بیورد

فرهنگ اسم ها

لغت نامه دهخدا

بیورد. [ ] ( اِخ ) نام مبارزی است که افراسیاب بمدد پیران ویسه فرستاد. ( برهان ). و او را باورد نیز می گفته اند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). نام مبارزی است. ( شرفنامه منیری ) :
چو کاموس و منشور خاقان چین
چو بیورد و چون شنگل پیش بین.
فردوسی.

بیورد. [ وَ ] ( اِخ ) نام یکی از سران سپاه یزدگرد اول :
الان شاه و چون پهلوان سپاه
چو بیورد و شکنان زرین کلاه.
فردوسی.

بیورد. [ وَ ] ( اِخ ) نام شهریست در خراسان مشهور به باورد. ( برهان ). به ابیورد اشتهار دارد و آن را باورد نیز خوانند. ( جهانگیری ). و رجوع به باورد و ابیورد شود.

فرهنگ فارسی

نام شهریست در خراسان مشهور به باورد ٠

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ ریشه واژگان فارسی دکتر علی نورایی
واژه ی بیورد از ریشه ی واژه ی بیور و د فارسی هست
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

بیوردبیوردبیوردبیورد

بپرس