری، بازدهی، انتقال، تبدیل، تغییر، جابه جایی، سپردن، واسپردن، واگذار کردن

برابر پارسی: واگذاری، واسپاری، واسپردن، بهره برداری

معنی انگلیسی:
consignment, delivery, surrender, reduction

لغت نامه دهخدا

تحویل. [ ت َح ْ ] ( ع مص ) مُحال گردانیدن چیزی را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). || بگردانیدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ). برگردانیدن. ( منتهی الارب ) ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ نظام ). تحویل چیزی به کسی ؛ برگرداندن آن. ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). تغییر و تبدیل. ( ناظم الاطباء ) : قل ادعوا الذین زعمتم من دونه فلایملکون کشف الضر عنکم و لا تحویلاً. ( قرآن 56/17 ). سنة من قد ارسلنا قبلک من رسلنا و لاتجد لسنتنا تحویلاً. ( قرآن 77/17 ). و لن تجد لسنةاﷲ تحویلاً. ( قرآن 43/35 ). || تغییر شکل و صورت. ( ناظم الاطباء ). || نقل کردن چیزی از جایی به جایی دیگر. ( اقرب الموارد ). انتقال. ( ناظم الاطباء ) : دیگران در تحویل تعجیل و مسارعت می نمودند. ( کلیله و دمنه ).
نه خاقانیم گر همی عزم تحویل
مصمم از این کلبه غم ندارم.
خاقانی.
چون سکندر من و تحویل به ظلمات عراق
که سوی چشمه حیوان شدنم نگذارند.
خاقانی.
|| ( اصطلاح دیوان جیش ) نقل نام و رزق سپاهی از جریده ای به جریده دیگر. ( از مفاتیح ). || ( اصطلاح موسیقی ) پرده شکستن. رجوع به تحویلات شود. || نزد محاسبان ، صرف کسر است از مخرجی به مخرج دیگر. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). || گفته اند نزد محدثان انتقال است از اسنادی به اسناددیگر. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). || قلب کردن. ازاله کردن. ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). || سپردن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). سپردگی. ( ناظم الاطباء ). تسلیم کردن چیزی به کسی. ( فرهنگ نظام ). || حواله نمودن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). حواله. ( ناظم الاطباء ). در علم استیفا، حواله کردن. ( نفایس الفنون قسم اول ص 105 ). || تحویل عین ؛ حَولاء گردانیدن چشم کسی را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). || بگردیدن. ( تاج المصادر بیهقی ). برگردیدن و برگشتن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). برگشتن بسوی چیزی ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). بازگشتن. ( ناظم الاطباء ). || تحویل ناقه ؛ آبستن نشدن شتر ماده از گشن دادن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از قطر المحیط ). || تحویل زمین ؛ خطا کردن آن یک سال در زراعت وبه صواب رسیدن در سال دیگر. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). و قول اهل بلادنا: حول التوت ؛ اذا ترک اغصانه هو من هذا. ( اقرب الموارد ). || تحویل چیزی ؛ منتقل شدن آن. ( اقرب الموارد ). تحول آن. ( قطر المحیط ). || داخل شدن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). || ( اصطلاح نجوم ) توجه کوکبی است از آخر برج به اول برج دیگر، مانند انتقال شمس از درجه اخیر حوت به درجه اولی از حمل. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). در علم هیئت ،منتقل شدن کوکبی از آخر برجی به اول برج و تحویل قمر را انتقال گویند. ( فرهنگ نظام ). انتقال خورشید از برج حوت به برج حمل و یا از برجی به برج دیگر و یا انتقال هر یک از سیارات از برجی به برجی دیگر. ( ناظم الاطباء ). در اصطلاح نجومی ، انتقال کوکبی بر توالی از آخر برجی به اول برج دیگر، مانند انتقال آفتاب از حوت به حمل و آنرا حلول نیز نامند. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

برگردانیدن، انتقال دادن، جابجاکردن، انتقال
۱- ( مصدر ) جابجا کردن . ۲- تغییر دادن تبدیل کردن . ۳- بر گردانیدن گردانیدن . ۴- وا سپردن باز دادن . ۵- حواله کردن . ۶- ( مصدر ) جابجا شدن در آمدن . ۷- بر گشتن .۸- بار بستن کوچ کردن کوچیدن . ۹ - انتقال یافتن خورشید از برج حوت ببرج حمل یا سیاره ای از برجی ببرج دیگر. ۱٠ - ( اسم ) انتقال . ۱۱- تغییر تبدیل . ۱۲- برگشت . ۱۳ - ( اسم )خراج مالیات . ۱۴ - محصول . ۱۵- پول نقد سرمایه . جمع : تحولات . یا تحویل سال . تبدیل سال کهن بسال نو مخصوصا تحویل سال شمسی پیشین بسال شمسی نو.

