از تیمم وارهاند جمله را
وز تحری طالبان قبله را.
مولوی ( مثنوی ).
همچو قومی که تحری می کنندبر خیال قبله هر سو می تنند.
مولوی ( مثنوی ).
چون تحری در دل شب قبله راقبله نی و آن نماز او را روا.
مولوی ( مثنوی ).
|| صواب ترین جستن. ( تاج المصادر بیهقی ). صواب جستن. ( زوزنی ) ( ترجمان علامه ٔجرجانی ترتیب عادل بن علی ). صواب جستن و سزاوار و بهترین جستن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). رأی صواب ترین جستن. ( منتهی الارب ). طلب چیزی که در غالب گمان درخوراستعمال باشد و یا طلب شایسته ترین دو امر. ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ). طلب احدی الامرین و اولاهما. ( تعریفات جرجانی ). چیز شایسته و صواب جستن. ( فرهنگ نظام ) : گفت دلقک من نمیگویم گذار
لیک میگویم تحری پیش آر.
مولوی ( مثنوی ).
بی تحری واجتهادات هدی هرکه بدعت پیش گیرد از هوی.
مولوی ( مثنوی ).
|| ( اصطلاح فقه ) تحری در شرع طلب چیزی است از عبادات به حقیقت گونه هنگامی که دانستن حقیقت آن متعذر باشد و این تحقیق گونه را در معاملات توخی گویند و در عبادت تحری... و تحری جز شک و ظن است ، چه شک حالت مساوی بودن دو طرف علم و جهل است نسبت به چیزی و ظن ترجیح یکی از دو جانب است بدون دلیل ، لیکن تحری ترجیح یکی از دو جانب است بخاطر دلیلی که بدان بطرف علم راه برده شود هرچند بدان به حقیقت علم نرسند. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). || جستجو کردن. جستن. طلبیدن : تا این غایت هر کار که از عزم ماضی او به امضا رسیده... رعایت رضای ایزد سبحانه و تعالی و تحری مرضات او در آن مضمون و مدعی بوده است. ( سندبادنامه ص 217 ). و مرا ایثار رضا و تحری فراغ بر جمله مهمات و معضلات مقدم باشد. ( سندبادنامه ). و طاعت و مطاوعت ایشان با تحری رضای خویش و انبیا که نواب مطلق اند برابر داشت. ( سندبادنامه ). و بشرایط مرافقت و مصادقت در تحری مراضی و توخی مطالب و مباغی آن حضرت قیام نمودی. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران صص 46 - 47 ). و پسر خواهرزاده را در التزام خدمت و تحری مراضی و توخی مباغی او مثال داد. ( ایضاً ص 229 ). || درنگ کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). تحری به مکانی ؛ درنگ کردن در جایی. ( منتهی الارب ). درنگ کردن به جایی. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). تمکث به مکانی. ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ).