بیاسی

پیشنهاد کاربران

بَیّاسی، ابوالحجاج یوسف بن محمدبن ابراهیم انصاری بیاسی ( 573 - 653ق/1177 - 1255م ) ، مورخ، محدث و شاعر. او به بیاسه، شهری در ایالت جَیّان اندلس ( نک‍: ه‍ د، بیاسه؛ EI2, I/1150 ) منسوب است و برخی صراحتاً او را زادۀ همین شهر می دانند ( نیکل، 335؛ بویگس، 290 ) ، اما ابن شاکر کتبی ( 20/84 ) محل تولد او را تونس یاد کرده است که بعید به نظر می رسد ( نک‍: دنبالۀ مقاله ) .
...
[مشاهده متن کامل]

بیاسی به اغلب شهرهای اندلس سفر کرد ( ابن خلکان، 7/238؛ ابن عماد؛ 5/262 ) و در زمان ابوزکریا یحییٰ اول، امیرحفصی افریقیه ( حک‍ 625 - 647ق ) ، مانند بسیاری دیگر از مسلمانان اندلس که از برابر حملات مسیحیان برای بازپس گیری اسپانیا، به شهرهای شمال افریقا می گریختند ( نک‍: ه‍ د، افریقیه ) ، وارد شهر تونس شد ( ابن خلکان، همانجا ) . ابوزکریا هم که از میان مهاجران نخبگانی را به مقامات و مناصب عالی می گماشت، بیاسی را با حرمت و عزت و مستمری ماهانه نزد خود نگاه داشت ( ابن سعید، المغرب. . . ، 2/73، «تذبیل. . . »، 23 ) و او ظاهراً تا پایان عمر در آنجا ماند ( ابن خلکان، 7/243؛ سیوطی، 2/359 ) .
از مراحل تحصیل، تدریس و استادان و شاگردان بیاسی بی خبریم؛ تنها می دانیم که ابن سعیدمغربی ( 610 - 685ق ) که حدود 37 سال از بیاسی کوچک تر بوده، و از 631ق به بعد چندی به جای پدر بر الجزیرةالخضراء حکم رانده، با بیاسی روابط علمی داشته است. همو بعدها پس از بازگشت از شرق ( 652ق ) به افریقیه، باز با بیاسی دیدار کرد و ماجراهای شوخی آمیزی که میانشان رفته، ظاهراً در همین زمان رخ داده است ( نک‍: ابن خلیل، 94 ) . ادیبی به نام ابوالعباس بن یوسف سلمی نیز ملازم بیاسی بود ( ابن طوّاح، 148 ) . نیز ابن خلکان دربارۀ کتاب حماسۀ بیاسی ( نک‍: دنبالۀ مقاله، بخش آثار ) به این نکته اشاره می کند که نسخه ای از این کتاب را که بیاسی در 650ق به خط خود نوشته بود، نزد او قرائت کرده است ( 7/239 ) .
ابن سعید دربارۀ شخصیت و اخلاق بیاسی، گزارشهایی دارد ( نک‍: المغرب، نیز ابن خلیل، همانجاها ) که مقری ( 3/316 - 317، 390 ) و نیکل ( همانجا ) نیز بخشی از آنها را نقل کرده اند. ابن سعید در القدح المعلیٰ فی التاریخ المحلیٰ، ضمن تأکید بر قدرشناسی خود نسبت به استفادۀ علمی از محضر بیاسی، می گوید که او همۀ درآمد خود را می اندوخت و با خست و سختی روزگار می گذراند ( نک‍: ابن خلیل، همانجا ) .
ابن سعید سپس ماجرای علاقۀ بیاسی به نوجوان خوش چهرۀ اشراف زاده ای از میان شاگردانش را نقل می کند که پدر این نوجوان در جزیرةالخضراء باغ مصفایی بر کرانۀ وادی العسل داشت و بیاسی در این باغ با شاگرد خاص خود بسیار ملاقات می کرد. اما محبوب، در میان ادیبان و شاعران، شیفتگان دیگری نیز داشت و ادیبی ملقب به «فار» ( موش ) هم در میان آنان بود. میان بیاسی ـ که از قضا لقب «قطّ» ( گربه ) داشت ـ و آن ادیب رقابتی درگرفت که به گریز بیاسی از الجزیرةالخضراء و شعر طنزآمیز آن ادیب ( گریز گربه از موش ) انجامید ( همو، 94، 95؛ نیز نک‍: نیکل، همانجا ) .
