تارکش


معنی انگلیسی:
wire - drawer, heddles

لغت نامه دهخدا

تارکش. [ ک َ / ک ِ ] ( نف مرکب ) آنکه تار کشد. ( آنندراج ). مفتول کش و زرکش. ( فرهنگ نفیسی ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) آنکه تار کشدمفتول کش زر کش .

فرهنگ عمید

۱. مفتول کش.
۲. زرکش.

مترادف ها

harness (اسم)
دهنه، افسار، تارکش، اشیاء، زین و برگ کردن

فارسی به عربی

لجام

پیشنهاد کاربران

داشتم میگفتم نه مواظب باش سلیمانی ۲ بار هیچی ننویس
ترکش

بپرس