بکیر بن ماهان

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] بُکَیْربن ماهان، ابوهاشم، از داعیان و مبلّغان بزرگ خاندان عباسی بوده است.
او تمام نیرو و ثروت خود را در راه دعوت به خلافت بنی هاشم و بنی عباس و قیام برضد خلافت اموی صرف کرد.بکیر ایرانی و از موالی قبیله بنو مسلیه بود.قبیله بنو مسلیه از قبایل جنوبی و از شاخه های مذحج و بنوالحارث بودند و در کوفه اقامت گزیده بودند و ازاین رو محلّه ایشان به نام مُسلیه معروف بود. این قبیله از هواخواهان بنی هاشم بودند.بجیر بن عبدالله مسلی از اصحاب محمد بن حنفیه و مختار بود و پسرش سلمة بن بجیر از اصحاب ابوهاشم پسر محمد بن حنفیه بود که پس از او از یاران حمد بن علی بن عبدالله بن عباس، نخستین مدّعی خلافت از خاندان بنی عباس، گردید. ماهان پدر بُکیر در اردن مسکن داشت، اما به نوشته سمعانی اصل او از مرو و از دهی به نام هرمزفرّه (هرمزخُرّه) بوده است.مقدسی نیز او را «مروزی» می خواند، همچنانکه او را در همه جا بَکْر گفته است نیز نام او بَکْر آمده است. به نوشته اخبار الدولة العباسیة بنو مُسْلیه بکیر بن ماهان را همچون فرزندان خود می دانستند و نام او در «دیوان» یا دفتر جنگجویان ثبت بود (به جهت انتساب او به خاندان مُسْلِیه).او در جنگهای خراسان و فتح جرجان با گروهی از بنومسلیه همراه یزید بن مهلب بود. تاریخ الخلفاء بکیر را از «اهل البصائر» (ظاهراً دراینجا به معنای کسانی که هواخواه بنی هاشم بوده اند) می خواند و می گوید که جهان گشته و کارآزموده بود (و کان قد جالَ الدّنیا و جَرّبَ الامور). نام بکیر بن ماهان در نخستین دیوان شیعیان بنی عباس نام بکیربن ماهان در نخستین «دیوان» یا دفتر نامهای شیعیان بنی عباس ثبت شده است.به گفته اخبار الدّولة العباسیة سَلْمة بن بُجَیر این نامها را به محمد بن علی بن عبدالله بن عباس املا کرد و محمد آن را نوشت.از دیگرکسان مشهوری که نامشان در این «دیوان» ثبت شده است حفص بن سلیمان معروف به ابوسلمه خلال (مقتول در ۱۳۲) است که او نیز از موالی بنو مُسلیه بود و همچنین مَیْسَرة الرَّحال یا مَیْسَرة النبّال (ابورَباح یا ابوریاح) و به قول ابو حنیفه دینوری مَیْسرة العبدی.پس از آن که محمد بن علی نام شیعیان خود را نوشت، آنان را به خویشتنداری و احتیاط فراخواند.در این دوره از دعوت، بیشتر طرفداران او از بنی مُسْلِیه بودند و ابن بجیر برآنان زعامت داشت تا آن که سرانجام عازم مدینه شدند و ابن بُجَیر در ذی خشب، در نزدیکی مدینه، وفات یافت و ابورباح مَیسرة النّبّال را جانشین خود ساخت.پس از آن، این عدّه به کوفه رفتند و مرکز تبلیغات خود را درمحلّة بنومسلیه قرار دادند اما نام محمدبن علی را در تبلیغات ذکر نمی کردند.عدّة شیعیان بنی عباس در این هنگام از سی تن بیشتر نبود.میسرة النبّال پس از سال ۱۰۰ درگذشت و این عدّه بکیر بن ماهان را مأمور کردند که به شام برود و محمد بن علی را از مرگ مَیسره آگاه سازد. بکیر بن ماهان و تبلیغ برای بنی عباس در این میان، خبررسید که یزید بن ماهان، برادر بکیر، در سند وفات یافته و مال فراوانی برای او به میراث گذاشته است.