[ویکی فقه] تَجَدُّدِ اَمْثال، اصطلاحی کلامی ، عرفانی و فلسفی، به معنای از بین رفتن چیزی و پدید آمدن همانند آن. این اصطلاح از نظرگاههای متفاوت دربارۀ رابطه موجودات با مبدأ آفرینش، در معانی و مباحث مختلفی به کار رفته است.
اشاعره که به پذیرش نظریه ذره یا جوهر فرد شهرت دارند، معتقدند که عالم از جوهر واحد ثابت و اَعراض مختلف و در عیـن حال، متجدد یا نوشونده ای تشکیل شده است. این اعراض همـواره در تغیر و تبدل اند، به گونه ای که هیچ عَرَضی در دو آن (لحظه) باقی نمی ماند. تمامی تغیرات و تحولاتی که در صور موجودات دیده می شود، در حقیقت ناشی از تبدل اعـراض آنهـا ست که بـر این جوهر واحد ثابت و لایتغیر ــ که خـود متشکل از ذرات بی شمار و یا جـوهر فرد است ــ عارض می شود. این دیـدگاه در اصل «تجدد اعـراض» و قاعدۀ «العرض لایبقی زمانیـن» بار نمـوده شـده است.
منشأ نظریه
منشأ نظریه «تجدد اعراض» آن بوده است که گمان کرده اند اگر اعراض نیز همانند جواهر ثابت باشند، لازم می آید خلقت و آفرینش تعطیل شود و این با اعتقاد به حضور دائمی خداوند به عنوان خالق و برپا دارندۀ عالم هستی از سویی، و نیازمندی جهان به وی از سوی دیگر منافات دارد. اما با قول به این اصل در واقع، جواهر و اعراض هر دو در بقا، نیازمند به حق تعالی خواهند بود، چون بقای جواهر نیز خود مشروط به اعراض است و اعراض هم که در حال تجددند، درنتیجه، هر دو در بقا محتاج به خداوند خواهند بود و از آنجایی که عالم امکان از جواهر و اعراض تشکیل شده، بنابراین، استمرار وجود جهان به این است که ارادۀ خداوند در هر لحظه به تجدد امثال موجودات تعلق می گیرد.
نظریه تجدد جواهر
برخی از متکلمان دیگر، نظیر نظّام (د ۲۳۱ق/۸۴۶م) و تفتازانی (د ۷۹۲ق/۱۳۹۰م) قاعدۀ مذکور را گسترش داده اند و تجدد را نه تنها در اعراض، بلکه در جواهر نیز قائل شده اند. دلیل این گسترش نزد نظام این بوده است که جوهر در نظر وی مجموعه ای از اعراض گرد هم آمده است. اصطلاح جوهر و عرض در کلام وی گاه با یکدیگر تداخل پیدا می کنند، چنان که گاه اجسام را اعراض، و یا به عکس، اعراض را اجسام نامیده است. وی رنگ و مزه و بوی را نیز از جمله اجسام به شمار آورده است. به عقیدۀ نظام هیچ جسمی خواه فلکی یا عنصری، بسیط یا مرکب ، ناطق یا غیر ناطق نمی تواند در دو آن باقی باشد، بلکه همواره در تغییر و دگرگونی است. تفتازانی برخلاف دیگران تجدد در اجسام را آن چنان مسلم گرفته است که از طریق آن به تجدد در اعراض استدلال می کند.
عدم تجدد اجسام
...
اشاعره که به پذیرش نظریه ذره یا جوهر فرد شهرت دارند، معتقدند که عالم از جوهر واحد ثابت و اَعراض مختلف و در عیـن حال، متجدد یا نوشونده ای تشکیل شده است. این اعراض همـواره در تغیر و تبدل اند، به گونه ای که هیچ عَرَضی در دو آن (لحظه) باقی نمی ماند. تمامی تغیرات و تحولاتی که در صور موجودات دیده می شود، در حقیقت ناشی از تبدل اعـراض آنهـا ست که بـر این جوهر واحد ثابت و لایتغیر ــ که خـود متشکل از ذرات بی شمار و یا جـوهر فرد است ــ عارض می شود. این دیـدگاه در اصل «تجدد اعـراض» و قاعدۀ «العرض لایبقی زمانیـن» بار نمـوده شـده است.
منشأ نظریه
منشأ نظریه «تجدد اعراض» آن بوده است که گمان کرده اند اگر اعراض نیز همانند جواهر ثابت باشند، لازم می آید خلقت و آفرینش تعطیل شود و این با اعتقاد به حضور دائمی خداوند به عنوان خالق و برپا دارندۀ عالم هستی از سویی، و نیازمندی جهان به وی از سوی دیگر منافات دارد. اما با قول به این اصل در واقع، جواهر و اعراض هر دو در بقا، نیازمند به حق تعالی خواهند بود، چون بقای جواهر نیز خود مشروط به اعراض است و اعراض هم که در حال تجددند، درنتیجه، هر دو در بقا محتاج به خداوند خواهند بود و از آنجایی که عالم امکان از جواهر و اعراض تشکیل شده، بنابراین، استمرار وجود جهان به این است که ارادۀ خداوند در هر لحظه به تجدد امثال موجودات تعلق می گیرد.
نظریه تجدد جواهر
برخی از متکلمان دیگر، نظیر نظّام (د ۲۳۱ق/۸۴۶م) و تفتازانی (د ۷۹۲ق/۱۳۹۰م) قاعدۀ مذکور را گسترش داده اند و تجدد را نه تنها در اعراض، بلکه در جواهر نیز قائل شده اند. دلیل این گسترش نزد نظام این بوده است که جوهر در نظر وی مجموعه ای از اعراض گرد هم آمده است. اصطلاح جوهر و عرض در کلام وی گاه با یکدیگر تداخل پیدا می کنند، چنان که گاه اجسام را اعراض، و یا به عکس، اعراض را اجسام نامیده است. وی رنگ و مزه و بوی را نیز از جمله اجسام به شمار آورده است. به عقیدۀ نظام هیچ جسمی خواه فلکی یا عنصری، بسیط یا مرکب ، ناطق یا غیر ناطق نمی تواند در دو آن باقی باشد، بلکه همواره در تغییر و دگرگونی است. تفتازانی برخلاف دیگران تجدد در اجسام را آن چنان مسلم گرفته است که از طریق آن به تجدد در اعراض استدلال می کند.
عدم تجدد اجسام
...
wikifeqh: تجدد_امثال