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - جابه جا کردن . ۲ - تغییر دادن . ۳ - سپردن کاری یا چیزی به کسی .

فرهنگ عمید

۱. برگردانیدن.
۲. انتقال دادن، جابه جا کردن، ازجایی به جای دیگر نقل کردن.
۳. سپردن چیزی به کسی.
۴. (اسم ) (ادبی ) = زشت * زشت وزیبا
* تحویل سال: تمام شدن سال پیش و آغاز سال نو خورشیدی.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] تحویل (ابهام زدایی). تحویل ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • تحویل (حدیث)، اصطلاحی حدیثی به معنای انتقال از سندی به سند دیگر• تحویل (فقه)، جابه جا کردن و از حالی به حالی برگرداندن و همچنین تسلیم مال تعهّد شده به متعهّدٌلَه• تحویل (نجوم)، اصطلاحی در نجوم به معنای انتقال نجوم در آسمان از برجی به برج دیگر
...

[ویکی فقه] تحویل (حدیث). تحویل، اصطلاحی حدیثی به معنای انتقال از سندی به سند دیگر است.
در اصطلاح محدّثان اگر حدیثی دو یا چند سند داشته باشد، برای اختصار، حدیث را با همه سندها به طور کامل نقل نمی کنند، بلکه ابتدا همه سندهای حدیث را ذکر می کنند و در نهایت «متن» حدیث را می آورند.

نحوه تشخیص سندهای مختلف یک حدیث
برای این که این سندهای مختلف درهم نیامیزند یا این توهم پیش نیاید که نویسنده حدیث را ناتمام رها کرده، بین دو سند معمولاً از علامت رمز حاستفاده می شود؛ این علامت در علوم مختلف اسلامی، رمزِ کلمات گوناگونی است.


ریشه حاز گرفته شده از واژه تحویل
برخی معتقدند که حاز واژه تحویل گرفته شده است. در خواندن یا نخواندن آن و نیز در چگونه خواندن آن نیز اختلاف وجود دارد.
نَوَوی، ابن صلاح و سیوطی آن را به صورت حاء خوانده اند. قاسمی تلفظ واژه تحویل را برای آن نیکو شمرده است و محمدرضا مامقانی گفته است که برخی حدیث پژوهان آن را حیلوله خوانده اند.

نحوه انتقال از سندی به سندی دیگر در نزد مشایخ ثلاثه
...

[ویکی فقه] تحویل (فقه). جابه‏جا کردن و از حالی به حالی برگرداندن و همچنین تسلیم مال تعهّد شده به متعهّدٌلَه را تحویل می گویند و از تحویل به معنای نخست در باب طهارت و صلات به مناسبت سخن رفته است.
هنگام وضو اگر انگشتر و مانند آن از چیزهایی که مانع رسیدن آب به پوست می‏شوند در دست باشد واجب است با جابه‏جا کردن و چرخاندن آن آب را به پوست برساند و اگر انگشتر مانع نباشد بنابر تصریح برخی جابه‏جا کردن آن مستحب است.

جابه جا میت
نقل و جابه‏جا کردن میت پس از دفن به غیر مشاهد مشرّفه و نیز بنابر مشهور به مشاهد مشرفه جایز نیست.

جابه جا کردن انگشتر در نماز
انگشتر را از انگشتی به انگشت دیگر کردن در حال نماز به منظور حفظ عدد رکعات، جایز است.

تحویل عبا در نماز استسقا
...

[ویکی فقه] تحویل (نجوم). تحویل، اصطلاحی است که هم درنجوم کاربرد دارد که به معنای انتقال نجوم در آسمان از برجی به برج دیگر و هم اصطلاحی در ریاضیات دوره اسلامی می باشد.
تحویل، به معنای منتقل شدن نقطه ای در آسمان از آخر برجی به آغاز برج دیگر در جهت توالی بروج می باشد.
عکس تحویل
در نجوم اگر انتقال مذکور در خلاف توالی بروج باشد، به آن « عکس تحویل » می گویند. نقطه ای که منتقل می شود، می تواند مرکز یک سیاره، ماه، خورشید یا گره های مداری ماه یا اوج و گره های مداری سیارات باشد. ثبت زمان تحویلِ نقاطِ اوج و گره های مداری سیارات در تقویم های نجومی معمول نبوده است.
اسامی دیگر تحویل
در نجوم دوره اسلامی، مهمترین مصداق تحویل را انتقال خورشید از برج حوت به حمل می دانسته اند و آن را با نام های تحویل سال (سنه)، تحویل سال عالم، تحویل حمل و حلول سال نامیده اند. لحظه ورود خورشید به حمل را ساعت تحویل می نامند.
اهمیت تحویل خورشید
...