بکیر به این خبر اعتنایی نکرد و با آن که دوستانش گفتند بهتر است برای گرفتن ارث برادر به سند برود و خبرمرگ میسره را کسی دیگر ببرد، بکیر نپذیرفت و گفت : «من دنیا را بر آخرت مقدّم نمی دارم». بکیر راهی دمشق شد و برای آن که مقصد و هدف خود را پنهان دارد، مقداری عطر خرید و در زیّ عطرفروشان به حمیمه رفت و درحالی که نقاب به چهره داشت، ابراهیم بن سلمه را که از داعیان بود شناخت.او بکیر را به خانه های محمد بن علی رهنمون شد.در آن جا بکیر نقاب از چهره برداشت و ابراهیم بن سلمه او را شناخت اما بکیر وی را به رازداری خواند و مدّتی به تجارت عطر مشغول شد و با خویشان محمد بن علی گرم گرفت تا آن که روزی از ابراهیم بن سلمه خواست که او را به محمد بن علی بشناساند.شبی پس از نماز شام، پس از آن که مسجد خلوت شد، بکیر با محمد بن علی ملاقات کرد و خبرمرگ سلمة بن بجیر و میسرة النبّال را به او داد.محمد بن علی عدّة شیعیان بنی عباس را از بکیر پرسید و چون دریافت که این عدة سی نفری هنوز کم هستند، او را به احتیاط و خویشتنداری فراخواند و توصیه کرد که همچنان کار بازرگانی خود را ادامه دهد تاکسی به او بدگمان نشود.بکیر مالی را که شیعیان کوفه با او فرستاده بودند و مقدار آن ۱۹۰ دینار با گردنبندی طلا و پارچه دستباف «امّالفضل» بود، تسلیم محمد بن علی کرد.این مبلغ ناچیز با عدّة کم شیعیان بنی عباس در کوفه متناسب می نمود. بکیر بن ماهان و محمد بن علی بن عبدالله بن عباس محمدبن علی کاردانی و کفایت بکیر را پسندید و او را بیشتر از همه به خود نزدیک ساخت و بیشتر از هرکس دیگر با او به خلوت می نشست تا آن جا که عبدالله بن علی، برادر محمد بن علی، گفته بود: «این عطّار، محمد بن علی را از دست ما گرفته است». بکیر به محمد بن علی اندرز داد تا منزلش را از منازل خویشان خود دورتر کند تا کسی از رفت و آمد شیعیان به نزد او آگاه نشود و محمد بن علی این اندرز راپذیرفت.بکیر نخستین کسی است که به محمد بن علی توصیه کرد تا دعوت عباسیان را به میان مردم خراسان و مشرق عالم اسلامی منتقل کند و در حمایت از آل عباس، داستانی ازیک جرجانی که با او بیعت کرده بود ونیز داستان سلیمان بن کثیر مروزی را که از اهل دیوان بود برای اونقل کرد.این سخن در دل محمد بن علی اثر گذاشت و به بکیر گفت : «ای ابوهاشم! دعوت ما مشرقی است و یاران ما از مشرق باشند و پرچمهای ما سیاه رنگ باشد».پس به بکیر دستور داد که دعوت را از خراسان آغاز کند و تا به جرجان نرسیده است امر خود را فاش نسازد و گفت که باید دعوت پنهانی باشد و در زیر نام «رضامن آل محمد» صورت بگیرد.همچنین او را از اعتماد به اهل کوفه برحذر داشت و به او اجازه داد که برای گرفتن ارث برادرش به سند برود. سفرهای تبلیغی بکیر بن ماهان بکیر روی به خراسان نهاد و امر دعوت به بنی عباس رابنیاد نهاد و تقویت کرد و از آن جا از راه سیستان به سند رفت و با جنید بن عبدالرحمان، والی سند، مصاحب شدو مترجم او گردید.چنانکه گفته شد، بکیر بن ماهان ایرانی بود، و مترجمی او برای جنید بن عبدالرحمان به این معنی است که بیشتر سپاهیان جنید و یا اطرافیان او ایرانی بوده اند و گرنه زبان اهل سند فارسی نبوده است. بکیر از راه رسیدن به میراث برادر و نیز از راه مصاحبت با والی سند مال فراوانی به دست آورد.ظاهراً بکیر پس از بازگشت از سند، به کوفه رفته است؛ اما هنگامی که در خراسان بود، پس از حرکت از جرجان، به مرو رفت و در خانه سلیمان بن کثیر فرودآمد و از جمله داعیان بنی عبّاس در خراسان شد. سلیمان در مرو عدّة زیادی را با بکیر آشنا کرد و درحلقه داعیان بنی عبّاس وارد ساخت. اعتماد و حمایت کامل محمد بن علی از بکیر بن ماهان در اعتماد کامل محمد بن علی به بکیر بن ماهان داستانی در اخبارالدولة العباسیة آمده است که بنابر آن، محمد بن علی رأی بکیر را در عدم اعتماد به مردم شام واهل کوفه تأیید می کند و به کسانی که این رأی بکیر را نمی پسندند، می گوید: دوست ندارم که با بکیر مخالفت کنید، زیرا او مردی با رأی و تدبیر است و آل محمد را دوست دارد.مردم شام پیروان بنی امیه، مردم کوفه شیعیان آل ابیطالب، بصریها عثمانی و مردم جزیره خوارج اند و شما باید به مردم خراسان روی آورید. در نامه ای از محمد بن علی به مردم خراسان آمده است : «من بکیر بن ماهان را که پاره تن من است به سوی شما فرستاده ام، او را گردن نهید و سخنان او را گوش دهید، زیرا او از نجباءالله است و امین من و در حکم زبان من است ». چون این نامه را بر مردم خراسان خواندند، بکیر در نظرایشان بزرگ شد و همه کار خود او را به او واگذار کردند. اعمال وسیاستهای بکیر بن ماهان بکیر در خراسان ماند و نامه ها و داعیان خود رابه اطراف شهرهای خراسان فرستاد و پس از آن امر تبلیغات و دعوت را تحت نظم درآورد و تشکیلات وسیعی بنیاد نهاد.او بر پیروان خود و در حقیقت بر طرفداران بنی عبّاس، دوازده نقیب یا رئیس تعیین کرد و به آن ها دستورداد که در گزینش شیعیان و پیروان دقت کنند و ضامن صحّت عمل ایشان باشند.بکیر در تعیین دوازده نقیب، نظر سیاسی هم داشت و آن این که می خواست به شیعیان بنی عباس چنان بنمایاند که این کار او به پیروی از حضرت رسول صلّی الله علیه وآله وسلّم است که برای مسلمانان در مدینه دوازده نقیب تعیین کرد تا در مدینه به دعوت بپردازند ونیز به پیروی از حضرت موسی است که بر بنی اسرائیل دوازده نقیب معین کرد. دلیل این که بکیر این کار را به انگیزه سیاسی انجام داد و نه به علّت دیگر، این بود که چون به او اعتراض شد که این عدّه برای نواحی دوردست خراسان کفایت نمی کند، گفت در نواحی دوردست هر مبلّغی برای خودش در حکم نقیب است.این بدان منظور بود که عدد مقدس دوازده نقیب تغییر نکند.چون او این عده راکم می دید، بیست ناظر برگزید که در صورت مرگ یکی از نقبا جای او را بگیرند.نیز به عدد هفتاد در آیه «واختار موسی قومه سبعین رجلاً لمیقاتنا» و به هفتاد تن از اوس و خزرج که در لیلة العقبة با حضرت رسول صلّی الله علیه وآله وسلّم بیعت کردند توجه کرد و هفتاد تن برای تشکیلات شیعیان بنی عباس برگزید. نام نقبا و ناظران و آن هفتاد تن در اخبار الدولة العباسیة آمده است.اخبار الدولة العباسیة جز این، از عدة دیگری به عنوان «دعاة الدّعاة» نام می برد. کمکهای مالی اعیان و مردم خراسان به تبلیغات بکیر بن ماهان بکیر پس از ایجاد این تشکیلات منظم، به مردم خراسان گوشزد کرد که امام محمد بن علی بن عبدالله، برای هزینه تبلیغات و دعوت خود نیازمند مال است.اعیان با میل پذیرفتند و در مرو و جرجان مبالغ زیادی جمع کردند تا آن جا که بعضی از زنان هرچه زینت آلات برتن خود داشتند به او دادند.بکیر با این اموال و باعدّه ای از همراهان نخست به کوفه رفت و پس از اقامت کوتاهی به همراهی ابوسلمه خلاّل روی به شام نهاد واموال را تسلیم محمد بن علی کرد، محمد بن علی به بکیر توصیه کرد که از کسانی از آل علی علیه السلام که داعیه خروج بر بنی امیّه دارند دوری گزیند و به همین جهت اودر کوفه، پس از آن که خبر خروج زید بن علی را شنید، با یاران خود از کوفه بیرون رفت و رهسپار حیره گردید و تا قتل زید بن علی در آن جا ماند. بکیر بن ماهان بعد از قتل زید بن علی پس از قتل زید به خراسان رفت ولی در آن جا خبر او فاش شد و نصر بن سیار وی را تحت تعقیب قرار داد.یکی از عاملان تعقیب او که در نهان از شیعیان بنی عباس بود، او را از این خبر آگاه کرد و او پیش از رسیدن عمّال نصر بن سیار موفق به فرار شد.بکیر در نتیجه این تفتیش نتوانست در خراسان بماند وروی به عراق نهاد و پس ازاقامت کوتاهی در عراق، به شام رفت و اموال فراوانی را که شیعیان به او داده بودند نزد محمد بن علی برد. محمدبن علی که مرگ خود را نزدیک می دید، از بکیر خواست که او را بیش تر ببیند و به پسرش ابراهیمِ امام توصیه کرد که قدر بکیر را بداند و به او گفت که بکیر در آشکار و نهان مورد اطمینان است و پس از بکیر جانشینش ابوسلمة خلاّل خواهد بود. پس از آن محمد بن علی باز قبیله بنومسلیه را ستود و آنان را خاصّه و رازدار خود خواند. محمد بن علی در ۱۲۴ یا ۱۲۵ (و به قولی در ۱۲۲) در شَراة در شصت سالگی وفات یافت. بکیر بن ماهان بعد از درگذشت محمد بن علی پس از محمد بن علی، پسرش ابراهیم معروف به امام، جانشین او شد.او بکیر را با نامه ای روانه خراسان کرد.در ۱۲۵ هشام بن عبدالملک درگذشت و ولید بن یزید به جای او به خلافت نشست.بکیر از خراسان به همراه عدّه ای از شیعیان بنی عبّاس و مال فراوان روی به حجاز نهاد و در مکه با ابراهیم امام ملاقات کرد و با او به شراة رفت.ابراهیم بکیر را باردیگر مأمور خراسان کرد و به او دستور داد تا شعار عباسیان را که لباس و علم سیاه است آماده دارد و به هنگام لزوم آن را آشکار کند.اما بکیر در کوفه گرفتار طلبکاران خود شد، زیرا او در راه تبلیغات برای بنی عباس علاوه بر این که ثروت خود راخرج کرده بود دیون زیادی هم بر او جمع شده بود و توانایی پرداخت آنهمه دین را نداشت و به همین جهت طلبکاران او را به زندان انداختند.ابوسلمه، داماد بکیر، مردی ثروتمند بود و علاوه بر شغل صرافی دکانهایی داشت که در آن سرکه می فروخت و به همین جهت به «خَلال» معروف شده بود (به قولی دیگر چون او در سرای سرکه فروشان اقامت داشت به خلاّ ل شهرت یافته بود).ابوسلمه به اعتبار ثروت خود، طلبکاران بکیر را راضی کرد و او را از زندان بیرون آورد. آشنایی بکیر بن ماهان با ابومسلم گویند در همین زندان بود که بکیر با ابومسلم آشنا شد و اورا به دعوت بنی عباس فراخواند. بکیر پس از رهایی از زندان، بیمار شد و در این بیماری خبر کشته شدن ولید بن یزید به او رسید و او بسیار خوشحال شد؛ زیرا عباسیان یکی از علائم قیام خود را مرگ این خلیفه می دانستند.