بعدها بیاسی در پاسخ نامۀ یک دوست، ابیاتی سرود و در آن از «آرزوهای جوانی و دوران فراموش نشدنی جزیرةالخضراء و باغ وادی العسل که البته گرد آمدن «زنبورهای مزاحم» در آن عیش او را منغص کرد»، سخن گفت. وی در شعر دیگری نیز گریز خود را چنین توجیه کرد: «ترک محبوبی کردیم که گمراهان و سفیهان با دروغ و نیرنگ او را فریفتند و در میان خود دست به دست گرداندند». او هیچ گاه آن محبوب را فراموش نکرد. ابن سعید در یک دو بیتی او را اندرز داد و یادآور شد که آن یار، دیگر آن نوجوان ساده روی و نارُسته نیست، اما بیاسی در شعری، بر علاقۀ خود چندان پای فشرد که ابن سعید بهتر دید او را در این تب و تاب رها کند ( نک‍: ابن خلیل، همانجا ) . مقری پس از روایت تقریباً کامل ماجرا، به طریقی از نقل چنین «هزل ناپسندی» استغفار می کند ( همانجا ) .
از میان معاصران عبدالعزیز عتیق 3 بیت از اشعار بیاسی ( دربارۀ توضیح و توجیه ترک محبوب ) را به عنوان نمونۀ پاکیزه و بدون تصریحی از غزل مذکر در بخش «مجون» کتاب خود آورده است ( ص267 ) .
از ماجرای بیاسی در الجزیرةالخضراء ممکن است این نکتۀ تازه نیز استنباط شود: می دانیم که این ابار قضاعی ( 595 - 658ق ) را دشمنانش لقب «فار» داده بودند ( عبدالمجید، 163 ) . بعید نیست که آن ادیب ملقب به «فار» که در باغ کرانۀ وادی العسل، بیاسی ( = قط ) را از میدان به در کرد، همین ابن ابار باشد؛ به ویژه آنکه هم بیاسی قصیدۀ معروف او ( ادرک بخیلک. . . ) را نقد کرده است ( ابن طواح، 187 ) ، و هم خوی غلامبارگی و غزل مذکر را در سخثیت و شعر ابن ابار ـ با توجه به بخش غزل دیوان وی ـ نمی توان نادیده گرفت ( ابن خلیل، 193؛ قس: ه‍ د، ابن ابار ) .
بیاسی به گفتۀ خود شیفتۀ زبان و ادبیات عربی بود ( نک‍: ابن خلکان، همانجا ) ، اما این شیفتگی در زمانی که زایایی و پویایی از ادب رخت بربسته بود ( برونشویگ، 399 ) ، به شاعر امکان خلق یک اثر تازه نمی داد و تنها می توانست او را به حفظ مجموعۀ عظیمی از شعر عصر جاهلی و دوران اسلامی، از قبیل شعر 6 شاعر بزرگ جاهلی، دیوان و حماسۀ ابوتمام، دیوان متنبی، سقط الزند ابوالعلاءمعری و جز آنها یاری رساند ( ابن خلکان، 7/238؛ ذهبی، 23/339 ) .
بیاسی در دوران آرامشی هم که در دربار ابوزکریا داشت، دست به آفرینش ادبی نزد و تنها به فراهم آوردن یک مجموعۀ شعری پرداخت. وی در تنظیم مجموعۀ خویش با دقت روش ابوتمام در دیوان معروف حماسه را در پیش گرفت و نام آن را نیز حماسه نهاد ( ابن شاکر، 20/84؛ ابن خلکان، 7/239؛ یافعی، 4/130 ) که به گفتۀ برونشویگ چیزی نیست جز مجموعه ای از قصاید و روایات دیگران ( ص399 ) .
همچنین برای ابوزکریا احادیث کتاب المستصفیٰ غزالی را جمع آورد و پس از استخراج از منابع اصلی، صحیح و سقیم آنها را جدا کرد ( ابن قنفذ، 119؛ محفوظ، 1/173 ) . وی بایستی این احادیث را در مجموعه یا کتابی گرد آورده باشد، ولی در منابع چیزی بیش از آنچه گفته شد، نیامده است.
اما عصر بیاسی، روزگار گسترش روزافزون تألیفات تاریخی بود ( نک‍: فروخ، 5/372 ) . به همین سبب، ملاحظه م . . .

بپرس