دانشنامه عمومی

تحویل (فیلم ۲۰۰۵). تحویل یک فیلم انیمیشن کوتاه محصول سال ۲۰۰۵ میلادی است که توسط هنرمند دیجیتال و تجسمی آلمانی ، طراح گرافیک و فیلمساز تیل نواک است که به عنوان پروژه پایان نامه او ساخته شده است. [ ۱] [ ۲] [ ۳]
↑ خطای یادکرد: خطای یادکرد:برچسب < ref> ‎ غیرمجاز؛ متنی برای یادکردهای با نام Hamburger Abendblatt وارد نشده است. ( صفحهٔ راهنما را مطالعه کنید. ) . ↑ خطای یادکرد: خطای یادکرد:برچسب < ref> ‎ غیرمجاز؛ متنی برای یادکردهای با نام Die Woche وارد نشده است. ( صفحهٔ راهنما را مطالعه کنید. ) . ↑ خطای یادکرد: خطای یادکرد:برچسب < ref> ‎ غیرمجاز؛ متنی برای یادکردهای با نام Frankfurter Allgemeine Zeitung وارد نشده است. ( صفحهٔ راهنما را مطالعه کنید. ) .
• فیلم های ۲۰۰۵ ( میلادی )
• فیلم ها به زبان انگلیسی
• فیلم ها درباره دنیاهای موازی
• فیلم های اولین ساخته کارگردان ۲۰۰۵ ( میلادی )
• فیلم های پویانمایی رایانه ای ۲۰۰۵ ( میلادی )
• فیلم های پویانمایی علمی - تخیلی آلمانی
• فیلم های خیال پردازی پویانمایی آلمانی
• فیلم های خیال پردازی تاریک
• فیلم های خیال پردازی علمی
• فیلم های سه بعدی ۲۰۰۵ ( میلادی )
• فیلم های سه بعدی آلمان
• فیلم های علمی تخیلی ۲۰۰۵ ( میلادی )
• فیلم های علمی تخیلی دهه ۲۰۰۰ ( میلادی )
• فیلم های فانتزی ۲۰۰۵ ( میلادی )
• فیلم های فانتزی دهه ۲۰۰۰ ( میلادی )
• فیلم های کوتاه ۲۰۰۵ ( میلادی )
• فیلم های کوتاه پویانمایی آلمان
• فیلم های کوتاه پویانمایی دهه ۲۰۰۰ ( میلادی )
• فیلم های کوتاه پویانمایی سه بعدی
• فیلم های ماجراجویی - تخیلی
• فیلم های ماجراجویی دهه ۲۰۰۰ ( میلادی )
• فیلم های مستقل ۲۰۰۵ ( میلادی )
• فیلم های مستقل آلمان
• فیلم های ویروسی
• صفحه های دارای خطا در ارجاع
• صفحه های با یادکرد خراب ( فقدان منبع )
عکس تحویل (فیلم ۲۰۰۵)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

مترادف ها

transfer (اسم)
واگذاری، انتقال، سند انتقال، تحویل، نقل

livery (اسم)
جیره، جامه، تسلیم، تحویل، رد و بدل، علیق اسب، لباس مستخدم

transference (اسم)
حواله، تحویل، نقل

prehension (اسم)
گرفتن، قبض، تسلیم، اخذ، تحویل

delivery (اسم)
رهایی، تسلیم، تفویض، تحویل

rendition (اسم)
تفسیر، تسلیم، تحویل، ترجمه، بازگردانی

solstice (اسم)
تحول، تحویل، انقلاب، نقطه انقلاب

فارسی به عربی

تسلیم , زی , نقل

پیشنهاد کاربران

واژه تحویل
معادل ابجد 454
تعداد حروف 5
تلفظ tahvil
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی]
مختصات ( تَ ) [ ع . ] ( مص م . )
آواشناسی tahvil
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
...
[مشاهده متن کامل]

فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد

دیر شد هندزفری
بله
تحویل: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
پربت parbat ( سغدی: parbaqt )
هابر hābar ( سغدی: ثابر şābar )
( زنجیره ی تامین ) دریافت کالا در انبار Receive
( تجارت الکترونیک ) ( فروش اینترنتی ) delivery منظور تحویل کالا به مصرف کننده نهایی است
( صنعت پخش ) distribution منظور تحویل کالا به مشتری ( مغازه یا عرضه کننده ) است کسی که می خرد تا به مصرف کننده نهایی بفروشد.
تحویل گرفتن کسی یعنی اهمیت دادن به او
واژه تحویل این شکلیش عربی ولی این شکلیش تهویل پارسی است در نتیجه این واژه یعنی تهویل این طور صد درصد پارسی است.
🇮🇷 واژه ی برنهاده: واسپرد 🇮🇷
معنی تحویل بدهید را اگر واساریدمعنی کنیم پس معنی فارسی ( تحویل دادن چیزی به کسی ) چی میشه
برده رسانی
تَحویل
واژه ای اَرَبی با ریشه یِ سه تاییِ " حَوَلَ " دَر ریختارِ تَفعیل که کارواژه یِ واداری یا گُذَرا بَرابَر با واگُذاراندَن اَست. کارواژه یِ نا گُذَرایِ آن واگُذاشتَن یا واگُذاریدَن که بَرابَر با " تَحَوُّل "می باشَد.
...
[مشاهده متن کامل]

گُذاشتَن یا گُذارین بایَد گُداشتَن یا گُداریدَن بوده باشَد. هَرچَند دَر پارسیِ میانه واتِ " ذال " بود داشته وَلی دَر پارسیِ نو دیگَر این وات به لَب نِمی آیَد. کالبُدشِکافیِ :
گُداشتَن : گُ - داش - ت - اَن
گُداریدَن: گُ - دار - اید - اَن
گُ : پیشوَندی که دَر پارسیِ میانه " وی" لَبیده می شُده که دَر ویراستَن دوباره زِنده گَشته اَست وَ دَر پارسیِ نو " گُ " واگویی می شَوَد که دَر واژه هایِ کُهَن به جای مانده اَست ، مِسلِ : گُریختَن ، گُواشتَن ، گُداختَن ، گُماشتَن ، گُسَستَن ، گُسیختَن ، گُشودَن ، . . . به مینه یِ " جُدا ، پاره ، گُسَسته " اَست.
داش ، دار : سِتاکِ داشتَن وَ داریدَن
وات هایِ " ت ، اید " نِشانِ زَمانِ گُزَشته ( گُذَشته )
اَن : نِشانِ کَردَن ، اَنجام دادَن
گُداشَتَن : اینکه چیزی یا کَسی را که داریم اَز خود جُدا ، دور بُکُنیم.
" حول " دَر زَبانِ اَرَبی گویا وامواژه اَست زیرا با - holo دَر لاتینی هَمسان اَست ، مانَندِ : hologram
حول مینه یِ دُور وُ بَر ، پیرامون ، گِرداگِرد می دَهَد.
ما بایَد بیشتَر اَز تَوانایی هایِ زَبانِ پارسی بَرایِ یِک زَبانِ سامانمَند وُ ژَرف وُ ریز بینانه ( دَقیق ) بَهره بِبَریم تا آن بَرایِ زَبانِ دانِش ها وُ دینِش هایِ نُوین بیاماییم ( آماده کُنیم ) .
دیگَر پیشوَندهایِ پارسی با کارواژه یِ داشتَن :
آداشتَن ، اَفداشتَن ، اَنداشتَن ، پِیداشتَن ، پیراداشتَن ، دَرداشتَن ، بَرداشتَن ، واداشتَن ، ویداشتَن ، هَمداشتَن ، گُداشتَن ، اَبَرداشتَن ، آزداشتَن ( زِداشتَن ، زُداشتَن ، سِداشتَن ، شِداشتَن ) ، فَرداشتَن ، فَراداشتَن ، فُروداشتَن ، زاداشتَن ، بازداشتَن. . . وَ بِسیاری دیگَر .
واژه هایِ اَرَبیِ بَرساخته اَز ستاکِ حَوَلَ :
تَحویل ، تَحَوُّل ، مُحَوَّل ، مُحَوَّله ، مُتِحَوِّل. . .

این برابر های پارسی واژه ی تحویل همه شون معنای تحویل دادن میدهد، چون ما تحویل گرفتن هم داریم، بنابراین واژه های پارسی برابر آن گرفتن، بدست گرفتن، در دست گرفتن هم میتواند جایگزین شوند!
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس