تار

/tAr/

مترادف تار: تاریک، تیره، ظلمانی، مظلم ، خفه، کدر، گرفته ، سیاه، مشکی، غبارگرفته، ساز، سیم، تاره، رشته، نخ ، تارک، فرق سر، مفرق، تال، دانه مو، نخ مو

متضاد تار: روشن، شفاف، منیر، پود

معنی انگلیسی:
sullen, somewhat dark, dim, tarnished, blur, cloudy, obscure, vague, cord, wire, fibre, warp, yarn, fiber, filmy, fuzzy, indistinct, misty, strand, string, chord, staple, tar, lrnian musical instrumentof the guitarclass, cords

لغت نامه دهخدا

تار. ( اِ ) چیز دراز بسیار باریک مثل موی و لای ابریشم و رشته ٔپنبه و تنیده عنکبوت. ( فرهنگ نظام ). تانه بافندگان که نقیض پود است. ( برهان ) ( انجمن آرا ). ریسمان جامه که بهندی تانا گویند. ( غیاث اللغات ). ریسمان پارچه که در طول واقع شده است ، و آنکه در عرض واقع میشود پود است. ( فرهنگ نظام ). رشته و ریسمان و نخ. ( آنندراج ). تار پود را گویند. ( فرهنگ جهانگیری ). تار و تاره و تان و تانه ، ضد پود. ( فرهنگ رشیدی ). تنسته جامه که ضد پود است و آنرا تان و تاره و فرت نیز گویند. ( شرفنامه منیری ): سدی ؛ تار جامه. سدات ؛ تار جامه. حابل ، تار و نابل ، پود بود. ( منتهی الارب ) :
ز یزدان و از ما بر آنکس درود
که تارش خرد باشد و داد پود.
فردوسی.
بیاموختشان رشتن و تافتن
بتار اندرون پود را بافتن.
فردوسی.
ز دیبای زربفت رومی دویست
که گفتی ز زر جامه را تار نیست.
فردوسی.
نیازرد یک موی گیو از تنش
ندرّید یک تار پیراهنش.
فردوسی.
چو پیران بیامد بنزدیک رود
سپه بد پراکنده چون تار و پود.
فردوسی.
از این گونه لشکر سوی کاسه رود
برفتند بی مایه و تار و پود.
فردوسی.
دگر خواسته هرچه آورده بود
ز اندک ز بسیار ازتار و پود.
فردوسی ( از شرفنامه منیری ).
وز او باد بر شاه گیتی درود
کز او خیزد آرام را تار و پود.
فردوسی ( از شرفنامه منیری ).
هوا پود شد برف چون تار گشت
سپهدار ازآن کار بیچار گشت.
فردوسی.
هر یکی را درخور خدمت ثباتی داد خوب
خلعتی کو را بزرگی پود بود و فخر تار.
فرخی.
مملکت را ملک چنین باید
تا بود کار ملک راست چو تار.
فرخی.
آن تنگ دهان تو ز بیجاده نگینی است
باریک میان تو چو از کتّان تاریست.
فرخی.
گلها کشیده اند بسر بر کبودها
نه تارها پدید بر آنها نه پودها.
منوچهری.
خدایگانا چون جامه ایست شعر نکو
که تا ابد نشود پود او جدا از تار.
ابوحنیفه اسکافی ( از تاریخ بیهقی چ ادیب ص 281 ).
سپاهسالار نیک احتیاط کرده بود تا کسی را رشته تاری زیان نشد. ( تاریخ بیهقی ). نخست آنچه آوردند می کردند تا جمله پیش سلطان آوردند چنان که رشته تاری ازبرای خود بازنگرفت. ( تاریخ بیهقی ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( اسم )میان. سرتارک مفرق. یا تار سر . تارک سر فرق سر.
ظاهرا نام کوچه به بخارا

فرهنگ معین

(اِ. ) ۱ - رشته ، نخ . ۲ - یکی از سازهای ایرانی با یک کاسه ، پنج تار و دسته ای بلند.
[ هن د . ] (اِ. ) =تال : نام درختی است بلند و تناور در هندوستان با ساقه های بلند و برگ های درازی شبیه پنجة آدمی .
[ په . ] (ص . ) تیره ، تاریک .

فرهنگ عمید

۱. رشته، نخ.
۲. رشتۀ باریک: تار ابریشم، تار مو.
۳. رشته هایی که در طول پارچه بافته می شود، تازه، تان، تانه.
۴. (موسیقی ) از آلات موسیقی که دارای سیم، پرده، دستۀ دراز و کاسه است و از چوب درخت توت ساخته می شود و آن را با مضراب می نوازند. &delta، تار سابقاً پنج سیم داشت و درویش خان، استاد موسیقی، یک سیم دیگر به آن افزود.
* تارتار: [قدیمی] پاره پاره، ریزه ریزه.
* تار زدن: (مصدر لازم ) نواختن تار.
* تار عنکبوت: (زیست شناسی ) رشته یا پرده ای که عنکبوت از لعاب غده های خود می تند و به وسیلۀ آن شکار خود را به دام می اندازد.
* تاروپود:
۱. رشته هایی که در پهنای پارچه بافته می شود.
۲. [مجاز] اساس، پایه، وجود، اصل چیزی.
* تاروتور: [قدیمی] ریزه ریزه، ذره ذره.
تاریک، تیره.
* تار شدن: (مصدر لازم ) تیره شدن، تاریک شدن.
* تار کردن: (مصدر متعدی ) تاریک کردن، تیره ساختن.
* تاروتور: [عامیانه] بسیار تیره و تاریک.
= * تارومار
* تارومار: ‹تال ومال›
۱. پریشان، پراکنده، از هم پاشیده، زیروزبرشده.
۲. نیست ونابود.
درختی بسیاربلند و تناور که در هندوستان می روید. برگ هایش دراز و شبیه پنجۀ آدمی با ساقه های بلند. ثمر آن شبیه نارگیل و در میان آن دو یا چهار دانۀ پهن وجود دارد که آن ها را درمی آورند و می خورند. شیرابه ای هم از آن می گیرند که مانند شراب سکرآور است.
فرق سر، میان سر: زدن مرد را چوب بر تار خویش / به از بازگشتن ز گفتار خویش (ابوشکور: شاعران بی دیوان: ۱۰۲ ).
زبان و ادب'>

فرهنگستان زبان و ادب

{string} [فیزیک] جسم جامدی که ابعاد سطح مقطع اش بسیار کوچک تر از طول آن است
{STS} [شنوایی شناسی] ← تغییر آستانۀ معیار

گویش مازنی

/taar/ تبر - دوتار ۳تاریک و غبارآلود

واژه نامه بختیاریکا

( ● ) ؛ جدا
( ● ) ؛ گم
پیز؛ تال؛ از گونه های نخ های قالی بافی

دانشنامه عمومی

تار (فیلم). تار ( انگلیسی: Tár ) فیلمِ درام روان شناختی به نویسندگی و کارگردانی تاد فیلد است که در ۲۰۲۲ منتشر شد. این فیلم زندگی و زوال رهبر ارکستر پرآوازه به نام لیدیا تار ( با نقش آفرینی کیت بلانشت ) را روایت می کند که به رفتار ناشایستی متهم شده است. نوئمی مرلان، نینا هوس، سوفی کائور، جولیان گلاور، آلن کوردانر و مارک استرانگ در نقش های مکمل حضور دارند. این فیلم نخستین ساختهٔ فیلد از زمان بچه های کوچک با بازی کیت وینسلت است که در ۲۰۰۶ منتشر شد.
تار در ۱ سپتامبر ۲۰۲۲ برای نخستین بار در هفتاد و نهمین دوره جشنواره بین المللی فیلم ونیز به نمایش درآمد و بلانشت در آن جا جام ولپی بهترین بازیگر زن را دریافت کرد. این فیلم در ۷ اکتبر در سینماهای منتخب ایالات متحده به وسیلهٔ فوکس فیچرز اکران شد. [ ۴] تار با نقدهای مثبتی از سوی منتقدان همراه بود و در زمینهٔ کارگردانی، فیلم نامه و نقش آفرینی بلانشت ستایش شد. این فیلم از سوی انستیتوی فیلم آمریکا به عنوان یکی از بهترین فیلم های ۲۰۲۲ نام گرفت. [ ۵] این فیلم در مراسم گلدن گلوب نامزد دریافت جوایز بهترین فیلم – درام و بهترین فیلم نامه شد که بلانشت جایزهٔ بهترین بازیگر زن را کسب کرد. [ ۶] تار در جوایز اسکار نیز نامزد دریافت شش جایزه شد. [ ۷]
لیدیا تار اولین رهبر زن فیلارمونیک برلین است. او به فرانچسکا، دستیار شخصی اش، و شارون، همسر و کنسرت مسترش وابسته است. او در مصاحبه ای با آدام گوپنیک در جشنواره نیویورکر، از ضبط اجرای بعدی خود و انتشار کتاب Tár on Tár ( تار به روایت تار ) خبر می دهد. لیدیا تار با الیوت کاپلان، یک سرمایه گذار و رهبر ارکستر آماتور که بنیاد آکاردئون را با همکاری لیدیا برای حمایت از رهبران زن پایه گذاری کرده است، ملاقات می کند. آن ها دربارهٔ شیوهٔ جایگزینی سباستین، دستیار رهبر لیدیا، و پر کردن یک موقعیت خالی ویولن سل در ارکستر برلین بحث می کنند.
لیدیا یک کلاس در مدرسه جولیارد برگزار می کند. او دانش آموزی را به خاطر نادیده گرفتنِ آهنگسازان مرد سفیدپوست مانند باخ به چالش می کشد و دانش آموزان را تشویق می کند تا بر روی موسیقی فارغ از نقش جنسیتی آن ها تمرکز کنند. او قبل از بازگشت به برلین، اولین نسخه از رمان چالش ویتا ساکویل - وست را از کریستا تیلور، یکی از دوستان سابقش دریافت می کند. لیدیا صفحه عنوان را که کریستا نقاشی کرده است را پاره می کند و آن کتاب را دور می اندازد.
عکس تار (فیلم)عکس تار (فیلم)

تار (مجارستان). تار ( به مجاری: Tar ) یک شهرداری در مجارستان است که در ناحیه پاستو واقع شده است. [ ۱] تار ۲۷٫۳۴ کیلومتر مربع مساحت و ۱٬۹۸۰ نفر جمعیت دارد.
شهر Malleray خواهرخواندهٔ تار ( مجارستان ) هست.
عکس تار (مجارستان)عکس تار (مجارستان)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:کدر

جدول کلمات

تیره

مترادف ها

chord (اسم)
قوس، سیم، تار، زه، ریسمان، وتر، عصب

thread (اسم)
تار، قیطان، خیط، رشته، ریسمان، شیار، رگه، نخ، رزوه، شیار داخل پیچ و مهره

fiber (اسم)
تار، رشته، لیف، بافت، نخ، فیبر

filament (اسم)
تار، رشته، لیف

warp (اسم)
تار، ریسمان، پیچیدگی، پیچ و تاب

web (اسم)
تار، تار عنکبوت، بافته، تنیده، بافت یا نسج

sleave (اسم)
تار، نخ گوریده، ابریشم خامه، وضع اشفته، گوریده

obscure (صفت)
غامض، مبهم، تیره، تار، ظلمانی، نامفهوم، گمنام

dark (صفت)
تاریک، تیره رنگ، سیاه، تیره، تار، ظلمانی

dim (صفت)
مبهم، تاریک، تیره، تار، کم نور

dimmest (صفت)
تار

blear (صفت)
دارای چشم پراب، تار، گرفته و تاریک

nebulous (صفت)
تیره، تار، شبیه سحاب، بشکل ابر

caliginous (صفت)
تاریک، تیره، تار، مه الود

فارسی به عربی

حبل , خافت , سدیمی , شعیرة , غامض , لیف
( تار (در مقابل پود ) ) اعوجاج

پیشنهاد کاربران

خدمت جناب هومن دبیر عرض شود که در پارسی میانه تر کردن به معنای حقیر کردن است و نه تار کردن. برای اثبات وجود و طرز نوشتن این فعل به A Consise Pahlavi Dictionary by D. N Mackenzie رجوع شود
تار در زبان ترکی یعنی یک رشته مو ، حتی وجود کلماتی مثل تاراخ = شانه ، تاراماخ = شانه زدن و . . . تار یکی از آلات موسیقی اصیل که مبدا آن منطقه ی اذربایجان است و تار اذربایجان گفته میشود
وب سایت: تارنما.
اینترنت: تارکده، تارگستر.
پارسی را پاس بداریم: )
کلمه ساز ، هیچ ربطی به کلمه ساخت و ساز نداره
اگه قرار باشه ساخت و ساز ، وجه تسمیه این آلت موسیقی باشه در این صورت ، یخچال و خیلی چیزای دیگه هم باید اسمشون میشد ساز چون با ساخت و ساز تولید میشن
ساز طبق لغتنامه دکتر شاهمرسی از کلمات تورکی است ثانیا ساز اسم یک نوع رقص در فرهنگ آزربایجان است که این هم یک قرینه بر تورکی بودن این کلمه است . ساز با کلمات تورکی مثل سؤز ( s�z ) به معنای حرف و کلمه سزی ( sızı ) به معنای آواز با ناله و درد هم ریشه است. کلمه سزی به شکل کلمه سوز وارد زبان دری شده
...
[مشاهده متن کامل]

نظریه پردازان علم موسیقی از ابن سینای چشم بادامی متولد تورکستان ( که طبق گفته شاگردش ابوعبید جوزجانی ، ابن سینا زبان دری را در مکتبخانه یاد گرفته بود چون تورک زبان بود و دری بلد نبود ) تا فارابی چشم بادامی متولد کشور تورک قزاقستان که هیچ وقت وارد ایران فعلی نشده بود و حتی حافظ کل قرآن کریم عبدالقادر مراغه ای و حافظ کل قرآن کریم صفی الدین ارموی و همچنین علی اکبر فراهانی از تورکان خلج فراهان که دستگاه های هفتگانه موسیقی را تنظیم و معرفی کرد همگی از مفاخر دنیای تورک بوده اند
مضافا این که طبق اعتراف سایت تورک ستیز ویکی پهلویا ، ساز هایی مثل عود ، از اختراعات مردم سومر بوده که امروزه فرهنگ و زبان آنان بیشترین قرابت را در بین زبان های جهان با زبان تورکی دارد
ساز تار نیز توسط یونسکو برای کشور جمهوری آزربایجان ثبت جهانی و رسمی شده است که این نیز قرینه ای بر تورکی بودن این کلمه است
تار یا دار در زبان تورکی به معنای سیم کشیده و سفت و تنگ شده است .
تار اگه به معنای تار مو باشه ریشه تورکی داره . . . تاراماق یا داراماق در زبان تورکی یعنی شانه زدن که قسمت اول این مصدر یعنی تار وارد زبان دری شده
اگه منظور از تار ، ساز تار باشه در این صورت ، تار یا دار در اصطلاح موسیقی آزربایجان به معنای سیم های تنگ و کشیده است . . . ساز تار به اسم جمهوری آزربایجان توسط یونسکو ثبت جهانی شده است
همچنین به مضراب در زبان تورکی تاراق گفته میشه که با تار هم اصل ( ریشه ) است در حالی که زبان دری اصلا برای مضراب معادل ندارد

1 - تار: رشته، نخ. مانند تار مو.
2 - تار: نام یک ساز. این واژه در پهلوی به معنی زندگی بوده است و نیز چون از تار یال یا دم اسب ساخته می شده است.
3 - تار: تیره که پسوند مفعولی پهلوی گرفته و تاریک شده است. مانند نزد و نزدیک.
...
[مشاهده متن کامل]

4 - تار: راندن، تاراندن که واژه ی تارومار از آن ساخته شده است؛ این واژه در سنسکریت و اوستایی تَر tar بوده است.

