تبوک

لغت نامه دهخدا

تبوک. [ ت َ ] ( اِ ) طبقی باشد بر مثال دف. بقالان مأکولها در آنجا کنند. ( لغت فرس اسدی چ اقبال ص 259 ) . بمعنی اخیر تبوراک ( تبنگ ) است. ( فرهنگ جهانگیری ). طبق پهن حلوائیان. ( فرهنگ رشیدی ). طبقی باشد که بقالان اجناس و نانبایان نان در آن نهند. ( برهان ). طبقی باشدمانند دف. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). طبقی است ماننددف که بیشتر بقالان دارند و بدان طعام خورند. ( شرفنامه منیری ). طبق پهن چوبی مثال دف که بقالان داشتند. ( فرهنگ نظام ). طبق پهن که نان و اجناس بقالی در آن نهند. ( ناظم الاطباء ). طبق چوبین باشد بر مثال دفی که بقالان مأکولات از دانه و میوه و آنچه بدان ماند در وی کنند حالا آن را تبنگ خوانند. ( اوبهی ) :
من فراموش نکردستم و نه خواهم کرد
آن تبوک جو و آن ناوه اشنان ترا.
منجیک ( از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 259 ).
خاک بر تارک دوات و قلم
حبذا دبه و جوال و تبوک.
شمس فخری ( از فرهنگ جهانگیری ).
رجوع به لسان العجم شعوری ج 1 ص 281 و ص 306 ورق الف شود.

تبوک. [ ت َ ] ( اِخ ) نام قلعه ای در کنار قلزم که حضرت رسالت ( ص ) از کفار گرفتند. ( برهان ). حصنی است بر ساحل دریای قلزم. کذا فی عجائب البلدان. ( شرفنامه منیری ). نام موضعی میان حجر و ناحیه شام که غزوه آنجا مشهور است. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). نام جایی است مابین وادی القری و شام که پیغمبر ما تا آنجا برای غزوه با روم تشریف برده بودند. در این صورت این لفظ عربی است. ( فرهنگ نظام ). شهرکی است به عربستان با مردم بسیار اندر میان بیابان نهاده. ( حدود العالم ). موضعی است بین وادی القری و شام و گفته اند برکه ای است پسران سعد را که از بنی عذره اند. ابوزید گوید: تبوک بین حجر و اول شام است بر چهارمنزلی از حجر بجانب نیمه راه شام... گویند اصحاب ایکه که شعیب به آنان مبعوث شد بدانجا بودند... و تبوک بین جبل حِسمَی و جبل شَروَرَی است... پیغمبر ( ص ) بسال نهم هجری برای جنگ بدانجا حرکت کرد. ( از معجم البلدان ) :
این رئیسان یار دین گردند خوش
بر عرب اینهاسرند و بر حبش
بگذرد این صیت از بصره و تبوک
زانکه الناس علی دین الملوک.
مولوی.
نیم شب دلقی بپوشید و برفت
از میان مملکت بگریخت تفت
تا بیامد خشت میزد در تبوک
با ملک گفتند شاهی از ملوک
امروءالقیس آمده ست اینجا بکدبیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

شهرکی در راه حج از دمشق به مدینه. یا ( غزوه ) در رجب سال نهم هجرت حضرت رسول ص با سپاه اسلام که تعداد آنان به ۳٠٠٠٠ میرسید بعزم جنگ با روم بطرف شام حرکت کرد و در تبوک از امرای عرب و روسای قبایل چندی را مغلوب کرد لکن پیش از آنکه سپاه روم برسد بعلت صدمات بسیاری که در راه بسپاهیان رسیده بود بمدینه برگشت.
محمد بن جریر رحمه الله علیه گویند که پیغمبر صلی الله علیه و سلم مردمان را آگاهی داد که به تبوک روند و توانگران را بفرمود که درویشان را یاری کنید به ستور و نفقه و هر کسی بمقدار خویش چیزی میدادند و عثمان اندرین غزو چندان نیکوئی کرد از خواست. خویش که کس نکرد . پس همه کس بیرون شدند توانگر و درویش و بیمار و درست . و سپاه عرض کرد و بیماران و نابینایان و درویشان را که ایشان چیزی نداشتند - باز گردانید و خدای عز و جل در شان ایشان آیه فرستاد : ( لیس علی الضعفا و لا علی المرضی و لا علی الذین لایجدون ماینفقون حرج اذا نصحو الله و رسوله ما علی المحسنین من سبیل و الله غفور رحیم . )