بکیر از این بیماری جان بدر نبرد و امر دعوت به بنی عبّاس را به ابوسلمة خلاّ ل واگذار کرد. سرگذشت بکیر بن ماهان در کتاب اخبار الدولة العباسیه سرگذشت بکیر، به گونه ای که گذشت از اخبار الدّولة العباسیة نقل شده است که از قرن سوم هجری است و نویسنده آن معلوم نیست.مطالب این کتاب با کتاب مجهول المؤلّف دیگری به نام تاریخ الخلفاء مطابق است. روایات مختلف کتب تاریخی در مورد بکیر بن ماهان اما روایات الاخبارالطوال ابوحنیفه دینوری و البدءوالتاریخ مقدسی و تاریخ طبری با روایات اخبارالدولة العباسیة و تاریخ الخلفاء متفاوت است، زیرا درحالی که روایات دسته اخیر به بکیر بن ماهان در دعوت عبّاسی نقش مهم تر و اساسیتری می دهند، روایات دسته اول چنین نیست.احتمال می رود که در زمانهای بعد خواسته اند نقش شیعیان علی علیه السلام و موالی را در موفقیّت دعوت عباسی کمتر و ضعیفتر نشان دهند، چنانکه در الاخبارالطّوال و در طبری نام بکیر در فهرست اولین داعیان بنی عباس نیامده است.در روایت طبری، حتی در تعیین نام نقبای دوازدهگانه و گزیدگان هفتاد نفری، برخلاف اخبارالدولة العباسیة، نامی از بکیر بن ماهان نیامده است. بکیر بن ماهان در گفتار دینوری دینوری می گوید که بکیر بن ماهان مردی از شیعیان و از ملازمان جُنَید بن عبدالرحمان عامل سِند بود و در سرزمین سند مال فراوانی به دست آورده بود.چون به «وطن مألوف خود درکوفه» بازگشت، میسرة العبدی و ابن خُنَیسْ، از داعیان بنی عبّاس، با او ملاقات کردند و از او خواستند که به دعوت بنی عباس درآید (یعنی جزو داعیان بنی عباس بشود).بکیر پذیرفت و با ایشان همراه شد و همه اموالی را که در سرزمین سند به دست آورده بود در این راه خرج کرد. از این بیان دینوری استنباط می شود که بکیر در آغاز از شیعیان علی علیه السلام بود و بعد، از پیروان و مبلّغان بنی عباس شد واین با آنچه در اخبار الدّولة العباسیة آمده است منافات دارد.به گفته دینوری، بکیر مردی سخنور بود و به امر دعوت پرداخت.او نامه های محمد بن علی را می شست و با آب آن آرد خمیر می کرد و نان می پخت و از آن نان به خانواده و اهل خود می داد.او در هنگام مرگ به ابوسلمة خلاّل که نیز از بزرگان شیعه بنی عباس بود وصیّت کرد و محمد بن علی تولیت امرقیام به دعوت را به او واگذار کرد. بکیر بن ماهان در روایت طبری روایت طبری نیز برخلاف روایت اخبارالدولة العباسیة که رفتن بکیر را به سند پس از بیعت او با محمد بن علی و با اجازه او می داند، ورود او به دعوت عباسی را پس از بازگشت از سند و آوردن ثروت فراوان ازآنجا می داند.اما آنچه در تاریخ طبری و البدءوالتاریخ مقدسی درباره دعوتهای بکیر اهمیت دارد، وجود شخصی است به نام عمّار بن یزید که بکیر او را در ۱۱۸ متولّی امر دعوت در خراسان کرد و او در خراسان نام خود را به «خداش» تغییر داد و کیش خرّمیّه (خرم دینان) را تبلیغ کرد و زنان مردم را بر یکدیگر مباح دانست.اسد بن عبدالله قَسری (متوفی ۱۲۰)، والی خراسان او را گرفت و به دار آویخت. به گفته طبری محمد بن علی از این که شیعیان او در خراسان از خداش پیروی کرده بودند سخت ناراحت شد و دیگر با ایشان مکاتبه نکرد و سرانجام بکیر بن ماهان را پیش ایشان فرستاد، ولی شیعیان و داعیان به او اعتنایی ننمودند و توهین کردند و سخن وی را نپذیرفتند.بکیر نزد محمد بن علی بازگشت.محمد بن علی عصاهایی به او داد که بر برخی پاره های آهن و بر برخی پاره های فلز دیگر (شَبَه: بِرِنج) کوبیده بودند.بکیر به خراسان بازگشت و آن عصاها را به ایشان بنمود و ایشان با دیدن آن عصاها دریافتند که سخن بکیر درست بوده است و ایشان بر خطا بوده اند. عصا، رمزی میان محمد بن علی و شیعیان او در خراسان به گفته مقدسی، این عصاها علامت و رمزی میان محمد بن علی و شیعیان او در خراسان بود، زیرا ابوریاح (میسرة النبّال) این علامات را با ایشان قرار داده بود.از اینجا معلوم می شود که لقب میسره «نبّال» بوده است، زیرا نبّال به معنی تیرگر و تیرتراش است و او این علامات را در چوبها و عصاها نقش کرده بود. خداش و دعوت مردم خراسان به کیش خرمیه اما این که عمّار یا خِداش مردم خراسان را به کیش خُرّمیه دعوت کرده باشد درست نمی آید و احتمال قوی می رود که خداش مردم را به پیروی از آل علی علیه السلام خوانده بوده است، و این تهمت را داعیان بنی عباس براو نهاده اند.دلیل ما این است که چون خداش گرفتار شد و نخست زبان او را بریدند و چشمان او را میل کشیدند، اسد بن عبدالله به او گفت: سپاس خدای را که انتقام ابوبکر و عمر را از تو گرفت. این می رساند که خداش از شیعیان آل علی بوده است و ابوبکر و عمر را نکوهش می کرده است.اما خرّمیان همه بزرگان اسلام را نکوهش می کردند و اختصاصی برای نکوهش دو خلیفه اول نداشتند. رقابت بین مبلغان آل علی و آل عباس سرگذشت بکیر و ابوسلمة خلال نشان می دهد که در تبلیغات بر ضدّ بنی امیّه رقابتی شدید و نهانی میان مبلّغان آل علی و آل عباس وجود داشته است و آل عباس برای این که از محبوبیّت آل علی در میان مردم بهره گیرند به پیروان خود، دستور دعوت به «رضا از آل محمد» داده اند و ظاهراً بکیر و ابوسلمه برای استفاده از امکانات و تشکیلات وسیع دعوت عباسی، در دستگاه دعوت آنان بوده اند و می خواسته اند نیت نهانی خود را در دعوت به آل علی در هنگام مقتضی ظاهر سازند.مرگ زودرس بکیر این فرصت را به او نداد، اما دامادش ابوسلمه خلال می خواست این نیّت را عملی کند که گرفتار و کشته شد. فهرست منابع (۱) اخبارالدولة العباسیة و فیه اخبارالعباس و ولده، چاپ عبدالعزیز دوری و عبدالجبار مطلبی، بیروت ۱۹۷۱. (۲) تاریخ الخلفاء، چاپ غریازینویچ، مسکو ۱۹۶۷. (۳) محمد بن علی حموی، التاریخ المنصوری، چاپ غریازینویچ، مسکو ۱۹۶۳. (۴) احمد بن داود دینوری، الاخبارالطوال، چاپ عبدالمنعم عامر، مصر (۱۳۷۹/۱۹۵۹)، چاپ افست بغداد. (۵) عبدالکریم بن محمد سمعانی، الانساب، حیدرآباد دکن ۱۳۸۲ـ۱۴۰۲/۱۹۶۲ـ۱۹۸۲. (۶) محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل والملوک، چاپ دخویه (و دیگران)، لیدن ۱۸۷۹ـ۱۹۰۱. (۷) مطهر بن طاهر مقدسی، کتاب البدءوالتاریخ، چاپ کلمان هوار، پاریس ۱۸۹۹ـ۱۹۱۹. (۸) یاقوت حموی، معجم البلدان، چاپ فردیناند ووستنفلد، لایپزیگ ۱۸۶۶ـ۱۸۷۳، چاپ افست تهران ۱۹۶۵.

پیشنهاد کاربران

بپرس