داریوش ، مخفف شده عبارت ` تار نیوش ` می باشد، به معنای کسی که به شنیدن صدای تار علاقه مند است.
داریوش یعنی: شنونده تار
warp
در پهلوی تارکردن به معنی حقیر کردن و تارمنییتن معنی کوچک شمردن دارد
دو آلت موسیقی که در بدن انسان وجود دارد:
تار و
شیپور
واژه تار
معادل ابجد 601
تعداد حروف 3
تلفظ tār
نقش دستوری صفت
ترکیب ( صفت ) [پهلوی: tār]
مختصات ( ص . )
آواشناسی tAr
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع واژگان مترادف و متضاد
واژه تار کاملا پارسی است و ریشه ی پهلوی دارد در عربی می شود وتر این واژه یعنی تار صد درصد پارسی است
منبع. فرهنگ فارسی معین
تون در معانی دیگری هم در فرهنگهای لغات آمده و معنای اصلی آن ، "تار" می باشد در مقابل" پود"
و هم در کتب و یادداشت های قدیمی به معنای " تار عنکبوت " هم آمده است.
" تونیدن " به معنای تنیدن تار آمده است.
...
[مشاهده متن کامل]

مثال : طبع عنکبوت هم این است که " بتوند " . . .
. . . فکری شدم، ماندم حیران که این چطور روی این آب حوض تار " تونیده " . . .

تار از زیباترین و اصیل ترین و کهن ترین سازهای ایرانی است اما ترکیه این ساز را از ایران دزدیده و به نام خود ثبت کرده است.
تار چون آخرش با حرف - ر - تموم میشه پس حتما تورکیه
( تار ) از واژه ( تَر ) در زبانِ اوستایی به چمِ ( آشوب کردن، تار و مار کردن، با سختی و خشونت تاختن ) می باشد که در واژگانی همچون ( تاراگ/تاراج ) نیز بکار رفته است.
پَسگشت ( reference ) :
در رویه یِ 620 و 621 از نبیگِ ( فرهنگِ واژه های اوستا ) آمده است:
تار
تار/ تاری/ تاریک: این سه واژه همگون اند و در جمله ارزش یکسان دارند و در مقام صفت می توانند جانشین یکدیگر شوند.
( ( شب تار است و ره وادی ایمن در پیش
که گل از خار همی آید و صبح از شب تاری
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
( غلط ننویسیم ، ابوالحسن نجفی ، چاپ نهم ۱۳۷۸ ص ۹۹.
خیس در زبان ملکی گالی بشکرد
Fuzzy
Blurred
سلام، وقت همه بخیر.
تار به معنای تاریک، تیره، ظلمانی، سیاه، مشکی و. . . است.
شاد و سلامت و پیروز باشید. ❤
Out of focus
#تار
.
تار از زیباترین و اصیل ترین و کهن ترین سازهای ایرانی است و در جهان نیز با نام ایران شناخته میشود. تار واژه ای پارسی با ریشه کاملا ایرانی👇 است و آنچنان پرکاربرد و گسترده است که سازهای مختلفی از آن ساخته شده است: 🎸تار ، 🎸دوتار 🎸سه تار 🎸چارتار 🎸گیتار 🎸سنتور ( صد تار ) و . . .
...
[مشاهده متن کامل]