فرهنگ عمید

نوعی طبق چوبی: من فراموش نکردستم و نخواهم کرد / آن تبوک جو و آن تاوۀ اشنان تو را (منجیک: شاعران بی دیوان: ۲۱۸ ).

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] تبوک (قرآن). تبوک، نام جایی است میان وادی القری و شام که پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلّم تا آنجا برای جنگ با رومیان پیش رفتند. (در سال نهم هجری) پس از آنکه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلّم از طائف به مدینه بازگشت از مردم خواست تا آماده پیکار با رومیان شوند. این نبرد، غزوه تبوک نام گرفت. در نقلهای تاریخی آمده است که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلّم معمولا مقاصد جنگی و هدف نهایی خود را پیش از شروع جنگ روشن نمی ساخت تا اسرار به دست دشمنان نیفتد؛ ولی در غزوه تبوک آن را به صراحت اعلام کرد، زیرا پرشمار بودن دشمنان و دشواری سفر اقتضا می کرد که مسلمانان از پیش آماده شوند.
این جنگ دست آوردهایی داشت که یکی از دستآوردهای آن شناختن منافقان و جداسازی آنان از جامعه مومنین بود.
← جدا کننده مومنان از منافقان
۱. ↑ . لغت نامه، ج۴، ص۵۶۰۲، «تبوک».۲. ↑ تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج۷، ص۴۱۲.
فرهنگ قرآن، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله «تبوک (قرآن)»
...

دانشنامه عمومی

تبوک (شهر). تبوک ( به عربی: تبوک ) ، شهری است در کشور پادشاهی عربستان سعودی واقع در شبه جزیره عربستان. این شهر به ( دروازه شمالی عربستان ) مشهور است. شهر آبادی در شمال شبه جزیرهٔ عربستان در ناحیهٔ حجاز، ویکی از شهرهای بزرگ عربستان در نزدیک ترین نقطهٔ راه بلاد الشام قرار دارد.
«شهر تبوک» در ۲۰۰ کیلومتری شهر تیماء واقع شده است، ودارای هوای معتدل است. این شهر در سره راه ارتباطی کشور اردن به شهر مدینه واقع شده است. أطراف «شهر تبوک» باغ های نخل خرما احاطه نموده است.
جمعیت این شهر بر اساس سرشماری سال ۲۰۰۴ میلادی ۸۹۵۰۰۰ هزار نفر نشان می دهد که از اهل سنت و از شاخه مالکی هستند. بیشتر مردمش پیشهٔ کشاورزی دارند. باغات مرکبات و میوه جات و نخل خرما وصیفی جات و شتوی در أطراف این شهر فراوان أست، و در حدود ۳ هزار هکتار زمین زیر کشت دارد.
«شهر تبوک» از شهرهای بسیار قدیمی است، و از قدیمی ترین شهرهای وادی القری و بلاد الشام است، و در أصل نام این منطقه «برکة» بوده است؛ و از مساکن ( سعد بن بنی عذره ) ، و دارای قلعه ای به نام «حصن عین النخلة» بوده است. گویند:أصحاب الأیکه قوم نبی الله شعیب در این مکان ساکن بوده اند. آخرین غزوهٔ پیغمبر در این مکان بوده است، هنگامی که جیش مسلمین به سرپرستی پیامبر اسلام به این مکان می رسند در جوار چشمهٔ آب کوچکی مستقر شدند، پیغمبر دستور داد کسی دست به منبع آب چشمه نزند، اما دو نفر افراد جیش مسلمین بواسطهٔ سر نیزه در چشمه احداثی نمودند برای افزودن جریان آب چشمه، پیغمبر متوجه آنجا شد، خطاب به آن دونفر گفت: ( مازلتما تبوکان ) ، از آن به بعد نام مکان «تبوک» گذاشته شد.
عکس تبوک (شهر)عکس تبوک (شهر)عکس تبوک (شهر)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

