[ویکی الکتاب] معنی
تَبِعَ: پیروی کرد
معنی
تُبَّعٍ: نام یکی از پادشاهان یمن
معنی
طَبَعَ: مُهر زد ( بر دل مهر زدن کنایه از این است که راه ورود هدایت و نور به آن دل را ببندند همانطور که وقتی چیزی را مُهر وموم می کنند چیزی نمی تواند به آن وارد شود.)
معنی
طُبِعَ: مُهر زده شد ( بر دل مهر زدن کنایه از این است که راه ورود هدایت و نور به آن دل را ببندند همانطور که وقتی چیزی را مُهر وموم می کنند چیزی نمی تواند به آن وارد شود.)
تکرار در قرآن: ۱۷۴(بار)
تبع و اتبّاع به معنی پیروی است. خواه به طور معنوی و اطاعت باشد مثل ، هر که از هدایت من پیروی کند برای آنها خوفی نیست و محزون نمیشود و خواه به طور محسوس و دنبال کردن نحو ،
فرعون و لشگریانش آنها را تعقیب کردند و از پی آنها رفتند. ، سپس در پی چیزی را که انفاق کردهاند مِنَّتی یا اذیّتی قرار نمیدهند ، آیا پیشینیان را نابود نکردیم سپس دیگران را از پی ایشان میبریم. و با آیه «فَاَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ...) دیدم که باب افعال به معنی پیروی و دنبال کردن و هم پیرو قرار دادن است. ، از دین پدرانم پیروی کردم. تَبَع: بر وزن فرس به معنی تابع است واحد و جمع در آن یکسان میباشد (قاموس) ، ما به شما تابع بودیم. تّبیع (بر وزن شریف) را ناصر و کمک گفتهاند و این از آن جهت است که کمک در پی یاری و کار آدمی میباشد ، سپس بر ما به سبب آن عذاب یاری و تابعی نیابید. که از پی شما آمده و از ما باز خواست کند. متتابع: پی در پی .
[ویکی فقه] تبع (ابهام زدایی). تبع ممکن است در معانی ذیل به کار رفته و یا عنوان برای اشخاص ذیل باشد: • تبع (عنوان)، نامی یاد شده در قرآن کریم، برای پادشاهان قوم تبع و نام قوم تبع• قوم تبّع، گروهی از مردم یمن، و یادشده در
قرآن کریم • تبع اسعد حمیری، اسعد بن ملکی کرب حمیری از پادشاهان یمن (۳۸۵-۴۲۰ق.) معروف به تبع اسعد حمیری
...
[ویکی فقه] تبع (عنوان). تُبَّع، نامی یاد شده در قرآن کریم که در ترکیب به صورت «قوم تبع» آمده، و با
قوم حمیر ، در تاریخ جنوب شبه جزیره قابل انطباق است.
دو بار اشارۀ گذرای قرآنی به این نام، به ترتیب در
سوره های دخان و
ق ، و قرار گرفتن «قوم تبع» در کنار برخی از اقوام پیشین همچون قوم
نوح ،
اصحاب رَسّ ،
ثمود ،
عاد ، قوم فرعون ، اخوان
لوط و
اصحاب ایکه ، تنها نشان دهندۀ آن است که این قوم هم مانند دیگر نمونه های یاد شده، به
عذاب الاهی گرفتار آمده اند.نبود توضیح بیش تر قرآنی، زمینۀ بسط را در منابع روایی و تفسیری فراهم آورده، و دربارۀ تبع و قوم تبع به تفصیل سخن گفته شده است.واژۀ تبع بر وزن فُعَّل، در لغت افزون بر نام نوعی پرنده، به معنای سایه نیز هست.
واژه شناسی
این واژه از نظر ساختار صرفی مفرد، و جمع آن، اگرچه نامتعارف، تَبابِعه بیان شده است. از سویی در بیانی کلی باید پذیرفت که شباهت وقرابت لفظی میان «ت ب ع» و تبعیت، بسیاری کسان را به معنی و مفهوم «پیروی کردن» رهنمون شده است، و از آن رو گفته اند چون پادشاهان ایشان از شیوۀ هم پیروی می کرده اند و یا در سلسلۀ پادشاهی از پی یکدیگر می آمده اند، آن ها را تابع یکدیگر و تبع نامیده اند.
نام یا لقب
چگونگی نامبری قرآنی از این واژه، چنان که برخی کسان هم بدان توجه نموده اند، بیانگر آن است که تبع به مثابۀ نامی خاص آورده شده است؛
سیوطی با تفکیکی دقیق میان نام قبایل و برخی از اسامی خاص، با اشاره به نمونه هایی چون یونس،
شعیب و لوط ، تبع را نیز در همین گروه گنجانده، آن را نامی یاد کرده است که قوم او بدان اشتهار دارد. از دیگرسو، می توان گفت که نام تبع نیز همچون نمونۀ قرآنی «فرعون» و برخی از نمونه های تاریخی مانند «
نجاشی » و «
کسری » که نامی عام برای شاهان
مصر ،
حبشه و
ایران بوده، و به ویژه، در یکی از شاهان شاخص تجلی یافته، نامی عام برای شاهان حمیر بوده که در یکی از ایشان تجلی قرآنی یافته است. در همین راستا ست که سیوطی در نوع دیگری از نگاه قرآنی به قبایل، به برخی اضافات توجه نموده، قوم تبع را، این بار نه با دقت در نام تبع، که با تکیه بر مفهوم قبیله در نظر داشته است.وی این قوم را به عنوان گروهی مشخص با شناسۀ ویژۀ خود که منتسب به تبع است، همچون اصحاب ایکه،
قوم عاد و
قوم نوح ، در شمار قبایل قرآنی آورده است. در این میان از آن جا که بجز ترکیب «قوم فرعون»، مضافٌ الیه در این نوع ترکیب های اضافی قرآن کریم ، به یکی از
پیامبران و نیک سیرتان اشاره دارد، گاه زمینۀ این اندیشه بوده است که تبع قرآنی، با همان مفهومِ اطلاق اسم عام به خاص، چنان که از روایات هم برمی آید، در شمار همیـن خوبان قرار می گیرد.دوگونگـی دیدگاه روایـی نسبت به تبع (بـه عنوان مؤمنـی خداپرست) و قـوم تبع (به عنوان گـرفتار آمدگان به عذاب الاهی) هم در همین منظر قابل تبیین است.
وجوه مشترک یادکردهای قرآنی در دو موضوع
...