بودن یا نبودن (فیلم ۱۹۸۳). بودن یا نبودن ( به انگلیسی: To Be or Not to Be ) نام فیلمی کمدی محصول سال ۱۹۸۳ آمریکا به کاگردانی آلان جانسون و تهیه کنندگی مل بروکس است. مل بروکس در کنار همسر خود آن بنکرافت نقش های اصلی این فیلم هستند. تیم ماتسون، چارلز دارنینگ، کریستوفر لوید و خوزه فرر نقش های مکمل را بر عهده دارند. این فیلم بازسازی از فیلمی به همین نام محصول سال ۱۹۴۲ است.
بودن، یا نبودن ( انگلیسی: To be, or not to be ) یکی از تأثیرگذارترین بندهای ادبی در ادبیات جهان است که ویلیام شکسپیر آن را در نمایش نامه هملت در پرده سوم، صحنه نخست نگاشته است. شاهزاده هملت در این بند از نمایش نامه کاملاً غمگین گشته و در نظر دارد میان ماندن یا کشتن یکی را برگزیند. در این بخش معشوقهٔ شاهزاده هملت، اوفلیا نیز حضور دارد.
این بند از نمایش نامه هملت دست مایهٔ ساخت بی شمار کارهای هنری و ادبی در تاریخ هنر و ادبیات شده است که از برجسته ترین آن ها در سده گذشته می توان به کمدی سوفسطایی بودن، یا نبودن ارنست لوبیش یا پادشاهی در نیویورک توسط چارلی چاپلین اشاره کرد.
این بخش از نمایش نامه در پرده سوم صحنه نخست ( A III, S I ) قرار دارد و با بیرون رفتن شاه و پولونیوس و ورود شاهزاده هملت به صحنه آغاز می شود.
بودن، یا نبودن: مسئله این است
آیا شایسته تر آن است که به تیر و تازیانهٔ تقدیرِ جفاپیشه تن دردهیم،
یا این که ساز و برگ نبرد برداشته، به جنگ مشکلات فراوان رویم
تا آن دشواری ها را ز میان برداریم؟
مردن، آسودن - سرانجام همین است و بس؟
و در این خواب دریابیم که رنج ها و هزاران زجری که این تن خاکی می کشد، به پایان آمده.
پس این نهایت و سرانجامی است که باید آرزومند آن بود.
مردن… آسودن… و باز هم آسودن… و شاید در احلام خویش فرورفتن.
ها! مشکل همین جاست؛ زیرا اندیشه اینکه در این خواب مرگ
پس از رهایی از این پیکر فانی، چه رویاهایی پدید می آید
ما را به درنگ وامی دارد؛ و همین مصلحت اندیشی است
که این گونه بر عمر مصیبت می افزاید.
وگرنه کیست که خفّت و ذلّت زمانه، ظلم ظالم،
اهانت فخرفروشان، رنج های عشق تحقیرشده، بی شرمی منصب داران
و دست ردّی که نااهلان بر سینه شایستگان شکیبا می زنند، همه را تحمل کند،
در حالی که می تواند خویش را با خنجری برهنه خلاص کند؟
کیست که این بار گران را تاب آورد،
و زیر بار این زندگی زجرآور، ناله کند و خون دل خورد؟
اما هراس از آنچه پس از مرگ پیش آید،
از سرزمینی ناشناخته که از مرز آن هیچ مسافری بازنگردد،
اراده آدمی را سست نماید.
و وا می داردمان که مصیبت های خویش را تاب آوریم،
نه اینکه به سوی آنچه بگریزیم که از آن هیچ نمی دانیم.
و این آگاهی است که ما همه را جبون ساخته،
و این نقش مبهم اندیشه است که رنگ ذاتی عزم ما را بی رنگ می کند.
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفاین بند از نمایش نامه هملت دست مایهٔ ساخت بی شمار کارهای هنری و ادبی در تاریخ هنر و ادبیات شده است که از برجسته ترین آن ها در سده گذشته می توان به کمدی سوفسطایی بودن، یا نبودن ارنست لوبیش یا پادشاهی در نیویورک توسط چارلی چاپلین اشاره کرد.
این بخش از نمایش نامه در پرده سوم صحنه نخست ( A III, S I ) قرار دارد و با بیرون رفتن شاه و پولونیوس و ورود شاهزاده هملت به صحنه آغاز می شود.
بودن، یا نبودن: مسئله این است
آیا شایسته تر آن است که به تیر و تازیانهٔ تقدیرِ جفاپیشه تن دردهیم،
یا این که ساز و برگ نبرد برداشته، به جنگ مشکلات فراوان رویم
تا آن دشواری ها را ز میان برداریم؟
مردن، آسودن - سرانجام همین است و بس؟
و در این خواب دریابیم که رنج ها و هزاران زجری که این تن خاکی می کشد، به پایان آمده.
پس این نهایت و سرانجامی است که باید آرزومند آن بود.
مردن… آسودن… و باز هم آسودن… و شاید در احلام خویش فرورفتن.
ها! مشکل همین جاست؛ زیرا اندیشه اینکه در این خواب مرگ
پس از رهایی از این پیکر فانی، چه رویاهایی پدید می آید
ما را به درنگ وامی دارد؛ و همین مصلحت اندیشی است
که این گونه بر عمر مصیبت می افزاید.
وگرنه کیست که خفّت و ذلّت زمانه، ظلم ظالم،
اهانت فخرفروشان، رنج های عشق تحقیرشده، بی شرمی منصب داران
و دست ردّی که نااهلان بر سینه شایستگان شکیبا می زنند، همه را تحمل کند،
در حالی که می تواند خویش را با خنجری برهنه خلاص کند؟
کیست که این بار گران را تاب آورد،
و زیر بار این زندگی زجرآور، ناله کند و خون دل خورد؟
اما هراس از آنچه پس از مرگ پیش آید،
از سرزمینی ناشناخته که از مرز آن هیچ مسافری بازنگردد،
اراده آدمی را سست نماید.
و وا می داردمان که مصیبت های خویش را تاب آوریم،
نه اینکه به سوی آنچه بگریزیم که از آن هیچ نمی دانیم.
و این آگاهی است که ما همه را جبون ساخته،
و این نقش مبهم اندیشه است که رنگ ذاتی عزم ما را بی رنگ می کند.
wiki: بودن یا نبودن