تَبوک
تَبوک
شهری در شمال غربی عربستان سعودی، با ۲۹۲,۶۰۰ نفر جمعیت (۱۹۹۳). واحه ای است که نخل های خرما آن را احاطه کرده اند و به سرعت در حال تبدیل شدن به یکی از مناطق مهم صنعتی است. پایگاه نظامی بزرگی نیز دارد. در ۱۶۹۴ ترک ها دژی در این شهر بنا کردند که آثار آن هنوز باقی است. تبوک بعدها یکی از ایستگاه های مسیر راه آهنِ حجاز شد، ولی اکنون از آن استفاده نمی کنند.

پیشنهاد کاربران

تبوک ؛ دارای طبقه
انطباق ؛ هم طبقه بودن ، هم سطح و هم تراز بودن. به لحاظ تاپ بودن مطابق هم بودن.
درک بهتر مطلب فوق مرتبط با کلمات هم ریشه با کلمه ی طبقه در متن زیر تحلیل و تبیین شده است ؛
...
[مشاهده متن کامل]

اتابک ؛ طبقه بالا ، در تاپ کار بودن به لحاظ طبقات اجتماعی
طبقه ؛ مفهوم کلمه ی طبقه در ساختمان، اشاره به یک فضایی دارد که در تاپ کار top واقع شده باشد.
طَبَق ؛ ظرفی پایه دار و کاسه مانند که دارای حجم و عمق بیشتری نسبت به دیگر ظروف باشد به گونه ای که محتویات درون ظرف از سطح زمین در تاپ کار واقع شده باشند.
اگر مسیر ایجاد کلمه ی طَبَق و طبقه را در آبراه جریان سیال ایجاد کلمات پیگیری کنیم تا ببینیم از چه مسیری به این ساختمان رسیده و به چه جهت های دیگری جریان پیدا می کند کلمه ی طبقه ، طبقات و مطابق و انطباق نزدیکترین کلماتی هستند که در پهنه ی واژگان و دریای لغات قابل مشاهده هستند.
مفهوم کلمه ی طبقه در ساختمان اشاره به یک فضایی دارد که در تاپ کار واقع شده باشد.
مفهوم کلمه ی مطابق نیز وقتی دو طبقه در تاپ بودن انطباق داشته باشند و مطابق و هم سطح و هم تراز باشند گفته می شود.
اصطلاح رایج با این جمله که این دستگاه طِبق اون دستگاه ساخته شده است یعنی در کیفیت و تاپ بودن ، همتراز اون دستگاه ساخته شده است.
اتابک ؛ طبقه بالا ، در تاپ کار بودن به لحاظ طبقات اجتماعی
کلمه ی اتابک که در فرهنگ زبان فارسی برای نامگذاری ها در حال استفاده می باشد به معنی کسی که به لحاظ موقعیت اجتماعی در طبقه ی بالاتری از مقام و منصب و یا هر چیز مورد نظر برای آن موقعیت کاربردی قرار دارد گفته می شود.
مدل ساختمان کلمه ی اتابک مثل کلماتی از قبیل ؛ اَسود اکبر احمد اکمل اترک و. . . می باشد.
اَسْوَد ؛ یعنی خیلی سفید
مثل کبیر و اکبر
مثل کامل و اکمل
مثل حمید و احمد
مثل تاپ و اتابک
تَپّه ؛ ترکیب دو حرف ( ت پ ) با شکل های نگارشی مختلف در جریان سیال ایجاد کلمات یک مفهوم مشترک در ساختمان کلمات در موقعیت های کاربردی مختلف ایجاد می کند.
عینیت و انطباق این دو حرف در فیزیک هستی در مبحث اصوات و ساختارهای مادی و معنایی بسیار قابل مشاهده و اعمال شده است.
