من فراموش نکردستم و نه خواهم کرد
آن تبوک جو و آن ناوه اشنان ترا.
منجیک ( از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 259 ).
خاک بر تارک دوات و قلم
حبذا دبه و جوال و تبوک.
شمس فخری ( از فرهنگ جهانگیری ).
رجوع به لسان العجم شعوری ج 1 ص 281 و ص 306 ورق الف شود.تبوک. [ ت َ ] ( اِخ ) نام قلعه ای در کنار قلزم که حضرت رسالت ( ص ) از کفار گرفتند. ( برهان ). حصنی است بر ساحل دریای قلزم. کذا فی عجائب البلدان. ( شرفنامه منیری ). نام موضعی میان حجر و ناحیه شام که غزوه آنجا مشهور است. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). نام جایی است مابین وادی القری و شام که پیغمبر ما تا آنجا برای غزوه با روم تشریف برده بودند. در این صورت این لفظ عربی است. ( فرهنگ نظام ). شهرکی است به عربستان با مردم بسیار اندر میان بیابان نهاده. ( حدود العالم ). موضعی است بین وادی القری و شام و گفته اند برکه ای است پسران سعد را که از بنی عذره اند. ابوزید گوید: تبوک بین حجر و اول شام است بر چهارمنزلی از حجر بجانب نیمه راه شام... گویند اصحاب ایکه که شعیب به آنان مبعوث شد بدانجا بودند... و تبوک بین جبل حِسمَی و جبل شَروَرَی است... پیغمبر ( ص ) بسال نهم هجری برای جنگ بدانجا حرکت کرد. ( از معجم البلدان ) :
این رئیسان یار دین گردند خوش
بر عرب اینهاسرند و بر حبش
بگذرد این صیت از بصره و تبوک
زانکه الناس علی دین الملوک.
مولوی.
نیم شب دلقی بپوشید و برفت از میان مملکت بگریخت تفت
تا بیامد خشت میزد در تبوک
با ملک گفتند شاهی از ملوک
امروءالقیس آمده ست اینجا بکدبیشتر بخوانید ...