تانیس


مترادف تانیس: الفت دادن، انس دادن، خوگر کردن، دمساز کردن

لغت نامه دهخدا

تانیس. ( اِخ ) از شهرهای مصر باستان در میان مصب نیل که مقر پادشاهان «هیکسُس » و منشاء بیست ویکمین سلاله سلطنتی مصر بود.

تأنیس. [ت َءْ ] ( ع مص ) انس دادن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( دهار ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || نزد سبعیه از متکلمین استمالت هر یک از مدعوین است بدان چه هوای او و طبیعت او بدان مایل شود. کمال الدین ابوالغنایم در اصطلاحات صوفیه آرد: تأنیس تجلی در مظاهر حسیه است بخاطر انس دادن مرید مبتدی به تزکیه و تصفیه و آنرا تجلی فعلی نامند. ( کشاف اصطلاحات الفنون چ احمد جودت ج 1 ص 83 ). || دیدن چیزی را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

شهری در مصر قدیم در مصب نیل .این شهر مقر پادشاهان هیکسس و مهد سلسله بیست و یکم مصر بود و امروزه بنام سان نامیده میشود.
انس دادن، الفت دادن
( مصدر ) خوگر کردن دمساز کردن انس دادن .

فرهنگ معین

( تأنیس ) (تَ ) [ ع . ] (مص م . ) دمساز کردن ، انس دادن .

دانشنامه عمومی

تانیس ( به یونانی: ( Τάνις ) ( در عربی:صان الحجر ) نام یونانی شهر باستانی جانت ( Djanet ) در شمال خاوری دلتای نیل در مصر می باشد. این شهر در کنار شاخهٔ قهوه ای نیل جای گرفته است.
تانیس در روزگار پایانی دودمان بیستم مصر ساخته و در زمان دودمان بیست و یکم مصر پایتخت مصر باستان گشت. تانیس زادگاه اسمندس بنیادگذار این دودمان بود. در روزگار دودمان بیست و دوم مصر این شهر همچنان پایتخت سیاسی به جا ماند. این شهر همچنان شهری استراتژیک و اقتصادی بود تا اینکه در سدهٔ ششم میلادی سیلاب دریاچه منزله باشندگان آن را تهدید کرد. پس این شهر خالی از مردمان شد و ساکنانش شهر تنیس را در نزدیکی آن ساختند و در آن جاگیر شدند.
عکس تانیسعکس تانیسعکس تانیس
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

تأنیس
(در لغت به معنی انس دادن و دمسازکردن) در اصطلاح کلام اسماعیلی، دومین مرحله از مراحل هفت گانۀ دعوت به شمار می آید. داعی در این مرحله با شخصی که در مرحلۀ نخست بازشناسی شده است، رابطۀ انس و دوستی برقرار می کند و زمینۀ دعوت او را به آیین اسماعیلی فراهم می کند. نیز ← اسماعیلیه

پیشنهاد کاربران

الفت دادن. [ اُ ف َ دَ ] ( مص مرکب ) سازوار کردن. دوست و مونس گردانیدن. الفت افکندن. خوگر کردن : اِجماع ؛ الفت دادن. ( منتهی الارب ) :
بنرمی سنگ را با شیشه الفت میتوان دادن
در آن ساعت که پای کارسازی در میان باشد.
میرزا شمس الدین شهرستانی ( از آنندراج ) .
آمیختگی دادن

بپرس