( تَپّه تَبَّت تاپ top تاب توپ تیپ اتابک طَبَق طبقه طبقات مطابق انطباق تیپ دیپ دیپلم دیپلماسی Depth Deep دَبّه دیبا دُبِی دُبُر ادبار ادب دبیر تدبیر برتری برات باروت بریتانیا )
( دیبا دیب دیو دیوا دیوار دیوان دوا دوام مداوم داوود )
متضاد کلمه ی تَپ از طریق قانون مصوت ها کلمه ی تِپ با اصطلاح تِپیدن به مفهوم سرازیر شدن می باشد.
ترکیب و وجود هر دو مفهوم تَپ و تِپ در یک ساختمان، کلمه ی توپ می باشد.
البته کلمه ی تَبَّت در آیه ی تَبَّتْ یَدَا أَبِی لَهَبٍ وَتَبَّ منظور پیچیدن و تاب خوردن و تابیده شدن و برگشتن دست از نعمت های خداوند و محروم شدن از آن می باشد.
طب یا تب ؛ بالا بودن حرارت بدن
دیپلم ؛ منشعب از کلمه ی دیب و دیبا شدن.
به مفهوم دیپ شدن و دیبا شدن در مسائل
به مفهوم پرداختن به عمق مسائل و آداب و رسوم را به صورت علمی و کلاسیک عمیق شدن و یاد گرفتن.
به مفهوم عمق پیدا کردن و عمیق شدن در مسائل.
در زبان انگلیسی با نگارش deep در حال استفاده می باشد.
کلمه ی دیپلماسی نیز تحت عنوان پرداختن به عمق مسائل و رعایت آداب حکومت داری در حال استفاده است.
دیبا: با توجه به قانون چرخش حروف در کلمات و خاصیت لاتین بودن زبان که همچون ملات در مَلّاته در غالب یا پاتیل کلمات در حال لت خوردن و متلاطم شدن برای ایجاد مفاهیم جدید هست کلمه دیبا یعنی محصولی یا شخصیتی که بر مبنای یک آدابی شکل گرفته باشد و آباد شده باشد گویند.
در مورد اشیا معمولا در مورد پارچه ابریشمین که با طرح و نقش های بسیار زیبا و جنس مرغوب بافته می شد می گفتند اما در مورد شخصیت ها به کسانی اطلاق می شود که آداب دان و ادیب و مبادی آداب هستند و با رعایت آن آداب و قوانین به مخزن علم ابدی دست پیدا می کنند.
مَنِش انسانهای ادیب و دیبا نیز تدبیر نمودن در امور و به کار بستن آن در عالم واقعیت هست. در کل ریشه و مصدر یا بن واژه این کلمه ادب می باشد. مترادف موازی و مفهومی این کلمه قانون می باشد.
اصطلاحاً یک جمله ای در عالم ارتباطات کلامی زیاد استفاده می شود با این مضمون که هر کاری یا شغلی یک آدابی داره، قانونی داره که تا آن آداب و قوانین رعایت نشود فلسفه وجودی آن کار یا شغل ایجاد نمی گردد.
زنجیره ی ریشه ای این کلمه این جمله رو به ما انسانها می گه؛ مبادی آداب بودن به آباد شدن منتهی می شود. در کل اگر به صورت خیلی خلاصه تعریفی از کلمه دیبا داشته باشیم یعنی عمیق یعنی مبادی آداب یعنی آباد کننده. یعنی رعایت شیوه و اصول هر کاری که پشتوانه فکری عمیقی داشته باشد و با تکرار آن شیوه و اصول و آداب به کرامت و کریم شدن منتهی می گردد.