.
ریشه کلمه تار
.
نخست از منابع معتبر اروپایی درباره واژه �گیتار� نگاه کنید 👇 که این ساز نیز ریشه ایرانی دارد و به واژه تار ربط دارد:
.
www. etymonline. com/word/guitar
.
www. guyguitars. com/eng/handbook/BriefHistory. html
.
منابع جمهوری آذربایجان و ترکیه نیز، تار را واژه ای فارسی میدانند:
.
music. mctgov. az/az/view/358/14/Tar
.
درباره خود �ساز تار� نیز همه منابع معتبر جهانی آن را سازی ایرانی میدانند. همچون دانشنامه بریتانیکا 👇 که توضیحات جالبی دارد و آن را برآمده از ساز ساسانی تنبور میداند:
.
www. britannica. com/art/tar - musical - instrument
.
این واژه بصورت tel در ترکیه کاربرد دارد و از زبان های ایرانی و ارمنی گرفته شده است:
.
https://www. etimolojiturkce. com/kelime/tel
.
همچنین taramk در ترکی بمعنای شانه کردن نیز از این واژه ایرانی ریشه گرفته است. معتبرترین فرهنگ ریشه شناختی ترکی را نگاه 👇 کنید:
.
https://www. nisanyansozluk. com/?k=tara - &lnk=1
.
ریشه این واژه در کتاب معتبر فرهنگ ریشه شناختی فارسی: ین واژه از ایرانی باستان tanθra : taθra و از ریشه tan گرفته شده است و همریشه با فعل � تنیدن � است. واژه تار بصورت های مختلف � تال، تُل، تان، تانه، تور و . . . � بمعنای نخ و رشته، در زبان های ایرانی بکار میرود. این واژگان ( تار و تنیدن ) از ریشه هندواروپایی ten بمعنای کشیدن و دراز کردن نخ و ریسمان، گرفته شده اند. در سانسکریت t�ntra بمعنای دستگاه بافندگی نیز از همین ریشه است. در اوستایی tan در پهلوی ساسانی tadan در سکایی ttan و . . .
.
در این رابطه میتوانید به : فرهنگ اتیمولوژیک افعال ایرانی نوشته Johnny Cheung برگه ۳۷۷ / فرهنگ ریشه واژگان فارسی تالیف دکتر علی نورایی برگه ۴۷۱ / فرهنگ ریشه های هندواروپایی آریان پور / منابع آنلاین معتبری همچون استاروستین و . . . مراجعه کنید
.
.
بیاموختشان رشتن و تافتن
به�تار�اندرون�پود�را بافتن
چو شد بافته شستن و دوختن
گرفتند ازو یکسر آموختن
فردوسی
.
ز یزدان و از ما بر آنکس درود
که تارش خرد باشد و داد پود
فردوسی
.
گلها کشیده اند بسر بر کبودها
نه تارها پدید بر آنها نه پودها
منوچهری
.
تار از رگهای جان بستیم بر قانون درد
میزند خوش ناخنی در سینه افغان ما
ظهوری
منبع:پیچ اینستاگرام iranzamin. 2

تر، شاخه سبز درخت ، خیس در زبان ملکی گالی بشکرد
Fogged
Blur
تار
این تکواژه در جُستار دانشواژه شناسی ( terminology )
می تواند جای گُزین net و دیگر برساخته های این دانش در زبان انگلیسی شود . اگر بخواهیم زبان دانشی ( علمی ) پارسی داشته باشیم یکی از پیشداشت های ( شروط ) آن اِستانده ( استاندارد ) سازی برای پِیمیده های دانشی ( مفاهیم علمی ) است :
...
[مشاهده متن کامل]

اینترنت = رایاتار
فیبر نوری = تار نوری ( نور پارسی است ) ، تارشید
وب سایت = تارنما
وب لاگ = تارنوشت
وب لاگر / لاجیست = تارنویس
ای مِیل = رایا نامه ، راینامه ، تارپیام
باند اینترنتی = رایاراه ، رایاجاد ( ه ) ، راه تار ( راهتار )
مِیل بُکس = تارنامه دان ، نامه دان ، پیام دان
آدرس اینترنتی = رایا نشانی ( رایاتارنشانی ) ، تارنشانی
نِت فلیکس = تارتاب ( برنامه پونمایش رایاتاری )

تار: [اصطلاح موسیقی ]سیم سازها را در قدیم می گفتند . هم چنین نام سازی است.
تار ( چله ) :[ اصطلاح فرش بافی ] نخهایی هستند نازک، چند لا شده و پرتاب که معمولاً از جنس پنبه بوده و برای بافت فرش بایستی بر روی دار بطور عمودی نصب گردند و وظیفه آن نگهداری گره های فرش می باشند. جنس چله
...
[مشاهده متن کامل]
ها برای فرشهای ریزبافت به منظور برخورداری از استحکام لازم، ابریشمی انتخاب می شوند و در فرشهای بافت مناطق عشایری و روستایی جنس چله ها را به جهت مقاومت بیشتر در برابر سرما و رطوبت و همچنین ایجاد نرمی و انعطاف لازم در فرش که برای کوچ کردن امری ضروری است از پشم انتخاب می نمایند.

تار واحد شمارش مو است اما در گویش شهرستان بهاباد ( ( شاخ ) ) واحد شمارش مو می باشد و مثلا به جای گفتن یک تار مو، گفته می شود یک شاخ مو.
درضمن در این گویش، شاخ به جای چوب واحد شمارش کبریت است و به جای گفتن چوب کبریت گفته می شود شاخ کبریت.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٧)

بپرس