بوفِ کور
کتابی به فارسی از صادق هدایت. این کتاب شناخته شده ترین رمان مدرن ایرانی اول شخص (← راوی) است. داستان دو بخش اصلی دارد که با بخشی کوتاه به هم می پیوندند. بخش اول فضایی وهمناک دارد، زمان ها و مکان ها در هم می ریزند و شخصیت ها به هم تبدیل می شوند. واقعیت با کابوس درمی آمیزد و فضایی پر از شک و تردید پدید می آید. قهرمان داستان، نقاشِ روی جلد قلمدان، از روزنِ پستو می بیند که زن اثیری ـ صورت مثالی زن ایرانی، زن آرزوشده در شعر کلاسیک فارسی ـ زیر درخت سرو دارد گل نیلوفر را به پیرمردی خنزرپنزری می دهد. اما راوی بعدها روزنی بر دیوار پستو نمی یابد و جست وجوی او برای یافتن زن اثیری، به سفری ذهنی در تاریخ و اساطیر تبدیل می شود. گویی او، گریزان از ابتذال روزمرگی، زندگی رویایی اش را در گذشته ای باستانی و پرشکوه می جوید. عاقبت در شبی بارانی، زن اثیری را می یابد. زن به اتاقش می آید و روی تختخواب او می میرد. نقاش می کوشد حالت چشم هایش را در نقشی که ترسیم می کند زنده نگه دارد. صبح با کالسکۀ پیرمرد خنزرپنزری برای دفن جسد زن می رود. هنگام حفر گور کوزه ای لعابی (بازماندۀ شکوه کهن) می یابند که نصیب پیرمرد، به مزد گورکنی، می شود. در بخش رابط، جوان نقاش در زمان و مکانی آشنا بیدار می شود، اما اثر خون جنایتی را که در عالم خواب مرتکب شده بر لباس های خود می بیند. او منتظر است گزمه ها برای دستگیری اش بیایند. در فرصتی که دارد می کوشد سرنوشت خود را بنویسد. در بوف کور ماجرای داستانی و چگونگیِ نگارش آن به موازات هم می آیند. دومین بخش رمان که در فضایی واقعی می گذرد، وصفی از گذشته و خانوادۀ جوان و وضعیت بیمارگونۀ اوست. او از عشق توأمانِ پدر و عمو به بوگان داسی، رقاصۀ معبد هند و ترکیبی از اثیری و لکاته، می گوید و از ازدواج خود با لکاته، صورت امروزین زنِ اثیری، عاقبت یک شب خود را به شکل پیرمرد خنزرپنزری درمی آورد، به اتاق لکاته می رود و پس از کشتن او تبدیل به پیرمرد خنزرپنزری می شود. هدایت داستان هنرمندی را می گوید که می نویسد تا خود را به سایه اش بشناساند اما با وحشت درمی یابد که سایه اش همان پیرمرد خنزرپنزری است. درواقع، بخش خنزرپنزریِ وجودش بر بخش جوان و هنرمند آن چیره می شود. هدایت همواره از این خنزرپنزری شدن می گریخت و شاید مرگ خودخواسته اش واکنشی به چنین هراسی بود. ترجمه های روژه لسکو به زبان فرانسوی (۱۹۵۳) و د. کاستلو به زبان انگلیسی (۱۹۵۷) شهرت جهانی بوف کور و هدایت را سبب شد. هدایت چاپ نخست اثر خود را در نسخی معدود در هند پلی کپی کرد. پس از ۱۳۲۰ و سقوط رضاشاه، بوف کور به طور مسلسل در روزنامۀ ایران منتشر شد.
کتابی به فارسی از صادق هدایت. این کتاب شناخته شده ترین رمان مدرن ایرانی اول شخص (← راوی) است. داستان دو بخش اصلی دارد که با بخشی کوتاه به هم می پیوندند. بخش اول فضایی وهمناک دارد، زمان ها و مکان ها در هم می ریزند و شخصیت ها به هم تبدیل می شوند. واقعیت با کابوس درمی آمیزد و فضایی پر از شک و تردید پدید می آید. قهرمان داستان، نقاشِ روی جلد قلمدان، از روزنِ پستو می بیند که زن اثیری ـ صورت مثالی زن ایرانی، زن آرزوشده در شعر کلاسیک فارسی ـ زیر درخت سرو دارد گل نیلوفر را به پیرمردی خنزرپنزری می دهد. اما راوی بعدها روزنی بر دیوار پستو نمی یابد و جست وجوی او برای یافتن زن اثیری، به سفری ذهنی در تاریخ و اساطیر تبدیل می شود. گویی او، گریزان از ابتذال روزمرگی، زندگی رویایی اش را در گذشته ای باستانی و پرشکوه می جوید. عاقبت در شبی بارانی، زن اثیری را می یابد. زن به اتاقش می آید و روی تختخواب او می میرد. نقاش می کوشد حالت چشم هایش را در نقشی که ترسیم می کند زنده نگه دارد. صبح با کالسکۀ پیرمرد خنزرپنزری برای دفن جسد زن می رود. هنگام حفر گور کوزه ای لعابی (بازماندۀ شکوه کهن) می یابند که نصیب پیرمرد، به مزد گورکنی، می شود. در بخش رابط، جوان نقاش در زمان و مکانی آشنا بیدار می شود، اما اثر خون جنایتی را که در عالم خواب مرتکب شده بر لباس های خود می بیند. او منتظر است گزمه ها برای دستگیری اش بیایند. در فرصتی که دارد می کوشد سرنوشت خود را بنویسد. در بوف کور ماجرای داستانی و چگونگیِ نگارش آن به موازات هم می آیند. دومین بخش رمان که در فضایی واقعی می گذرد، وصفی از گذشته و خانوادۀ جوان و وضعیت بیمارگونۀ اوست. او از عشق توأمانِ پدر و عمو به بوگان داسی، رقاصۀ معبد هند و ترکیبی از اثیری و لکاته، می گوید و از ازدواج خود با لکاته، صورت امروزین زنِ اثیری، عاقبت یک شب خود را به شکل پیرمرد خنزرپنزری درمی آورد، به اتاق لکاته می رود و پس از کشتن او تبدیل به پیرمرد خنزرپنزری می شود. هدایت داستان هنرمندی را می گوید که می نویسد تا خود را به سایه اش بشناساند اما با وحشت درمی یابد که سایه اش همان پیرمرد خنزرپنزری است. درواقع، بخش خنزرپنزریِ وجودش بر بخش جوان و هنرمند آن چیره می شود. هدایت همواره از این خنزرپنزری شدن می گریخت و شاید مرگ خودخواسته اش واکنشی به چنین هراسی بود. ترجمه های روژه لسکو به زبان فرانسوی (۱۹۵۳) و د. کاستلو به زبان انگلیسی (۱۹۵۷) شهرت جهانی بوف کور و هدایت را سبب شد. هدایت چاپ نخست اثر خود را در نسخی معدود در هند پلی کپی کرد. پس از ۱۳۲۰ و سقوط رضاشاه، بوف کور به طور مسلسل در روزنامۀ ایران منتشر شد.
wikijoo: بوف_کور