اگر هم رد کلمه دیبا رو در زبان انگلیسی بزنیم به دو کلمه deep و depth و دیپلم خواهیم رسید به مفهوم عمیق و دارای عمق.
کلماتی که مرتبط با کلمه دیبا می باشد و جریان مفاهیم رو در مورد این کلمه در درون خودشان به ما نشان می دهند کلماتی از قبیل؛ دیبا، ادب، ادیب، دیپلم ، آداب، مبادی، آباد، بودا، بودن، ابدال.
کلمه دیبا در واقع اهمیت علم و دانش و دانایی و به کار بستن علوم درجهت آبادی را خیلی به بیننده القا می کند.
دیو به مفهوم رشد یافته. مثل دیوان حافظ یا دیوان عالی کشور البته با نگارش اصیل تر این کلمه دیبان حافظ و دیبان عالی کشور صحیح تر می باشد. دیوا مرتبط با کلمه ی دیبا به مفهوم دارای عمق و پر بودن از چیزی. از کلمه ی دیبا در زبان انگلیسی با نام deep در حال استفاده می باشد. از زاویه قوانین ایجاد کلمات، کلمه ی ادب و آداب و آباد و ابد نیز همین مفهوم را در خود دارند. بر همین مبنا و برداشت از مفهوم کلمه ی دیو، در راستای ریشه ی این کلمه، به شخص مداوا کننده و داوود و دوا دهنده نیز قابل برداشت است. یعنی شخص دیوا و داوود شخصی هست مبادی آداب می باشد و بر مبنای یک آداب و رسوم ذاتی و حقیقی، مداوا و دیبایی ایجاد می کند.
کلماتی که از دیپ در جایگاه های کاربردی مختلف برای ساخت کلمات انشعاب می یابد عبارتند از دَب دُب داب دوب دیب.
مثلاً کلمه ی دَبّه به مفهوم ظرفی که دارای عمق بیشتری نسبت به مابقی ظروف باشد.
یا کلمه ی دُبُر قابل تبدیل به دُبُل که به مقعد و کون و باسن ترجمه و برگردان شده است به مفهوم عضوی که دارای عمق باشد معنا و مفهوم دارد.
یا کلمه ی دبیر و مدبر و تدبیر که در جایگاه علمی و فکری کاربرد خودش را دارد.
کلمه ی دابه الارض به مفهوم زمین دارای عمق زیاد. مرتبط با کلماتی مثل دابگان و دابغان به مفهوم مکان پست و دارای عمق زیاد
یا اصطلاح تُپ تُپ کردن در هنگام ضربه زدن به چیزی که توخالی و دارای عمق باشد مثل تبل توخالی.
یا اصطلاح ادبار به مفهوم گذشتگان ، ریشه ، پشت ، اجداد. در قرآن اصطلاح ادبار النجوم به معنی ستارگان ناپدید شده.
یا کلمه ی دوبا قابل تبدیل به کلمه ی طوبا به معنی درخت ریشه دار

تبوک اخرین غزوه پیامبر مکرم اسلام بود.
برای یادسپاری اسانتر بیاییم با کلمات بازی کنیم مثلا جنگ تموم ( تمام ) شد با تبوک یا بطور خلاصه وار: جنگ تموم با تبوک.
تابگ و تابک و تبوک و تبگ اوند لبه دار پهن را گویند و اگر لبه ان بالاتر باشد تشت است و تشتی که دهانه اش پهنتر باشد لگن گویند اگر لبه ها بسیار بلند باشد انرا ناوه گویبند وناوه ای را ته پهنتر از دهانه باشد دیگ گویند